💠 پدر و پسر 💠
آنقدر گریه کرد و عطش را بهانه کرد
تا آنکه روی دستِ پدر آشیانه کرد
از دور بانگِ غُربتِ بابا شنیده بود
«لبیک» گفت و زمزمه ای کودکانه کرد
مادر زِ رازِ گریۀ کودک خبر نداشت
دنبالِ طفل، بدرقه ای شادمانه کرد
اما پدر، به منزلۀ آخرین نگاه
در چشم های او نظری عاشقانه کرد
انگشت های خاکی و خونی زِ هم گشود
موهای طفل را زِ سرِ مِهر ، شانه کرد
او را به روی دست به میدان جنگ برد
با دشمنان مکالمه ای دوستانه کرد:
گیرم که من به چشمِ شمایم گناهکار !
این شیرخوارِ من ستمی بر شما نکرد...
در این مَقال بود که صیّادِِ سنگدل
زِه را کشید و زیر گلو را نشانه کرد
پیش از گلوش، قلبِ پدر ریش_ ریش شد
غم های عالَم آمد و در سینه لانه کرد
وقتی زمین، تحمُّلِ این داغ را نداشت
مُشتی ز خون گرفت و به بالا روانه کرد!
#محرم #شعر #علی_اصغر #امام_حسین
🍃 ابوطالب لاچینی🍃
⚫️ @chkn_ir