✨آخرین نماز...
🌻نماز مغربش را تمام کرده بود و موقع عشاء، همین که رفته بود به سجده، خمپاره آمده بود سراغش.
خداوند مزد شهیدش را داد و نیمی از سرش رفت و آن طوری که دوست داشت به شهادت رسید؛
❣ همیشه می گفت: دوست دارم مثل ارباب شهید شوم!
📻رادیو عراق چقدر شادی کرده بود بعد از شهادتش. رادیو منافقین اعلام کرده بود:
به حساب "جواد دل آزار" رسیدیم.
#شهید_بیست_و_هفتم
چله عاشقی🌹
@cheleye_asheghi
💌سخن شهید
🍃«...فرمانده خوب کسی است که نیروهایش را همیشه در حالت آمادگی برای حماسهآفرینی و شهادت نگه دارد!
✊🏻کسی است که؛
همیشه پیشمرگ نیروهایش باشد
و برای تقویت روحیه فداکاری در آنها،
هم رنگ آنان گردد»
#شهید_بیست_و_هفتم
چله عاشقی🌹
@cheleye_asheghi
✨فیلمبردار اصلی خداست...
📵برادران واحد تبلیغات، هر بار که برای انجام مصاحبهای با جواد میآمدند، او به بهانهای از انجام مصاحبه طفره میرفت.
📸یک روز بهش گفتم:
- آقا جواد! بگذار از تو فیلمی، عکسی، سخنی، چیزی به یادگار داشته باشند!
آخر چرا این همه لجاجت....؟
‼️جواب داد:
فیلمبردار اصلی، خداست
و اوست که ناظر بر اعمال ماست
و همین برای ما کافی است!🌱
#شهید_بیست_و_هفتم
چله عاشقی🌹
@cheleye_asheghi
📚#معرفی_کتاب
نام: شیر دارخوین
نویسنده: فاطمه دولتی
ناشر: سامیر
📖بریده کتاب
جواد چشم از سنگ قبرها گرفت، چراغقوه زد توی کوره راه بین قبرها تا جلوی پاش را ببیند. دم غروب نبود، شب میرفت سمت صبح؛ اما هنوز تا چشم کار میکرد ظلمات بود....
🚷_مادرِ خدا بیامرزم میگف: شب قبرستون جای از ما بهترونه! میان اینجا رو قرق میکنن. میگف خودش یبار یکیشون رو دیده، بچه شش ماههاش سقط شده....!
💨باد پیچید لای کاجها، زوزه کشید...جواد خواست حرفی بزند اما صدایی از ته قبرستان بلند شد. جواد آب دهانش را قورت داد،
‼️ هر طور شده باید پیکر بچه های انقلابی را از سردخانه بیرون می کشید.
#شهید_بیست_و_هفتم
چله عاشقی🌹
@cheleye_asheghi
چله عاشقی🌹
﷽ #قرآن_خوانی صفحه ششم قرآن؛ سوره بقره به نیت ظهور🌱 💌 فرازی از وصیتنامه #شهید_احمدعلی_نیری قرآن!
﷽
#قرآن_خوانی
صفحه هفتم قرآن؛ سوره بقره
به نیت ظهور🌱
#شهید_سعید_کمالی
از قبل از به دنیا اومدن پسرش، مدام براش قرآن میگذاشت و میگفت:
🍃بچه باید از همین الان با صدای قرآن مانوس باشه.
🔅به رسم شهدا...
هر روز یک صفحه قرآن میخوانم
چله عاشقی🌹
@cheleye_asheghi
11.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱#شب_جمعه است
هوایت نکنم...میمیرم...💔
شهید مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید
شهدا هم شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد می کنند✋🏻
چله عاشقی🌹
@cheleye_asheghi
جونم به فدات.mp3
8.39M
🎙با نوای محمد حسین پویانفر
🌱ای آب حیات
عالی درجات
کشتی نجات
.... ارباب.....
❣جونم به فدات❣
👆🏻آهنگ کلیپ
#شب_جمعه
چله عاشقی🌹
@cheleye_asheghi
#شهید_بیست_و_هشتم
*شهید محمد ناصری*
ولادت: ۷ خرداد ۱۳۴۰ ، یکی از روستاهای بیرجند
شهادت: ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ ، مزار شریف
سن: ۳۷
مزار: گلزار شهدای بیرجند
چله عاشقی🌹
@cheleye_asheghi
🌷 دوست شهید:
✏️ یکی از خاطرات من از دوران کودکی شهید ناصری، خط زیبا و جذاب او بود. در همان سالهای اول دبستان، آیات قرآن کریم و برخی اشعار را با قلمی بر روی کاغذ مینوشت
🌸 و آن قدر زیبا مینوشت که مدیر دبستان برای تشویق سایر دانش آموزان به خوشنویسی خیلی از آنها را روی دیوارهای سالن ورودی مدرسه میزد.
🧠 جالب اینجا بود که او هم این مهارت را به صورتی کاملاً خودجوش و بدون فراگیری از استاد کسب کرده بود.
💠 و از این قبیل استعدادهای خاص، زیاد داشت که برگرفته از نیروی معنوی و هوش سرشار او از همان سنین کودکی بود.
⭐️ روی حساب این که دوران ابتدایی را توفیق داشتم در کنار او باشم، بدون هیچ اغراقی باید بگویم که از همان زمان، چه در مسائل اخلاقی و دینی و چه در امور درسی، همیشه حرف اول را میزد.
#شهید_بیست_و_هشتم
چله عاشقی🌹
@cheleye_asheghi
✨ از ۱۷ سالگی آماده شهادت بود...
🖋 دوران انقلاب بود، من و محمدناصر در شهر بیرجند، در اتاقی اجاره ای و با هم زندگی میکردیم. یک روز بعد از ظهر وقتی آمد خانه، دیدم با عجله کاغذی و قلمی درآورد و مشغول نوشتن چیزی شد، تو فکر افتادم که با این عجله چه می نویسد و اصلاً چرا عجله دارد؟
🚶🏻♂وقتی از نوشتن فارغ شد، دیدم دارد آماده ی رفتن می شود. پرسیدم:«کجا؟!» گفت:«باید بریم یک مأموریت، ممکنه دو سه روز دیگه نیام.» به کاغذی که آن را لب طاقچه گذاشته بود، اشاره کردم و گفتم:«اون چی بود که نوشتی و ما رو محرم خودت ندونستی که چیزی در موردش بگی؟»
گفت:«وصیتنامه است دایی؛ چون این روزها درگیری زیاد پیش می آد، گفتم بنویسمش که اگه خدا طلبید، بدون وصیتنامه نباشم.»
🍂 بعد از آن، از من خواست که چنانچه شهید شد، آن وصیتنامه را باز کنم و بخوانم. او درحالی خودش را آماده ی شهادت کرده بود، که هفده، هجده سال بیشتر نداشت.
#شهید_بیست_و_هشتم
چله عاشقی🌹
@cheleye_asheghi