🌸 🌸 🌸 1403/9/18
🌱 🌸 🌱 🌸 🌱
🌱 🌱
روز قشنگ پاییزیتون بخیرونیکی🌸🍃
امــروزتـان ممـلو از آرامـش 🌸🍃
زندگیتون پرازباران برکت🌸🍃
روزگارتون پر از
پر از موفـقیت وشادکامی🌸🍃
یکشنبه تون سرشاراز زیبایی🌸🍃
الهـی بـهتـریـن هـا نصیبتون بشـه...🌸🍃
🏠#کانال_دردونه
🍃🌸 ∩_∩
(◕ᴗ◕✿)🌸🍃
┏━━━∪∪━━━┓
🌸 . @childrin1 🌸
┗━━━━━━━━━┛
63.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
♤مینا و دوستان♤
(سوت سارا)
🎞 ∩_∩
(„• ֊ •„)📺
┏━━━∪∪━━━┓
📺 @childrin1 🎞
┗━━━━━━━━━┛
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
❤️ کلیپ قشنگ کودکانه❤️
تسبیحات
🌷 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌷
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 ⭐️
┗━━━━━━━━━┛
33.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بازی_آموزشی
*تمرینات آسان برای تقویت مغز کودکان*
حتما با فرزندتان در طول روز بازیهایی که دو نیمکره مغز و به چالش میکشه انجام بدید تا نتیجه مثبت و خوبش رو هم در زندگی هم دوران مدرسه ببینید.
🏠#کانال_دردونه
❤️ ∩_∩
(„• ֊ •„)❤️
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 ⭐️
┗━━━━━━━━━┛
«اگه فرزندت دوست داره فقط رهبری کنه این قصه رو واسش بخون.»
«قسمت اول»
در یه شهر کوچیک پسری به نام " شایان زندگی میکرد. شایان خواهر و برادر نداشت اما دوستان زیادی داشت. همه دوستان شایان بچه های آروم و مودبی بودند، اما وقتی با شایان بازی میکردند ناراحت و عصبی میشدند. شایان از این ماجرا خیلی ناراحت بود و نمیدونست که چرا اونها عصبانی میشن و بعضی وقتا باهاش بازی نمیکنند.
تا یه روز شایان به مامانش گفت مامان به نظرت چرا همه دوستام وقتی با من بازی میکنن انقدر ناراحت و یا عصبانی میشن؟!". مامان گفت: نمیدونم ایندفعه که دوستات اومدن دقت کن ببین چی میشه که ناراحت و عصبانی میشن. شایان که خیلی دوستاش و بازی کردن رو دوست داشت فکرش مشغول شد. او با خودش فکر میکرد تا شاید بتونه جوابی پیدا کنه اما هیچ راهی پیدا نکرد.
روز بعد پسر عمه و دختر خاله های شایان اومدن شایان از اینکه میتونست بازی کنه خیلی خوشحال بود اما کمی هم ناراحت بود چون هیچ راهی پیدا نکرده بود که بفهمه چرا دوستاش انقدر ناراحت و عصبی میشن اون ها میخواستن بازی کنن که شایان گفت: " خب بیاین توپ بازی کنیم دختر خاله های شایان توپ بازی رو دوست نداشتن برای همین گفتن " ما بازی نمیکنیم!".
شایان ناراحت شد و گفت یا به حرفم گوش میکنید یا دیگه حق ندارین به اسباب بازیام دست بزنین همه به حرف شایان گوش کردن تا توپ بازی کنن بعد شایان گفت: " من میتونم با دستام توپ رو بردارم اما شما نمیتونید شما فقط با پا قانون بازی رو من میگم!". دوباره دوستای شایان ناراحت شدن. اما شایان به احساسات اونا کار نداشت. او فقط میخواست دستور بده و خودش بگه چجوری باید بازی کنن کمی از بازی گذشت و توپ همیشه زیر پای پسر عمه شایان بود.شایان هم مدام گریه میکرد و میگفت توپمو بده. تا اینکه همه از کارای شایان ناراحت و عصبی شدن و دیگه باهاش بازی نکردن کم کم شب شد و همه به خونه های خودشون برگشتن. شایان هم از اینکه نتونسته بود خوب بازی کنه خیلی ناراحت بود و مدام فکر میکرد که چرا دوستاش باز هم ناراحت و عصبی شدن او چشماش رو بست و به بازی امروز فکر کرد. با خودش گفت: من بهترین و جدیدترین بازی رو بهشون گفتم تازه کلی هم هیجانی بود پس اونا الکی ناراحت شدن شایدم بهم حسودی میکنن!".
شایان در همین فکرا بود که خوابش برد صبح که بیدار شد، اول دست و صورتش رو شست و بعد صبحونه خورد. بعد با خودش گفت: " آره احتمالا بچه ها بهم حسودی میکنن. بهتره این دفعه باهاشون بازی نکنم و فقط نگاشون کنم ببینم میتونن بدون من بازی کنن یا نه طفلکیا اصلا بازی جدیدم بلد نیستن باید بشینن فقط بهم دیگه نگاه کنن !".
شایان و مامانش بعد از صبحونه به خونه خاله جون رفتن شایان تصمیم گرفته بود اون روز بازی نکنه و فقط نگاه کنه.
کمی بعد پسر عمه هم اومد دختر خاله ها پسردایی و پسرعمه شروع کردن به بازی همه اونا خیلی خوب و قشنگ و آروم بازی کردن و هیچکسی ناراحت و عصبانی نشد. حتی شایان هم از بازی که دختر خاله گفته بود خیلی خوشش اومد. دوباره شایان به فکر فرو رفت بازیشونم که قشنگ بود. چرا هیچکس به دختر خاله حسودی نکرد و ناراحت نشد و دعوا نکرد و قهر نکرد.
ادامه دارد....
🏠#کانال_دردونه
🟡 ∩_∩
(◍•ᴗ•◍) 🟢
┏━━━∪∪━━━┓
🟢 @childrin1 🟡
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه.mp3
3.75M
#قصه_صوتی
"مزرعه پنبه"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه_6014842217598813407.mp3
4.65M
#لالایی_صوتی
"لالایی به زبان ترک"
"لای لای ددیم یاتاسان"
👆👆👆
💚
🌈💚
💚🌈💚
Join🔜 @childrin1