eitaa logo
•『چریک سایبر🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
40هزار ویدیو
949 فایل
با سرخط خبرهای جبهه‌ی مقاومت باما همراه باشید. لحظه به لحظه در نبرد آخرالزمان برای نابودی اسرائیل✌️ فلسطین🇵🇸 یمن🇾🇪 لبنان🇱🇧 سوریه🇸🇾 عراق🇮🇶 ایران🇮🇷 https://eitaa.com/cherikcyberi
مشاهده در ایتا
دانلود
میخوای کارات روی غلتک بیفته؟ مادرت را ببوس، دستش را بوسه بزن، پایش را ببوس، تا به گریه بیفتد، وقتی گریه افتاد خودت هم به گریه می‌افتی. آن وقت کارت روی غلتک می‌افتد و خدا همه درهایی که به روی خودت بسته‌ای را باز می‌کند؛ این که فرمود: بهشت زیر پای مادر است؛ یعنی تواضع کن./حاج اسماعیل دولابی @basirat_shahriyar
✳️ منتظر واقعی از شلوغی‌های آخرالزمان کلافه نمی‌شود! 🔻 عارف بالله مرحوم : کسانی که سال‎ها «عَجِّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزَّمان» می‎گفتند، چرا از ظهور و کلافه‎اند و تاب تحمّل آن را ندارند؟ این‌ها مقدّمه‎ی است. پس یا دعای بر تعجیل ظهور حضرت را پس بگیرند یا دست از بی‌‎تابی و بی‌‎قراری بردارند و به آنچه هست تن بدهند. 🔸 بعد از هر شلوغی، خلوتی متناسب با آن خواهد بود و هر چه شلوغی بیشتر باشد، خلوت بعد از آن بزرگ‌تر است. در شلوغی خیلی زیاد است، به نحوی که «یکفُرُ بَعضُهُم بِبَعضٍ وَ یَلعَنُ بَعضُهُم بَعضا»ً؛ گروهی گروه دیگر را تکفیر می‎کند و جمعی جمع دیگر را لعنت می‎کند. 📚 از کتاب 👤 🙏 #⃣ @basirat_shahriyar
(ره) : ✅خداوند فرمود:هرچه دیدی هیچی مگو!من هم هرچه دیدم هیچی نمیگم. یعنی تو در مصائب صبور باش و چیزی نگو، منم در خطاهایت چیزی نمیگم. ✍هرچه درد را آشڪارتر ڪنی، دوا دیرتر پیدا میشود.اگر با ادب بودی و چیزی نگفتی راه را نشانت میدهد. باید زبانت را ڪنترل ڪنی ولو اینڪه به تو سخت بگذرد. چون با بیانش مشڪلاتت رو چند برابر میڪنی....
خانه را مرتب کن تا آقا بیاید... 📌 مرحوم درباره‌ی انتظار واقعی فرج، داستانی لطیف و آموزنده نقل کرده: « پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند... 🔻 یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید. 🔻یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند. 🔻یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم. 🔻اما آن که زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه جا را. می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین جاست. توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم... ⚠ شرور که نیستی الحمدلله، گیج و خنگ هم نباش. نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن. خانه را مرتب کن تا آقا بیاید. 🙏 《 کانال @Ebrahimhadi