#سرگرمی
دُردونه های خوشگلم عدد ها رو به هم وصل ڪنید تا یڪ نقاشی خوشگل درست ڪنید 😍😘
🎨 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌈
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🎨
┗━━━━━━━━━┛
🕊💗 منقار💗🕊
هر پرندهای دارد
روی کلهاش منقار
در جهان ولی باشد
رنگ و شکلشان بسیار
دیدهام به چشمانم
مرغ و طوطی و لکلک
باز و قِرقی و طاووس
غاز و جوجه اردک
یک پرنده با منقار
میخورد غذایش را
این پرندگان هستند
در سراسر دنیا
هرکدامشان دارند
نعمتی خدادادی
شکل و رنگی از منقار
شور و شوق و آزادی
با نوکش هوا را نیز
میشکافد و آنی
مثل یک جت جنگی
میپرد بهآسانی
💗خدا به همهی پرندهها «منقار» داده است. مثلاً منقار گنجشکها کوچک است و منقار پرندگان ماهیخوار بلند و بزرگ است. ما به منقار پرندگان، «نوک» میگوییم. شکل منقار پرندگان باهم فرق دارند و رنگشان نیز متفاوت است. پرندگان بهوسیلهی منقار، بهراحتی میتوانند غذایشان را بردارند و بخورند. پرندگان بهجای دهان، منقار دارند و گاهی با منقار خود به شکار میروند. آنها از منقار خود بهجای دهان، چنگال، قاشق، نیزه و چاقو استفاده میکنند.
♡ ∩_∩
(„• ֊ •„)♡
┏━━━∪∪━━━┓
♡ @childrin1 ♡
┗━━━━━━━━━┛
🐆روباه نخاله و یوزپلنگ وحشی🐆
🦊قسمت دوم🦊
صبح روز بعد وقتی کشاورزان از خواب بیدار شدند، در نهایت تعجب بهجای روباه، چشمشان به یوزپلنگ افتاد. کشاورزان گفتند:
-این یوزپلنگ شریک روباه حیلهگر است!
پس او را به باد کتک گرفتند و هر کس هر چه دم دستش رسید بهطرف او پرتاپ کرد.
یوزپلنگ فریاد زد:
-پس صبحانه عالی و شیر و مرغ کجاست؟ چرا با من اینطوری رفتار میکنید؟
ولی هیچکس به حرفهای او گوش نمیداد و با چوب و سنگ او را میزدند. از سروصدای یوزپلنگ همه اهالی روستا خبر شدند و هرکدام با چوب و سنگ به جان یوزپلنگ بیچاره افتادند. یوزپلنگ که وضع را خیلی خراب دید زنجیر را پاره کرد و به کوهستان فرار نمود.
مدتها بعد یوزپلنگ ناگهان چشمش به روباه حیلهگر افتاد. یوزپلنگ که خیلی از دست روباهه ناراحت شده بود، با خشم به روی او پرید تا تکهتکهاش کند. ولی روباه حیلهگر التماس کنان گفت:
-صبر کن، من یک وعدهغذای تو بیشتر نمیشوم. بهتر است از خوردن من صرفنظر کنی و با همدیگر گوسفندان روستائیان را گول بزنیم و به این سوی رودخانه بیاوریم و مدتها غذای خوبی داشته باشیم.
یوزپلنگ قبول کرد. چون میدانست که روباه حیلهگر خوب بلد است بدون سروصدا گوسفندان را گول بزند و همراه خود بیاورد. به همین جهت هر دو بهطرف روستا حرکت کردند و گله گوسفندان را همراه خود بهطرف جنگل آوردند.
آنها به نهر آبی رسیدند. روباه گفت:
-باید از این نهر بگذریم.
یوزپلنگ گفت:
– من نمیتوانم از آب عبور کنم.
روباه گفت:
– غصه نخور، وقتی من گوسفندان را به آنطرف نهر بردم برایت چوب بزرگی میآورم که سوار آن شوی و به آنطرف نهر بیایی.
یوزپلنگ قبول کرد و روباه به همراه گوسفندان از نهر گذشت. هر چه یوزپلنگ ایستاد از روباه خبری نشد که نشد. بله روباه این بار هم دررفته بود…
یوزپلنگ که خیلی عصبانی شده بود به هر حیوانی که رسید سفارش کرد که اگر روباه حیلهگر را دیدند به او خبر بدهند. یوزپلنگ تصمیم گرفته بود که این دفعه آقا روباهه را یک لقمه چپش کند. بالاخره یک روز دو تا بچه خرس برای یوزپلنگ خبر آوردند که آقا روباهه توی جنگل مشغول کندن زمین است.
یوزپلنگ که خیلی عصبانی بود بلافاصله بهطرف محلی که روباه در آنجا بود حرکت کرد. روباه تا چشمش به یوزپلنگ افتاد، بدنش شروع به لرزیدن کرد. یوزپلنگ گفت:
-حق هم داری که از ترس بلرزی، همینالان ترا تکهتکه میکنم.
روباه خندید و گفت:
– من از ترس نمیلرزم، مگر خبر نداری چه شده؟
یوزپلنگ گفت:
– نه، مگر چه خبر شده؟
روباه گفت:
-دنیا دارد به آخر میرسد. تو چه مرا بخوری و چه نخوری خواهی مرد. ولی من دارم چالهای میکنم تا درون آن پنهان شوم. اگر تو هم میخواهی زنده بمانی به من کمک کن تا این چاله را بیشتر گود کنیم.
یوزپلنگ که بازهم گول روباه را خورده بود باور کرد که دنیا دارد به آخر میرسد. ازاینرو همراه روباه مشغول کندن چاله شد.
وقتی چاله خوب گود شد، روباه به یوزپلنگ گفت:
-حالا وقت آن رسیده که تو به درون چاله بروی تا من مقداری سنگ روی آن بگذارم و خودم هم به نزد تو بیایم.
یوزپلنگ قبول کرد و به درون چاله که خیلی گود شده بود پرید. آنگاه روباه از فرصت استفاده کرد و سنگهایی را که در کنارش قرار داشت بهسرعت به درون حفره ریخت.
هرچه یوزپلنگ فریاد کشید و کمک خواست روباه اهمیتی نداد و گفت:
-آخرِ دنیا همینجاست.
در همین موقع کشاورزی که از آن نزدیکی میگذشت و شاهد ماجرا بود رفت و همه کشاورزان را خبر کرد. کشاورزان با بیل و چوب و سنگ روباه را در میان خود گرفتند و آنقدر او را زدند تا دیگر نتوانست نفس بکشد.
آری، سرنوشت هر حیوان و آدم حیلهگری، بالاخره تلخ و دردناک است، همانطور که بر سر روباه آمد.
پایان...
🐆 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐆
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 ⭐️
┗━━━━━━━━━┛
⭐️از قرآن برام بگو⭐️
✨آشنایی کودکان با قرآن✨
قرآن کتاب آسمانی ما مسلمانان است و خواندن آن بهترین عبادت است.
قرآن ۱۱۴ سوره دارد که هر سوره با بسمالله الرحمن الرحیم شروع میشود؛
بهجز سورۀ توبه که این جمله را ندارد و سورۀ نَمل که این جمله دو بار در آن آمده است.
بزرگترین سورۀ قرآن، بقره با ۲۸۶ آیه و کوچکترین سورة آن کوثر با ۳ آیه است.
اولین سورۀ قرآن حمد است و آخرین سورۀ قرآن ناس است. خواندن دو سورۀ ناس و فلق باعث میشود از چشم خوردن در امان بمانیم.
خواندن قرآن بسیار ثواب دارد و نور چشممان ا را زیاد میکند. ما باید سعی کنیم خود را به خواندن قرآن در هرروز عادت دهیم.
معجزۀ پیامبر، قرآن است.
هیچکس تا به امروز نتوانسته حتی یک جمله مثل قرآن بیاورد و خداوند قرآن را از هرگونه تغییری حفظ کرده است.
قرآن پر از حکایت و داستانهای شیرین اخلاقی است.
ما از قرآن یاد میگیریم که:
۱- به پدر و مادر خود خوبی کنیم و با ادب و احترام با آنها صحبت کنیم.
۲- همدیگر را مسخره نکنیم. شاید آنها از ما بهتر باشند.
۳- نماز بخوانیم، دروغ نگوییم و پشت سر کسی حرف نزنیم.
در خانهای که قرآن خوانده شود، خیروبرکت آن زیاد میشود، فرشتگان به آن روی میآورند و شیطان نمیتواند در آن وارد شود.
🌼 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌼
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🌈
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1..کانال دردونه.mp3
3.35M
#قصه_صوتی
"فی فی خپلو"
با صدای (خاله شادی)
💗 ∩_∩
(„• ֊ •„)💗
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 🌙
┗━━━━━━━━━┛
🍓🍍لالایی با طعم میوه🍍🍓
لالا لالا آناناس
عروسک تو تنهاس
بگیر اونو توآغوش
لحافتو بکش روش
لالا لالا گلابی
خیال کن روی تابی
یا تو قایق رو آبی
حالا راحت می خوابی
لالا پسته خندون
خوابیده گل تو گلدون
توهم مثل گل ناز
نگفتی شب بخیر باز
بذار چشاتو رو هم
نباشه تو دلت غم
لالا انار دون دون
نمی ره خوابت آسون
ببین خورشید خوابیده
لحافو روش کشیده
لحاف پر ستاره
یه ماه نصفه داره
لالا شلیل وآلو
بالش پنبه ایت کو
کجا قایم شده کوش؟
خوابیده روی اون موش
گل من خیلی خستس
قایم باشک دیگه بس
لالالا موز وانگور
بلا از تو بشه دور
توآسمون ستاره
شبا تا صبح بیداره
نگاه کن دست تکون داد
یه بوس برات فرستاد
لالالاهندوانه
گل یکی ید ونه
تودیشب خوش خوابیدی
بگو توخواب چی دیدی؟
بخواب آرام و شیرین
ببین خوابای رنگین
لالا گیلاس خوش طعم
بذار چشماتو رو هم
قناری خواب خوابه
می خواد تا صبح بخوابه
یواش ساعت دیواری
بیدار میشه قناری
لالا لیموی شیرین
پاورچین و پاورچین
بابا اومد تو رو دید
تو خواب چشماتوبوسید
بابا تختو می ده تاب
تو هم می خندی تو خواب
لالالا توت فرنگی
عجب خواب قشنگی
چشماتوبستی آرام
تموم شد لالایی هام
الهی باشه فردا
برایت صبح زیبا
#لالایی
Join🔜 @childrin1
ســـلااااااااااام بـه چهارشنبـه🌸🍃
10آذر ماه خوش آمدید🌺🍃
الهی روزتون پربرکت🌸🍃
خـانـه دلتـون گـرم 🌺🍃
حـضورتـون سبـز 🌸🍃
زندگیتون عاشقانه🌺🍃
ودست مهربون خدا🌸🍃
همیشه یاورتون باشـه🌺🍃
صبحتـون بـه زیبـایی گـل🌸🍃
🌺🍃 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌸🍃
┏━━━∪∪━━━┓
🌸🍃 @childrin1 🌺🍃
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون
#جورواجور
این قسمت : گنجشک و پنبه دونه
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 @childrin1 ✨
┗━━━━━━━━━┛
#سرگرمی
دُردونه های خوشگلم عدد ها رو به هم وصل ڪنید تا یڪ نقاشی خوشگل درست ڪنید 😍😘
🎨 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌈
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🎨
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
#سرگرمی
😍یه کاردستی بسیار خلاقانه و عالی با استفاده از کاغذ رنگی و گوش پاک کن و پوم پوم برای کوچولوهای ناز😍
با ما همراه باشید 😘
💜 ∩_∩
(„• ֊ •„)🏡
┏━━━∪∪━━━┓
🏡 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
#کاردستی
#آدمک_های_کاغذی
⚅ وسایل لازم برای کاردستی آدمک کاغذی:👇
⚀ کاغذ رنگی یا سفید یا مقوا ی نازک
( این کاردستی را با مواد دور ریختنی مثل برگه های مجله یا روزنامه هم می توانید درست کنید)
⚅ قیچی
⚃مداد
⚁ مداد رنگی ( در صورت تمایل به رنگ آمیزی)
⚂لوازم تزیینی مثل چشم عروسکی ( در صورت تمایل)
ابتدا کاغذ را به صورت آکاردئونی – مثل کاردستی بادبزن – تا می کنید.
سپس نصف نقش مورد نظر را در با توجه به خط تقارن تصویر روی کاغذ تا شده می کشید.
در مرحله بعد دور نقش مورد نظر را قیچی کرده و تای کاغذ را باز می کنید.
کاردستی کاغذی آدمک های شما آماده است.
این کاردستی را برای شکلهای دیگری هم که دارای خط تقارن هستند – مثل عکس زیر- می توانید درست کنید.
♧ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐇
┏━━━∪∪━━━┓
🐇 @childrin1 ♧
┗━━━━━━━━━┛
🐄🐎 سُم 🐎🐄
خدای این جهان داد
به اسب و گاوِ كوشا
بجای کفش و پنجه
سُمی قشنگ و زیبا
سمش بهجای کفش است
ببین که بچه آهو
بدون رنج و مشكل
قدم زند به هر سو
اگر سمی نمیبود
برای اسبِ باری
بِدان نمیتوانست
كمك كند به کاری
ولی خدا به فكر
تمام این جهان است
برای اینهمه شكر
زبان چه ناتوان است
برو کمي سفر كن
در این جهانِ آزاد
بگرد و در طبیعت
ببین خدا چه ها داد
به کفش چهارپایان، سُم میگویند. برای اینکه کف پای چهارپایان ساییده و زخمی نشود، خدا به آنها سم داده است. جنس سم حیوانات مانند جنس ناخن انگشتان است، هم رشد میکند و هم درد و احساسی ندارد. سم پای هر حیوانی شکل مخصوصی دارد. سم پای اسب، بزرگ و دایرهای است و سم پای آهو و گوسفند، کوچک و مستطیل شکل است. اگر این سمها نبودند، هیچوقت چهارپایان نمیتوانستند راه بروند و دنبال غذا بگردند؛ زیرا پایشان در کوهها، دشتها و جنگلها زخمی میشد و از شدت زخم، روی زمین میافتادند.
♡ ∩_∩
(„• ֊ •„)♡
┏━━━∪∪━━━┓
♡ @childrin1 ♡
┗━━━━━━━━━┛
#نکته
درمان فوری #دل_پیچه_کودکان
پوست یک سیب را کامل بکنید آنرا رنده کرده و صبر کنید رنگش قهوه ای شود
مصرف این سیب مثل آب روی آتش عمل می کند و باعث می شود از شر دل پیچه خلاص شود.
♥️ ∩_∩
(„• ֊ •„)♥️
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 ⭐️
┗━━━━━━━━━┛
#ڪاربرگ
#دست_ورزی
#ڪار_با_قیچی
#تمرین_مهارت_نوشتاری
#هماهنگی_چشم_دست
از ڪودڪ بخواهید با مداد روی نقطه چین ها بڪشد . سپس با قیچی مخصوص ڪودڪان روی خطوط برش بزند.
✔️ مناسب ۵ تا ۷ سال
♡ ∩_∩
(„• ֊ •„)♡
┏━━━∪∪━━━┓
♡ @childrin1 ♡
┗━━━━━━━━━┛
🎨#نقاشی_ساده
#آموزش گام به گام #نقاشی
این شماره: اُردک
با آموزش ساده و گام به گام نقاشی روش ساده نقاشی ڪردن را به فرزندانتان بیاموزید.
🎨 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌈
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🎨
┗━━━━━━━━━┛
#اختلاف
تصویر به کودک نشان دهید و بگید اختلاف ها پیدا کند 😍مناسب برای ۵ سال به بالا
این فعالیت به کودک شما کمک می کند تا تمرکز و فکر کند و یاد بگیرد که جزئیات را متوجه شود.
در ابتدا دو تصویر یکسان به نظر می رسند ، اما اگر به سختی نگاه کنید تفاوت های کوچکی را مشاهده خواهید کرد.
در مورد تصاویر با هم صحبت کنید و اگر کودک شما به کمی کمک نیاز دارد نکاتی را بیان کنید.
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 @childrin1 ✨
┗━━━━━━━━━┛
#کاربرگ
کاربرگ رنگ آمیزی آموزش رنگ ها و مفاهیم پایه ریاضی.
🎨 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌈
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🎨
┗━━━━━━━━━┛
#کاربرگ_آموزشی
کاربرگ آموزشی تضادها🔶🔸
این کاربرگ ها کودکان را در یادگیری مفاهیم متضاد و درک آنها یاری میرساند. مفاهیمی همچون کثیف و تمیز، غمگین و خوشحال، خواب و بیدار، شیرین و تلخ ،سرد و گرم، آهسته و تند و … را میآموزد.
🔷 ∩_∩
(„• ֊ •„)🔹
┏━━━∪∪━━━┓
🔸 @childrin1 🔶
┗━━━━━━━━━┛
⭐️کی لباسها را روی زمین ریخته؟⭐️
هیچچیز بهتر از دوستی و مهربانی نیست.
یکی بود یکی نبود. یک روز قشنگ بهاری، خرگوش خانم یک سبد پر از لباسهای کثیف را در آب رودخانه شُست و آنها را جمع کرد و به خانه آورد. خرگوش خانم در حیاط خانهاش طناب خیلی بلندی از این درخت به آن درخت بسته بود و لباسهای تمیز و سفید را یکییکی روی آن پهن کرد. حسابی خستهی خسته شده بود. رخت و لباسهای شسته شده خیلی زیاد بودند.
وقتیکه کار خرگوش خانم تمام شد، با خودش گفت: «راحت شدم، بروم و یک چای داغ بخورم و کمی استراحت کنم.»
خرگوش خانم سبد خالی را برداشت و رفت توی خانه، چای خورد و راحتِ راحت خوابید. وقتی از خواب بیدار شد سبد را برداشت و رفت توی حیاط تا لباسهای خشکشده را جمع کند. وقتی در را باز کرد و رفت توی حیاط، دید که ایوای، همهی لباسها روی زمین ریخته شده است. خیلی ناراحت و عصبانی شد. با خودش گفت: «این کار کلاغ ناقلاست، حالا میروم و به او میگویم که چه کار بدی کرده.»
بعد بهسرعت رفت و رسید به درختی که آقا کلاغه روی آن لانه داشت. پایین درخت ایستاد و با صدای بلند گفت: «آقا کلاغه بیا بیرون و به من بگو چرا این کار را کردی؟»
آقا کلاغه از همهجا بیخبر از لانهاش بیرون آمد و گفت: «کدام کار، خرگوش خانوم؟»
خرگوش خانم گفت: «چرا لباسهایی را که با آنهمه زحمت شسته بودم روی زمین انداختی؟»
آقا کلاغه جواب داد: «من؟ من این کار را نکردم، راست میگویم. شاید کار میمون باشد. او خیلی شیطان و ناقلاست!»
خرگوش خانم وقتی حرفهای آقا کلاغه را شنید بهسرعت رفت تا به خانهی میمون کوچولو رسید. در زد و گفت: «میمون کوچولوی شیطان ناقلا، بیا بیرون و به من بگو چرا لباسهایم را روی زمین ریختی و گلی کردی؟»
میمون کوچولو از خانهاش بیرون آمد و گفت: «خرگوش خانم من لباسهای شما را روی زمین نریختم، واقعاً این کار را نکردم. راست میگویم. شاید، شاید باد آنها را انداخته باشد.»
خرگوش خانم کمی با خودش فکر کرد و گفت: «باد؟ تو درست میگویی. چرا به فکر خودم نرسیده بود. من به لباسها گیره نزده بودم. برای همین هم باد آنها را انداخته زمین.»
میمون کوچولو گفت: «ناراحت نباش. حالا بیا باهم کمک کنیم و لباسها را دوباره بشوییم.»
در همین موقع آقا کلاغ هم از راه رسید، یک قالب صابون به منقار داشت، صابون را روی زمین گذاشت و گفت: «خرگوش خانم، من هم فکر میکنم باد زده و لباسها را ریخته روی زمین. ولی من برای شما یک قالب صابون آوردم تا دوباره لباسها را بشوییم و تمیزشان کنیم.»
خرگوش خانم که از این کار کلاغ شیطان خیلی تعجب کرده بود گفت: «آقا کلاغه راستیراستی این صابون را برای من آوردی؟»
میمون کوچولو گفت: «آفرین آقا کلاغه، آفرین به تو دوست خوب.»
و بعد هر سه باهم راه افتادند و بهطرف خانهی خانم خرگوش رفتند. به حیاط که رسیدند لباسهای کثیف را برداشتند و بهطرف رودخانه حرکت کردند. خرگوش خانم و میمون کوچولو، تند و تند لباسها را با صابون توی آب رودخانه شُستند. آقا کلاغه هم یکییکی لباسهای تمیز را به منقار میگرفت و به حیاط خانم خرگوش میآورد و آنها را روی طناب پهن میکرد، به آنها گیره میزد تا دوباره باد آنها را به زمین نیندازد. خیلی زود همهی لباسها شسته شدند.
خرگوش خانم، میمون کوچولو و آقا کلاغه را برای خوردن چای به خانهاش دعوت کرد و از اینکه اشتباه کرده بود و فکر میکرد دوستان خوبش لباس را روی زمین انداختهاند خیلی پشیمان بود. از هردوی آنها معذرت خواست و گفت: «هیچچیز بهتر از دوستی و مهربانی نیست.
🌼 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌼
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🌈
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دردونه،،،.mp3
3.62M
#قصه_صوتی
"در انتهای کلاس"
قسمت اول
با صدای (خاله شادی)
💗 ∩_∩
(„• ֊ •„)💗
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 🌙
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه..mp3
4.08M
#لالایی_صوتی
"چرا و چیه"
👆👆👆
💜
🐞💜
╲\╭┓
╭ 🐞💜 🆑 @childrin1
┗╯\╲
سـلام وصد درود بر شما عزیزان🍎
روز پنج شنبه تـون بـخیر 🍂
برخیز مثل خورشید باش🍎
طلـوع کـن نـور بتـاب 🍂
باعث شـاااااادی شـو 🍎
امروزتان سرشـار از 🍂
زیـبـایی و نشـاط و 🍎
اتفاقات شادی بخش🍂
نگـاه پـر مـهر خـــدا 🍎
همراه لحظه هایتان🍁
🍎 ∩_∩
(„• ֊ •„)🍎
┏━━━∪∪━━━┓
🍁 @childrin1 🍁
┗━━━━━━━━━┛