eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
142 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
14.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «خاله ریزه» قسمت : ۵۷ ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"شمارش اعداد" "Count numbers" 🐝 ∩_∩ („• ֊ •„)🐝 ┏━━━∪∪━━━┓ ♥️ @childrin1 ♥️ ┗━━━━━━━━━┛
‍ «با این قصه کودکت یاد میگیره از حقش دفاع کنه» روز جمعه بابا و مامان وندل او را جلوی در خانه ی سوفی پیاده کردند و خودشان برای دیدن یکی از فامیلهایشان به خارج شهر رفتند. قرار شد و ندل آخر هفته در منزل سوفی بماند. وندل گفت وای، آخ "جان سوفی چیزی نگفت. بعد از اینکه سوفی و وندل عصرانه خوردند سوفی به وندل کمک کرد چمدان هایش را به طبقه بالا ببرد وندل گفت خب بیا بازی کنیم اسباب بازی داری؟ سوفی صندوق اسباب بازی هایش را نشان داد. وندل گفت : فقط همینقدر اسباب بازی داری؟؟ من یک میلیون بیشتر از تو اسباب بازی دارم بجز اینها چه بازی دیگری میتوانیم بکنیم؟ سوفی گفت میخوای مامان بازی کنیم؟ وندل "گفت فقط به شرطی که من بگویم توی بازی کی چه کار کند آنها مامان بازی کردند وندل ،بابا مامان و بچه شد. اما سوفی گربه ی خانواده شد. بعد بیمارستان بازی کردند وندل دکتر پرستار و بیمار شد. اما سوفی کارمند ساده ی بیمارستان شد. وندل مداد شمعی های سوفی را برداشت و به ایوان رفت و نقاشی کشید. بعد آنها را همانجا گذاشت. مداد شمعی ها زیر آفتاب شل و خراب شدند. سر میز ناهار وندل انگشتش را توی کره بادام زمینی و ژله کرد و با همان انگشت کثیفش روی رومیزی نقاشی کشید و گفت خیلی کیف دارد مگر نه؟ سوفی چیزی نگفت. سوفی یواش "گفت و ندل کی میرود خانه شان؟ مامان و بابا گفتند به زودی وقتی شیرینی فروشی بازی کردند وندل شیرینی پز شد و سوفی شیرینی دانمارکی وندل گفت بازی خیلی خوش میگذرد مگر نه؟ سوفی چیزی نگفت. سر میز شام و ندل گفت که به سبزیجات حساسیت دارد و بعد وقتی سوفی حواسش نبود وندل خامه ی روی دسر او را برداشت و خورد سوفی یواش گفت وندل" کی "میرود؟ مامان و بابا گفتند به زودی آخر شب سوفی روی تختش دراز کشیده بود که وندل چراغ قوه اش را روشن کرد و نورش را توی چشم های سوفی انداخت و با لبخند گفت فردا میبینمت سوفی چشمهایش را محکم بست و با خودش گفت خداکنه زودتر وندل برود خانه شان صبح فردا، سوفی از خواب بیدار شد دید یک هیولای آبی دارد روی تختش میپرد وندل بود وندل با خمیردندان اسمش را روی آینه نوشت و روی موهای سوفی کف ریش تراش مالید. سوفی به وندل گفت میخوای بریم توی حیاط و کف ها را بشوریم؟ میتوانیم آتش نشان بازی هم بکنیم وندل گفت آخ جون آنها به حیاط رفتند و آتش نشان بازی کردند اما اینبار سوفی میگفت کی چه کار کند سوفی گفت خیلی کیف دارد مگرنه؟ وندل چیزی نگفت. سوفی رئیس آتش نشانها بودو وندل آتش وقتی بازی شان گرم شد دیگر برای وندل و سوفی مهم نبود کی رئیس است و کی ساختمان آتش گرفته مامان سوفی به حیاط آمد و گفت وندل وقت رفتن است وندل و سوفی گفتند به این زودی؟ سوفی پرسید وندل" کی برمیگرد؟ مامان و بابا گفتند " هیچوقت " عصر وقتی وندل چمدان هایش را باز کرد یادداشتی از طرف سوفی دید. او توی یادداشت نوشته بود کاش زودتر ببینمت پایان... 🌻 ∩_∩ ‌ (⁠◠⁠‿⁠◕⁠)⁩🌻 ┏━━━∪∪━━━┓ 💜 @childrin1 💜 ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه،.Mp3
10.77M
(قصه اول) " جوجه طلایی مواظب باش" (قصه دوم) "خرس کوچولو " با صدای ماندگار( مریم نشیبا) 👆👆👆 🔮 💈🔮 🔮💈🔮 💈🔮💈🔮 🔮💈🔮💈🔮 Join🔜 @childrin1
لالایی_1394-12-6-20-54.mp3
2.5M
(لرستانی) 👆👆👆 ❤️ 🔆❤️ ❤️🔆❤️ 🔆❤️🔆❤️ ❤️🔆❤️🔆❤️ Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃    🍃     🌱    🌱     🌱    🍃    🌱 🌱    🌱     🍃    🌸     🍃    🌸    🍃 🍃    🌸     🌱              🌱            🌸 🌱              🌸             🌸           🌸  یکشنبه 20 خرداد ماهتون عالی🌸🍃 امـروزتـون پـر از مـوفـقـیـت لحظاتتون سرشاراز آرامـش 🌸🍃 دلـتـون از مـحـبـت لبــریـز  تنتون از سلامتی سرشـار 🌸🍃 زندگیتون ازبرکت جاری🌸🍃 روزتــــون قـشنگــــــــ ودرپناه خدای خوبیها🌸🍃 🌸 ∩_∩ ‌ ⁦⁦⁦(⁠◕⁠ᴥ⁠◕⁠)⁩🌸 ┏━━━∪∪━━━┓ 🍃 @childrin1 🍃 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «خاله ریزه» قسمت : ۵۹ ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «خاله ریزه» قسمت : ۶۰ (قسمت آخر) ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛