#برگی_از_خاطرات_چهل_شب_با_چهل_شهید
#استان_گلستان
#شهر_گرگان
مثل همیشه از طریق فضای مجازی اطلاع رسانی کرده بودیم.
فکر نمیکردم تو مهمونای منزل شهید ببینمش
آخه همیشه نقد داشت
نقد به همه چیز
نظام، اسلام، مدیران و ...
حالا تو منزل شهید!!!
گفتم شاید اومده ایرادی بگیره یا نقدی به جلسه داشته باشه یا حتی مسخره کنه
ناخودآگاه و دائما تو جلسه حواسم بهش بود
خیلی با خاطرات حس گرفته بود
حتی یک جاهایی اشکش هم جاری میشد
جلسه تموم شد
زودتر از همه اومد پیشم
گفت قبول باشه
گفتم از شما هم
گفت جلسه بعدی کی هست؟
هنوز جواب نداده بودم، گفت: خواهشا هر موقع خواستید بیاین خونه شهدا من رو هم خبر کنید!!!
من شاید خیلی چیزها رو قبول ندارم و مسخره میکنم ولی حساب این شهدا جداست
و خوش به حال شما که زیاد میرید خونه شهدا
خداحافظی کرد و رفت
همینطور که میرفت نگاهش میکردم و نمیدونم چی شد که حسابی به حالش غبطه خوردم
چقدر بد قضاوتش کرده بودم
چقدر به نظرم معصوم و پاک و بی غل و غش می اومد.
شاید شهدا پیامی دیگر برام داشتند و دوباره یک نکته تربیتی
آخه من همیشه میگم، خونه شهدا و کنار شهدا بودن ذره ذره تربیتت میکنه
و از این منزل شهید کلا قضاوت کردن در مورد افراد رو گذاشتم کنار
خدایا شکرت
@chelshahid