#دلنوشته یکی از اعضاء گروه از مراسم پیاده روی اربعین
روز اربعین که داشتم برای بچه ها نقاشی میکشیدم روی صورتشون یکی از بچه ها آمد گفت خاله میشه برای من، هم پرچم ایران بکشید و هم فلسطین رو. گفتم آره چرا نشه، حتما میکشیم. روی یه لپش پرچم مقدس ایران رو کشیدم و اون یکی لپش رو پرچم فلسطین
بهش گفتم چی خوشگل شدی!
گفت خاله یعنی میشه یه روزی بچه های فلسطین هم مثل ما آزاد باشن و برای خودشون جشن بگیرن یا اینجوری بیان پیاده روی اربعین و یه خاله ی مهربون براشون نقاشی بکشه🥺
دخترک منو شناخته بود که روز عید غدیر هم براش نقاشی کشیده بودم 😍
گفتم آره که میشه فقط شما بچه ها با دلهای مهربونتون براشون دعا کنید
دعاکنید امام زمان مهربونمون هم زودی بیان
دلم گرفت و اشکم جاری شد
بعد اون به بچه ها گفتم هر نقاشی که میکشم براتون برای آزادی فلسطین و بچه های غزه دعا کنید، همشون میگفتن چشم خاله😍
#چهل_شب_با_چهل_شهید
#خراسان_جنوبی
#شهرستان_قائنات
@chelshahid
http://eitaa.com/chelshahid
۴۰شب با۴۰ شهید
#دلنوشته
ایام شهادت امام رضا علیه السلام جاتون خالی مشهد بودم
داخل صحن انقلاب توی صف نماز جماعت نشسته بودم.
این مدت عکس شهید دانشگر رو روی کیفم زده بودم .یه پیر زنی اومدکنارم نشست نماز که تموم شد.
پیرزن بالهجه شیرین کرمانی ازم پرسید این عکس کیه؟ گفتم شهید دانشگر گفت بچه کجاهست؟گفتم سمنان
گفت شهید مدافع حرمه؟گفتم بله حاج خانم چه خوب تشخیص دادین
پرسید عکسشو برا چی رو کیفت زدی ؟
گفتم ازش حاجت گرفتم.
گفت چطوری ؟
گفتم مفصله.
گفت نمیشه بگی؟گفتم خیلی تعریف این شهید رو شنیده بودم. با بچه های قراره گاه شهید دانشگر همراه شدم رفتم اردوجهادی.
اونجا یه درخواستی ازش داشتم توی کمتر زمان ممکن دستم رو گرفت و حاجتم رو داد. فکر نمیکردم اینقدر زود مشکلم حل بشه. حالا هر جامیرم با خودم میبرمش به همه معرفیش میکنم
اونم گفت آره شهدا همه شون زنده ان. گفت: شهید زنگی آبادی رو میشناسی؟ گفتم: نه، گفت: بچه کرمانه.
یه شب میره تو خواب خانمش میگه فردا دوتا مهمون دارم خوب ازشون پذیرایی کنی خانمش میره سرمزارش میبینه دوتا مسافرخانم سر مزار شهید هستن اونا رو میبره خونه و بهترین امکانت رو در اختیارشون میزاره و...
گفتم آره واقعا چقدر ما شرمنده شهدائیم بهش گفتم حاج خانم منم دوست دارم این عکس رو هدیه بدم بهتون. برین سر مزار حاج قاسم و سلام منو بهش برسونیدو بگین عکس شاگردت رویادگار از یه خراسانی(شهرستان قاینات)گرفتم بگین عجب شاگردهایی آورده توی مکتبش و پرورش داده.
بگین برا ما هم دعا کنه مثل شاگرداش عاقبت بخیر بشیم .
یه لبخندی زد و گفت حتما دخترم خیالت راحت.گفتم میشه یه عکس یادگاری بگیرم
قبول نکرد.گفتم چرا؟ گفت دوست ندارم عکسم تو گوشی غریبه این دست و اون دست بشه.گفتم احسنت به حجب و حیاتون!
گفت میتونی فقط از دستم بگیری که چهره ام نیوفته.
خیلی دوست داشتم بیشتر باهاش حرف بزنم گفت عجله دارم باید برم بقیه منتظرند بلند شد و رفت و من رو به فکر این اتفاقات فرو برد.
به قلم یکی از اعضاء محترم گروه مردمی #چهل_شب_با_چهل_شهید
@chelshahid
http://eitaa.com/chelshahid