eitaa logo
•『چریک سایبر🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
40هزار ویدیو
949 فایل
با سرخط خبرهای جبهه‌ی مقاومت باما همراه باشید. لحظه به لحظه در نبرد آخرالزمان برای نابودی اسرائیل✌️ فلسطین🇵🇸 یمن🇾🇪 لبنان🇱🇧 سوریه🇸🇾 عراق🇮🇶 ایران🇮🇷 https://eitaa.com/cherikcyberi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 🔸 وقتی صد کذب بشنویم چه میشود؟ هرکدام یک اثری ندارد؟! 🔸اگر دلمان را راحت در اختیار هر خبری گذاشتیم، منتظر این تاثیرات باشیم.. 🔹دوران ظهور حضرت، جنگ روایت ها و گفتگوهاست. چرا؟ 🔹چون ها تابع ها و هاست... 🔻مراقب ها باشیم 🔻داده ها را کنترل کنیم 🔻ریزش در دوران بسیار فراوان است ✅ مرکزتنظیم‌ونشرآثار 🌐 TAMHIS.IR | @Abedini
💢هشدار شما اگر روایت نکنید🎤 دشمن روایت می‌کند🚫 _هر جور دلش میخواد توجیه میکنه دروغ میگه ۱۸۰ درجه خلاف واقع ... 📬 @basirat_shahriyar
[ امروز جنگ ما کجا است❓ آن جنگ ، جنگ رسانه‌ای، جنگ فضاسازی عمومی،جنگ تبلیغاتی است؛ خیلی است. بله ، از قبل هم این وجود داشته ، علیه ما تبلیغات ، همیشه زیاد بوده ؛ امروز وضعیّت شدّت بیشتری پیدا کرده‌ است.|۱۳۹۷/۰۶/۱۵ ⚠️راه حل های در هم شکستن این جنگ چیه؟ 📽 @basirat_shahriyar
🎤روایت آزادی قدس اعزام متخصصین و کارشناسان مسائل فلسطین 📍 ویژه سخنرانی و گفتگو در دانشگاه‌ها و مدارس، مساجد و هیآت، ادارات و کارخانجات و... در سراسر کشور 💡 اگر قصد دارید در دانشگاه یا مدرسه یا مسجد یا یا محل کارتون یا...، همایش یا جلسه یا محفلی برگزار کنید؛ برای تأمین و هماهنگیِ کارشناسان و متخصصان موضوع فلسطین، «سامانه دعوت» با همه مسیرهای زیر آماده خدمت به شماست: 💡 سریع، آسان و تخصصی‌ترین راهِ دعوت از کارشناسان فلسطین: 🌐 Davatt.ir 📞 09912700724 📲 @davatt_admin 🎯 با «دعوت» سخنرانت هماهنگه! 🔻کانال "عصر جهاد" در فضای مجازی 🆔️https://eitaa.com/asr_jahad 🆔️https://ble.ir/asr_jahad
🔰 | پایه‌گذار صنعت موشکی کشور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است 📝 روایت جالب سردار حاجی‌زاده از نقش بی‌بدیل رهبر معظم انقلاب در تبدیل ایران اسلامی به 🔸پایه‌گذار صنعت موشکی کشور رهبر انقلاب است. یعنی در اولین جلسه‌ای که در باغ شیان آن زمان در دوره‌ی وزارت شکل گرفت که ما دو فروند را از مجموعه‌ی موجودی هشت فروندی جدا کرده بودیم و داده بودیم به عزیزان متخصص وزارت سپاه که اینها مهندسی معکوس کنند، در همان ماه‌های نخست خود حضرت آقا که آن روز رئیس‌جمهور بودند بازدید کردند و در جلسه شرکت کردند، تدابیرشان را همانجا مطرح کردند. رزمایشی در همان دوره‌ی جنگ گذاشته بودیم برای موشکی، خود ایشان حضور یافتند و بازدید کردند و دائماً این موضوع را دنبال کردند. یعنی همان موقع تصمیم سختی بود که شما هشت تا موشک دارید، دو تا را بردارید ببرید . اولین ایرادی هم که آن روز گرفتند، این بود که گفتند چرا اینها را باز نکردید؟ متخصصین دنبال این بودند که یک مقدار با احتیاط عمل کنند و نگران بودند، یک مقدار ترس داشتند که چی بشود، این جسارت را حضرت آقا پمپاژ کردند به آنها که بروید و نگران نباشید و سریع آنها را باز کنید. فرمودند اگر باز نکنید فردا نیاز جبهه‌ها زیاد بشود، ممکن است همین را هم بیایند ببرند و دوباره از شما بگیرند. باز کنید و شروع کنید کار را. 🔹در مقاطع مختلف نیز باتوجه به نیاز کشور، همین‌طوری کار را می‌بردند جلو. می‌گفتند باید بشویم. اتکاءمان باید به داخل باشد. بعد که تولیدات اولیه اتفاق افتاد، بلافاصله فرمودند که حالا روی تولیدات کار کنید. تا پیش از این، ما روی بومی‌سازی کار کرده بودیم، اما محصولات دقت لازم را نداشت. در اولین جلسه‌ای که ما ۱۶ آذر سال ۸۸ خدمت حضرت آقا رسیدیم، من یادم است که عرض کردم برنامه‌های ما این است و این کارها را می‌خواهیم بکنیم. در برنامه‌ها، من صحبت از دقت عملکرد تولیدات نکرده بودم. آقا فرمودند که اولویت من است. اینهایی که می‌گویید خوب است، ‌ولی بروید و روی دقت متمرکز بشوید. ما هم گفتیم چشم. 🔸رفتیم کار کردیم و اولین کارها که شد، دقت به ۳۰ متر رسید. خیلی خوشحال بودیم که کار بزرگی شده و حرف آقا را پیاده کرده‌ایم. موقعی که به آقا گزارش دادم، ایشان فرمودند کارتان خیلی عالی بود، ‌ ولی شما که توانستید این کار را بکنید، پس حتما می‌توانید به کمتر از ۱۰ تا ۱۵ متر خطا هم برسانید. کار خیلی سختی بود اما گفتیم چون است باید اجرا کنیم. استدلال من یک جمله بود: فرمان است، پس باید برویم و آن را اجرا کنیم. خب خدا هم کمک کرد و انجام شد. 🔹در نمایشگاه اردیبهشت سال ۹۳ که حضرت آقا تشریف آوردند - نمایشگاهی بود در مجموعه‌ی - نمونه‌هایی آن روز ارائه شد که تحقیقاتش تمام شده بود. آقا در آن نمایشگاه فرمودند کارتان خیلی عالی بود، جلسه‌ای که بلافاصله بعدش ما خدمت آقا رسیدیم هم فرمودند خیلی خوب بوده، ‌حالا بروید دنبال کمیت و خود را ردیف کنید، تعداد می‌خواهیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹حسین‌بن‌ثُوَیر نقل می‌کند: من، یونس بن‌ظَبیان، مُفَضَّل‌بن‌عمر و ابو سَلَمَۀ نزد حضرت صادق(علیه‌السلام) نشسته بودیم. در بین ما یونس که مسن‌تر از همه بود، سخن می‌گفت. عرض کرد: فدایت شوم، من زیاد به یاد حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) هستم؛ در این حالت چه بگویم؟ حضرت فرمود: سه بار بگو: «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ»، همانا سلام از دور و نزدیک به حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) می‌‌رسد.
42.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹 🔹قطعه ۵۰ بهشت زهرا 🎙گوینده و تدوین : سید حسن حسینی 🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب ) 🔰لینک کانال ایتا https://eitaa.com/esmaeilhalab64 🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
📣 | سعیدِ خمینی، عبداللهِ سیدقائد 🖼 در حاشیه‌ی عیادت فرزندان رهبر انقلاب به نمایندگی از ایشان، از مجروحان لبنانی و رزمندگان مقاومت که برای درمان به ایران اعزام شده‌اند 🔹️همین چند دقیقه قبل فهمیده ملاقات‌کننده‌اش فرزندِ رهبر انقلاب اسلامی و به‌‌قول ‌خودشان سیدقائد است. به احترامش نیم‌خیز شده روی تخت. دو دست توی پانسمان با انگشتانی قطع شده و چشم‌های عمل و پانسمان شده و سر و صورتی پر از زخم و بخیه. هیچ جا را نمی‌بیند. فقط از جهت صدا می‌تواند مکان مخاطب را تشخیص دهد. 🔹️همسر جوانش هم کنار تخت ایستاده. کاملا در قواره یک زوج شیعه‌ی لبنانی! حاج آقا که می‌رسد با همان چشم و پلک‌های بخیه و پانسمان شده بغضش می‌ترکد. در پاسخ حاج آقا که از احوال و زخم‌هایش می‌پرسد می‌گوید: «فدای سر شما! نگران نباشید!» 🔹️همسرش ایستاده کنار تخت. اشک می‌ریزد. قفل کرده‌ام. آن از زهرای ۵ ساله و هادیِ ۱۱ساله و الباقی بچه‌هایی که در خردسالی زخم صهیون به تن‌‌شان نشسته و این هم از بزرگ‌ترهایشان و عبدالله ۳۲ ساله و همسرش. 🔹️عبدالله دارد با گریه‌ای که معلوم نیست اشک‌هایش باید چطور از لای زخم‌ها، بخیه‌ها و پانسمان‌ها راهشان را باز کنند ادامه می‌دهد: «به سیدقائد بگویید درست است که ما عزیز از دست داده‌ایم (منظورش سیدحسن نصرالله است) اما سایه‌ی عزیزتر هست هنوز! به سید قائد بگویید یک سپاه در لبنان دارد که منتظر دستور اوست.» 🔹️حاج آقا می‌گوید به امر آقا راهی شده‌اند تا جویای احوال او و بقیه رزمندگان شوند. بعد هم هدیه‌ای که از طرف آقاست را به همسر عبدالله می‌دهد. عبدالله اما گوشش به این حرفا نیست و تند تند با گریه دارد حرف‌هایش را می‌زند: «به سید قائد بگویید نگران ما نباشد. از طرف من حتما ببوسیدش! بگویید سربازش سلام رساند!» 🔹️حاج آقا خطاب به همسر عبدالله، جویای رسیدگی از آنها می‌شوند و اینکه اگر مشکلی هست حتما بگویند. زن محجوبانه از همه چیز تشکر می‌کند و از رسیدگی کادر درمان. مترجم ترجمه می‌کند که زن جوان یکهو می‌پرد توی صحبت‌‌ها: «فقط یک درخواست دارم!» همه گوش تیز می‌کنند: «سلام من را هم به سیدقائد برسانید!» 🔹️سرم را می‌گیرم سمت پنجره تا بغض خفت شده بیخ گلویم رها شود. جای سالم توی صورت پر از بخیه‌ی‌ عبدالله نیست. حاج آقا کنار گوشش می‌گوید: «الان به خدا خیلی نزدیکی، برای ما دعا کن!» عبدالله اشک می‌ریزد و با چشم‌های بسته حرف‌هایش را می‌زند. 🔹️پرتاب می‌شوم به سکانس‌های از کرخه تا راین و سعید، رزمنده‌ی ایرانی که بعد از بهبود چشمانش با شنیدن یاد و نام امام اشک می‌ریخت. در پاسخ به اینکه گریه برای چشم‌هایش ضرر دارد می‌گفت بگویید بدوزندشان. سعید نمی‌دانست عبدالله با چشم‌های دوخته شده هم گریه می‌کند. 💻 Farsi.Khamenei.ir
📣 | سعیدِ خمینی، عبداللهِ سیدقائد 🖼 در حاشیه‌ی عیادت فرزندان رهبر انقلاب به نمایندگی از ایشان، از مجروحان لبنانی و رزمندگان مقاومت که برای درمان به ایران اعزام شده‌اند 🔹️همین چند دقیقه قبل فهمیده ملاقات‌کننده‌اش فرزندِ رهبر انقلاب اسلامی و به‌‌قول ‌خودشان سیدقائد است. به احترامش نیم‌خیز شده روی تخت. دو دست توی پانسمان با انگشتانی قطع شده و چشم‌های عمل و پانسمان شده و سر و صورتی پر از زخم و بخیه. هیچ جا را نمی‌بیند. فقط از جهت صدا می‌تواند مکان مخاطب را تشخیص دهد. 🔹️همسر جوانش هم کنار تخت ایستاده. کاملا در قواره یک زوج شیعه‌ی لبنانی! حاج آقا که می‌رسد با همان چشم و پلک‌های بخیه و پانسمان شده بغضش می‌ترکد. در پاسخ حاج آقا که از احوال و زخم‌هایش می‌پرسد می‌گوید: «فدای سر شما! نگران نباشید!» 🔹️همسرش ایستاده کنار تخت. اشک می‌ریزد. قفل کرده‌ام. آن از زهرای ۵ ساله و هادیِ ۱۱ساله و الباقی بچه‌هایی که در خردسالی زخم صهیون به تن‌‌شان نشسته و این هم از بزرگ‌ترهایشان و عبدالله ۳۲ ساله و همسرش. 🔹️عبدالله دارد با گریه‌ای که معلوم نیست اشک‌هایش باید چطور از لای زخم‌ها، بخیه‌ها و پانسمان‌ها راهشان را باز کنند ادامه می‌دهد: «به سیدقائد بگویید درست است که ما عزیز از دست داده‌ایم (منظورش سیدحسن نصرالله است) اما سایه‌ی عزیزتر هست هنوز! به سید قائد بگویید یک سپاه در لبنان دارد که منتظر دستور اوست.» 🔹️حاج آقا می‌گوید به امر آقا راهی شده‌اند تا جویای احوال او و بقیه رزمندگان شوند. بعد هم هدیه‌ای که از طرف آقاست را به همسر عبدالله می‌دهد. عبدالله اما گوشش به این حرفا نیست و تند تند با گریه دارد حرف‌هایش را می‌زند: «به سید قائد بگویید نگران ما نباشد. از طرف من حتما ببوسیدش! بگویید سربازش سلام رساند!» 🔹️حاج آقا خطاب به همسر عبدالله، جویای رسیدگی از آنها می‌شوند و اینکه اگر مشکلی هست حتما بگویند. زن محجوبانه از همه چیز تشکر می‌کند و از رسیدگی کادر درمان. مترجم ترجمه می‌کند که زن جوان یکهو می‌پرد توی صحبت‌‌ها: «فقط یک درخواست دارم!» همه گوش تیز می‌کنند: «سلام من را هم به سیدقائد برسانید!» 🔹️سرم را می‌گیرم سمت پنجره تا بغض خفت شده بیخ گلویم رها شود. جای سالم توی صورت پر از بخیه‌ی‌ عبدالله نیست. حاج آقا کنار گوشش می‌گوید: «الان به خدا خیلی نزدیکی، برای ما دعا کن!» عبدالله اشک می‌ریزد و با چشم‌های بسته حرف‌هایش را می‌زند. 🔹️پرتاب می‌شوم به سکانس‌های از کرخه تا راین و سعید، رزمنده‌ی ایرانی که بعد از بهبود چشمانش با شنیدن یاد و نام امام اشک می‌ریخت. در پاسخ به اینکه گریه برای چشم‌هایش ضرر دارد می‌گفت بگویید بدوزندشان. سعید نمی‌دانست عبدالله با چشم‌های دوخته شده هم گریه می‌کند. 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ کمتر دیده شده با روایت متفاوت حاج‌آقا کوثری (روضه‌خوان امام) از مواجهه‌ی آقا سید روح‌الله با شهادت فرزندش __________________________