۴۰شب با۴۰ شهید
🌷بسم رب الشهدا و صدیق🌷 اشنایی من با چهل شب چهل شهید و عنایت و نظر شهدا به زندگیم👇 #قسمت دوم و
🌷بسم رب الشهدا والصدیقین🌷
🌸اشنایی من با برنامه چهل شب چهل شهیدوعنایات و نظرشهدابه زندگیم👇🌸
قسمت سوم..
...اما فایده نداشت
همسرم خودش همیشه منو تشویق میکرد به رفتن به این جور مراسمات اما به واسطه شغلش خیلی اهمیت نمیداد که خودشم حضور داشته باشه
میگفت این جور مراسمات برا شما خانمها که بیکارین خوبه نه برا اقایون 😔 و هر چی اصرار میکردم فایده نداشت از طرفی هیچ وقت هم جلودارم نبود.
حتی منو تشویق به رفتن میکرد.
میگفت فقط مزاحم کار من نباش
وقتی حس و حال عجیب خانواده شهدا رو میدیدم میگفتم هر طور شده باید همسرمم بکشونم به این سمت💪
اوایل به زور میبردمش اما نمیخواستم با زور ببرمش میخواستم خودش بیاد دلی بیاد نه به اجبار .
پس دست به دامان شهدا شدم🤲
گفتم خودتون راه رو براش باز کنید میدونم همسرم اهل این برنامه ها هست اما شیطون این جور مواقع خوب کارش رو بلده طوری که خودمون نمیفهمیم کار شیطونه😔
(یادمه ایام دهه فجر بود منزل شهید حاج محمد علی نصیری زاده که از شهدای قبل از انقلاب هستن ) تا جلو منزل شهید منو رسوند اما خودش نمیومد داخل با کلی التماس گفتم حالا که تا دم درب اومدی بیا و پشت به شهدا نکن 🙏
شهدا مهمون نوازن این سری بیا قول میدم دیگه باهات کاری نداشته باشم جلسه های بعدی رو قول میدم خودم تنهایی برم 😔
با کلی التماس بالاخره قبول کرد اومد.😊
گفت ده دقیقه بیشتر نمیمونم باید زود برگردم خیلی کار دارم😳
گفتم باشه قبول فقط بیا😉
اومد اما نمیدونم اونجا چه اتفاقی افتاد تا اخر مجلس موندگار شد.😳
زیر چشمی نگاش میکردم عکس العملش رو ببینم 😉 مجذوب صحبتهای نوه شهید نصیری زاده شده بود و اشک میریخت
اونروز یه حال و هوای خاصی تو مجلس بود همه محو صحبتهای نوه شهید بودن مراسم که تموم شد خیلی خوشش اومده بود 💪
بالاخره تلاشم نتیجه داد وقتی اومد و صفا و صمیمیتی که بین خانواده شهدا و بچه های گروه بود رو دید و از نزدیک لمس کرد دیگه جذب شد و حالا شده جز افراد ثابت برنامه
الان طوری شده خودش به من یاداوری میکنه لحظه شماری میکنه که کی دوشنبه شب میشه که
برنامه 🌸 چهل شب چهل شهید 🌸رو شرکت کنیم توی این مدت خیلی ها رو با این برنامه اشنا کردم اکثرا میگن از شهدا حاجت گرفتن و منو دعا میکنن (این یه دنیا برام ارزش داره )
رفقا همه فکر میکنن با شهدا که باشی همه چی باید مهیا باشه دیگه چون حاجت میدن(پول ؛خونه مسکن و فرزندو...) اما من اینو قبول ندارم
من ارامشی که با شهدا و خانواده شهدا دارم با هیچ چیزی عوض نمیکنم 🤲
واما چند هفته ای از حضورم در برنامه چهل شب چهل شهید نگذشته بود که یکی از خانمهای فعال این برنامه بهم زنگ زدن
که.....😳🤔
ادامه دارد....😊
🌷#چهل شب چهل شهید🌷
دست نوشته های یکی از اعضاء محترم گروه
@chelshahid
http://eitaa.com/chelshahid
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
🌸اشنایی من با برنامه چهل شب چهل شهیدولطف و عنایت شهدا به زندگیم، (شهرستان قاین)🌸
#قسمت پنجم
مدتی از برگشتنم از مشهد نگذشته بود طبق کلاسهایی که برگزار شده بود باید رفع تکلیف میکردم و فعالیت فرهنگیم بیشتر میشد👌
بخاطر هزینه هایی که برا من نوعی کرده بودن دینی به گردنم نباشه🌸
متاسفانه با هر کی صحبت میکردم بامن همکاری کنن (فقط میخواستم استارت اولیه اش با افراد خاصی باشه) همه دست رد میزدن😔 میگفتن خودمون با فلان جا کار میکنیم وقت نداریم😒
با خودم میگفتم خدایا من به تنهایی که نمیتونم کار گروهی و فرهنگی انجام بدم چیکار کنم تا اینکه داخل کانال چهل شب چهل شهید گذاشته بودن برای روز عید غدیر غرفه داریم 🌸
پرسیدم برنامه هاتون چیه گفتن برنامه خاصی نداریم منتظر پیشنهادات اعضای گروه هستیم هر پیشنهادی شماها بدین ما درخدمتیم😳
مسول برنامه گفتن ما فقط برنامه فرهنگی داریم و نیرو هم کم داریم 😔
پیشنهاد دادم توزیع شربت شیرینی هم داشته باشین چطوره🤔 گفتن بودجه نداریم😔
پس از فرصت استفاده کردمو خودم دست بکار شدم 💪
اولین کاری که کردم یه گروه زدم به اسم خادمین شهدا و افراد فعالی که میشناختم رو یکی یکی به گروه دعوت میکردم😍
بعدش اومدم داخل گروه همسایه ها و خانواده یه پیامی با این مضمون گذاشتم😊
قراره برا عید غدیر داخل غرفه شهدا شربت وشیرینی توزیع کنیم بودجه نداریم به همکاری شما نیاز داریم هر کدومتون یه کیک خونگی ساده با کمترین هزینه درست کنید و بیارین هر کی هم نمیتونه مواد شربت رو مهیا کنه خداخیرتون بده انشاا..ثوابش به روح امواتتون برسه🤲
اکثرا منو میشناختن و اعتماد کردن😍
روز عید غدیر غرقه ما تقریبا پذیرای کیک و شیرینی خونگی بین۴۰۰الی ۵۰۰نفر شد💪
ایده ای که دادم با موفقیت اجرا شد
فکر نمیکردم اینقدر استقبال کنن غرفه ما شده بود جز بهترین غرفه های عید غدیر هم از لحاظ پذیرایی هم بازی با کودک هم توزیع بسته های فرهنگی مثل هدیه برای بچه ها و توزیع پیام شهدا با دست نوشت گروه خادمین که تشکیل داده بودم مسول هر قسمت هم از گروه خادمین شهدا انتخاب شده بودن 😉
همیشه فکر میکردم این برنامه(چهل شب چهل شهید) علاوه بر مسول افراد خاصی رو هم داره که در برنامه ها همکاری داشته باشن اما این مدت فهمیدم اینطوری نیست(اونروز چقدر شرمنده شهدا شدم کاش بیشتر و بهتر شهدا رو دریابیم ) همسرمم که یادتونه شهدا دستش رو گرفته بودن و جذب برنامه شده بود اونروز با ذوق و شوق خاصی فعالیت داشت وخادمی شهدا رو میکرد و از صفر تا صدبرنامه همراه مسول برنامه بود 😍(خانواده و بچه هاشون همه بصورت خودجوش به جمع ما پیوستن و تا اخر برنامه پای کار بودن👌)(نوجوانان خانواده از همون روز به سمت برنامه کشیده شدن و حالا شدن جز افراد ثابت و فعالهای برنامه هفتگی😍)
خدایا شکرت، خدایا شکرت ،خدایا شکرت،🙏
اونروز خیلی ها از غرفه ما خششون اومده بود و میگفتن ما هم میخام خادم شهدا بشیم باید چیکار کنیم راهنمایشون کردم و شمارشون رو گرفتم.
خداروشکر 🤲 اون روز با نوجوانان زیادی اشنا شدم 🌸
چقدر این لحظات برام لذت بخش و شیرین بود ☺️خودم نفهمیدم چطوری پام به خادمی شهدا باز شد 🤔
( افتخار خادم شهداشدن،برای من از اونجا اغاز شد)😍(عید غدیر ۱۴۰۳برای همیشه در ذهنم ماندگار شد👌)
پس تویی که میگی چطوری باید خادم شهدا بشی و برای شهدا خدمت کنی برنامه ما پذیرای تک تک شما دوستان وعزیزان هست و مخصوص افراد خاص هم نیست فقط کافیه اراده کنی و یه یا علی بگی 😉
از اینجا به بعد عزمم رو جذم که برای شهدا خدمت کنم و کم نزارم 💪
همه این برنامه ها خیلی اتفاقی برام پیش اومده بود 🌸
شهدا شما همه چی رو چقدر قشنگ و حساب شده برامون کنار هم میچنین که خودمون اون لحظه متوجه هیچی نیستیم و به مرور زمان متوجه میشیم😔
خب دیگه حالا برا اینکه حال و هواتون عوض بشه میخام یکی از عنایت شهدا رو که با چشم خودم دیدم و برام خیلی ارزش داشت رو بهتون بگم 😍
رفتیم خونه یکی از ...
ادامه دارد...😉
🌷#چهل شب چهل شهید🌷
@chelshahid
http://eitaa.com/chelshahid
۴۰شب با۴۰ شهید
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🌸اشنایی من با برنامه چهل شب چهل شهیدولطف و عنایت شهدا به زندگیم، (شهرستا
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
🌸اشنایی من با برنامه چهل شب با چهل شهید ولطف وعنایت شهدا به زندگیم (شهرستان قاین)🌸
#قسمت ششم
رفتیم خونه یکی از جانبازان (چه زندگی ساده ای وچه اخلاصی داشتن این خانواده (میگفتن زندگی مون رو وقف هیئت کردیم😔 )حسرت خوردم بهشون مخصوصا از صبر و حوصله همسر جانباز.
خدایا خانواده شهدا و جانبازان کجا ما کجا؟بنده خدای خانمش تا اخر مراسم دلهره داشت.نکنه همسرم حالش بد بشه
وشوک ناشی از انفجارهای زمان جنگ (موجی )بهش دست بده و آبرومون بره 😔گفتم خیالتون راحت حاج خانم من اعتقاد دارم شهدا خودشون مراسم رو اداره میکنن )🌸
اونشب تقریبا ۳۵تا۴۰نفری داخل مراسم نشسته بودن.
همه غرق صحبت های دلنشین جانباز عزیز و شده بودن🌷
نمیدونم یهو چی شد به دلم افتاد برم دست کمک همسر جانباز گرامی.
البته ناگفته نماند (ما معمولا دوست نداریم کسی رو اذیت کنیم برنامه ما فقط هدفش اینه که خاطرات جانبازان و شهدا رو ثبت و ضبط کنیم با اصرار خانواده ها قبول میکنیم که پذیرایی فقط در حد یه چایی باشه نه هیچ چیز دیگه ای)👌
اینطوری هم گروه ما راحترن و هم صاحب خانه 🌸
بلند که شدم رفتم داخل اشپزخونه دیدم یک سینی معمولی استکان رو میزه گفتم بقیه استکانهارو رو بیارین که اماده کنم گفت همینقدر استکان داریم😔 خجالت کشیدم با خودم گفتم،خدایا چه اشتباه من بود کاش این جمله رو نمیگفتم حتما اونم خجالت کشیده😔
بنده خدا گفت همسرم وقتی شوک ناشی از انفجارهای زمان جنگ(موجی شدن) بهش دست میده سرو صدا راه میاندازه،دعوام میکنه,هرچی جلو دستشه پرت میکنه و میشکنه منم سکوت میکنم هیچی نمیگم میدونم دست خودش نیست👌 (همسران جانبازان چه رشادت هایی که میکنن.الحق که بهشت بهشون واجبه)👌گفت بعد میره بیرون سر زمین های کشاورزی که کسی صداش رو نشنوه زار زار گریه میکنه اروم که شد برمیگرده و ازم معذرت خواهی میکنه و حلالیت میخاد و...😔
گفتم اشکال نداره حاج خانم خدا بزرگه اول به اقایون چایی میدیم استکانها رو که جمع کردیم بعد برای خانمها چایی میاریم، بنده خدا گفت زشت نیست؟
معمولا برای همه باهمدیگه پذیرایی میشن، گفتم نه حاج خانم این حرفها چیه غریبه که نیستن😊
رفقا باورتون میشه بعد مدتها که این برنامه رو شرکت میکردم تا حالا نشده بود که چایی که میبریم برگردونن اونم چایی ریخته شده😳
تا سینی استکان رو برای آقایون بردیم مسؤل برنامه گفت فعلا به آقایون چایی ندین بزارین آخر برنامه 😳 گفتن اینقدر جانباز عزیز،صبحت هاشون دلنشینه حواس خودشون و حضار رو با چایی دادن پرت نکنید🌸
گفتند حالا که ریختین اول به خانمها چایی بدین بعد آقایون👌
از جمله مسول برنامه تعجب کردیم، هاج و واج موندیم😳
اشک تو چشمام حلقه زد 😢
گفتم حاج خانم دیدین؛ دیدین شهدا خودشون حواسشون به همه چی هست چقدر خوب دارن برنامه رو مدیریت میکنن شما ناراحت چی بودین؟ خیالتون راحت شد اینم عنایت شهدا😊
یه لبخندی زد و گفت خدایا شکرت🙏
و این شد که خانمها همه چایی خوردن، استکانها رو جمع کردیم شستیم و بعد آخر برنامه به آقایون چایی دادیم😉 اونشب هیچ کسی نفهمید چه مشکلی داشتیم وچه اتفاقی افتاد چون برنامه چایی خیلی به حالت طبیعی پیش رفت وخدا رو شکر اونشب از لحاظ روحی جانباز عزیز خیلی فرق کرده بود خانمش که فهمیده بود چطوری شهدا براش آبروداری کرده بودن و حال روحی همسرش هم که بهتر شده خیلی خوشحال بود. همش از ما تشکر میکرد (رفقا جانبازان عزیز رو بیشتر دریابیم و پای درد و دلهاشون بشینیم)😔
میگفتن بهترین شب رو در کنار شما سپری کردیم,خیلی خوش گذشت 🙏
جانباز عزیز حتی گفت: من امشب خوشحالترین شخص قائن هستم، امشب هیچ کس از من خوشحالتر نیست😳😔
و چقدر تشکر کرد بنده خدا که رفتیم و سری بهش زدیم😔
خلاصه از این عنایتها زیاد داریم که راحت از کنارش رد میشیم و برامون مهم نیست
اما من اونشب به عینه دیدم اونجا چه اتفاقی افتاد شاید نتونستم منظورم رو خوب برسونم اما ...هزاران حرف داشت این دلنوشته کاش بیشتر قدر بدونیم 🤲
(منم از اونشب وابستگیم به شهدا بیشتر و بیشتر شد دیگه راحتر باهاشون دردل میکنم و حرف میزنم😭 هر چی میگذشت حضور شهدا رو در برنامه ها و زندگیم بیشتر حس میکنم )
تا اینکه یه روز....
ادامه دارد...😊
🌷#چهل شب چهل شهید🌷
@chelshahid
http://eitaa.com/chelshahid
۴۰شب با۴۰ شهید
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🌸اشنایی من با برنامه چهل شب با چهل شهید ولطف وعنایت شهدا به زندگیم (شهرس
🌷بسم رب الشهدا والصدیقین🌷
🌸اشنایی من با برنامه چهل شب با چهل شهیدو لطف و عنایت شهدا به زندگیم (شهرستان قاینات)🌸
#قسمت هفتم
... مسول محترم برنامه داخل گروه خادمین پیام گذاشتن که قراره هیئت حضرت علی اصغر همایش شیرخوارگان داشته باشن از گروه ما هم دعوت کردن بریم اونجا خادم مهمانان حضرت علی اصغر باشیم.
گفتن منم خانم ... رو معرفی کردم بعنوان نماینده برن اونجا و در جلسه توجیحی حضور داشته باشن (یعنی من)تعجب کردم 😳🤔 از یه طرفم خوشحال شدم .
گفتم خدا روشکر خادمی شهدا وصل شد به خادمی اهل بیت اون موقع نفهمیدم برا چی من انتخاب شدم ؟🤔 در حین جلسه یادم اومد من تقریبا ۷یا۸سال پیش هم همایش شیر خوارگان خادم بودم معمولا اونایی که فرزند ندارن اونجا حاجت میگیرن اما من حاجتمو نگرفته بودم دیگه نمیرفتم ومیگفتم هر موقع قسمت باشه و خواست خدا باشه.اما دلیل نمیشد که خادمی رو بزارم کنار😔.بازم شهدا منو با حضرت علی اصغر اشتی دادن 😭و بطور خیلی اتفاقی دعوتم کردن به مراسم شیرخوارگان 🤲
وقتی با شهدا باشی حواسشون به همه چی هست ولی من خودم اینو نمیفهمیدم 😔
اونجا میگفتن ما افراد خاصی رو برای زیر گهواره انتخاب میکنیم و اگه از اطرافیانتون کسی رو میشناسید که فرزند ندارند حتما معرفی کنید خیلی حاجت میده این گهواره
اولش روم نمیشد برم بگم خودم هستم نمیخواستم سواستفاده ای بشه اما اینقدر با خودم کلنجار رفتم که برم یا نه؟تا اینکه
اخر جلسه خجالتم رو گذاشتم کنار و رفتم به مسول همایش گفتم میشه خودم زیر گهواره رو بگیرم.😔چندین ساله ازدواج کردم و فرزند ندارم.
بنده خدا تعجب کرد و گفت هیچ اشکالی نداره. گفت فقط یه کم کارتون سخت میشه هم مسولیت گروه🌸چهل شب با چهل شهید🌸با شماست هم زیر گهواره رو باید داشته باشین گفتم اشکال نداره از پسش برمیام وبعدش یه سری لباسهای سبز رنگ ومخصوص بهم دادم که بپوشم ببینم سایزم هست یا نه؟ناخداگاه یاد حضرت زینب افتادم و اشکم سرازیر شد گفتم منو ببخشید شرمندتونم این مدت بهتون پشت کردم.دستمو بگیرید و روسفیدم کنید.😭
به خونه که برگشتم. داخل گروه خادمین چکیده مطالب رو انتخاب کردم وبرای بچه ها گذاشتم و بهشون گفتم فردا
جمعه هر کی دوست داره بیاد باید ساعت ۶ صبح اونجا حضور داشته باشه
صبح که رفتم خداروشکر از اعضای گروه ما تقریبا یه ۲۰نفری اومده بودن مخصوصا نوجوانان .به هر کدومشون یه مسولیتی دادیم وقتی هیاهوی بچه ها رو میدم که با چه عشقی دارن خدمت میکنن.از این که توی این عرصه پا گذاشتم خیلی لذت میبردم.
نوجوانان بیشتر نایلون دست مهمانان میدادن.قبل اینکه برسن بدو بدو میرفتن استقبالشون و بهشون نایلون میدادن و میگفتن خوش اومدین.چه ذوق و شوقی برای خادمی داشتن یه مقدار از نو جوانان داخل مهد بودن و با بچه ها سرگرم بازی بودن بزرگترها هم که مهمانان رو هدایت میکردن به داخل مراسم و خوش امد میگفتن.
خلاصه اون روز هر کسی جای خودش که مستقر شد منم یواشکی 😉طوری که کسی غیر از مسولین همایش متوجه نشه رفتم و لباس های مخصوص رو پوشیدم و رفتم زیر گهواره رو گرفتم همه میگفتن من اون لحظه کجا غیبم زده بود و کجا رفته بودم اما به هیچ کدومشون تا این لحظه نگفتم میخواستم بعد اینکه حاجتمو گرفتم بگم.قبل اینکه زیر گهواره رو بگیریم. مسول همایش طوری برامون صحبت کرد که همه مون با دلهای شکسته زیر گهواره رو گرفتیم. میگفت شما قطعا دعوت شده حضرت زهرا هستین خودتونو دست کم نگیرین این اقا خیلی حاجت میده برا همه دعا کنید مخصوصا اونایی که مریض دارن ..زیر گهواره رو که گرفتم از خودم خجالت کشیدم گفتم اخه من کجا اینجا کجا من کی باشم که برای بقیه دعا کنم همه میومدن در گوشم میگفتن تو رو خدا برامون دعا کنید مشکلمون حل بشه اونقدر مردم اونروز به ما ارادت داشتن و التماس دعا میگفتن تا اخر مراسم زیر گهواره اشک میریختم یاد روز عاشورا و حضرت علی اصغر افتاده بودم😭 میگفتم خدایا شکرت منو کشوندی توی دم و دستگاه امام حسین ،
شهدا ممنونتونم بازم شرمنده ام کردین.حضرت علی اصغر منو ببخش و شفاعتم کن خدایا از من گنه کار بگذر و حاجت تک تک ملتمسین دعا رو بده منکه از دلشون خبر ندارم اما به حق طفل شیرخوار امام حسین(ع) کسی دست خالی از این مراسم بیرون نره.زیر گهواره حال و هوای خاصی داشتم نمیخواستم مراسم تموم بشه اما چاره چی بود؟ پایان مراسم بچه ها همه خوشحال بودن میگفتن خادمی کردن خیلی براشون لذت بخش بوده
میگفتن میشه دوباره هم که موکب داشتین به ما بگین و گفتم چشم و این شد که (روز عاشورا یه موکب مخصوص برای بچه های خانواده برپا کردم به اسم 🌸چهل شب با چهل شهید 🌸از صفر تا صد مراسم بر عهده خودشون بود)🤲
مراسم تموم شد برگشتیم خونه.
و این شد که اون روزم این رزق معنوی شامل حالم شد🤲
هنوز دیری نگذشت که...😳
ادامه دارد ...😉
🌷#چهل شب با چهل شهید🌷
@chelshahid
http://eitaa.com/chelshahid