(ص٣)
✅ نحوۀ اجرای حدّ بر ابن ملجِم:
آنچه در منابع شیعی و اکثر منابع سنّی آمده اینست که امام حسن(ع) گردن ابن ملجِم را با شمشیر زد. و پس از انجام قصاص، راجع به جسدش دو گونه نقل است:
برخی گفتهاند زنی که اصالتاً از اهل یمن بود و أم الهیثم خوانده میشد از امام درخواست کرد که جیفهاش را به او دهد، و او لاشه را تحویل گرفت و سوزاند.
و برخی میگویند مردم جمع شدند و نفت آوردند و جسد را در بوریا(حصیر و فرشی که از نیِ شکافته شده بافته میشود) یا در قَوصَرَّة(سبدی که از نِی یا برگ درخت خرما تهیه میشود) گذاشتند و سوزاندند.
بنابراین با استناد به همین تاریخی که در سایۀ هولناک سلاطین جور و در فضایی آکنده از شدیدترین دشمنیها با اهل بیت(علیهم السلام) تدوین شده و پس از تدوین هم از تحریف و دستکاری دشمنان در امان نبوده، با استناد به همین منابع برای هر منصفی که اندک تأملی به خرج دهد به راحتی روشن میشود که خبر مُثله شدن و زنده سوزاندن ابن ملجِم آنقدر با موازین علمی و تحقیقی در تضادّ است که به هیچ وجه جایی برای اعتماد و استناد به آن باقی نمیماند.
و نتیجۀ یک تحقیق تاریخی منصفانه و فارغ از عقاید مذهبی، چیزی جز این نیست که ابن ملجِم نه در ایام اسارتش سوء رفتاری با او شد، نه پیش از کشتنش مورد شکنجه و مُثله قرار گرفت، و نه زنده سوزانده شد.
✅ چگونگی تعامل یک مسلمان با اتهامات وارده بر اهل بیت(ع) و تشکیک در عصمت ایشان:
برای مسلمانان که به کلام خدا بودنِ قرآن و به علم غیب خدا ایمان دارند، آیۀ تطهیر ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾(أحزاب ۳۳) برای اثبات عصمت اهل بیت(ع) و افتراء بودن هر ادعای خلاف عصمتی نسبت به ایشان کفایت میکند.
زیرا خداوند متعال در این آیۀ مبارکه از دوری کامل ایشان از جمیع انواع زشتیها و پلیدیها خبر داده و بالاترین درجات عصمت الهی را نسبت به این خاندان پاک تضمین و اعلام نموده است، و کدام خبردهندهای راستگوتر از خدا ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا﴾(نساء ۱۲۲).
و شمول این آیۀ مبارکه و عنوان «أهل بیت» نسبت به حضرت زهرا و یک یک امامان شیعه(علیهم السلام) مورد اتفاق و از عقاید مشترک بین همۀ مسلمانان است.
لذا بر اساس موازین علمی هرگونه انکار و تکذیبِ عصمت، طهارت و مبرا بودن آنان از تمام انواع زشتیها و پلیدیها انکار و تکذیب قرآن و پیامبر(ص) شمرده میشود، و جایی برای تشکیک در آن نیست، مگر آنکه از موازین علمی عدول شود.
✅ ریشۀ انکار عصمت اهل بیت(ع):
متهم نمودن هر یک از چهارده معصوم به تخطی از حکم قرآن و القای تشکیک در عصمت ایشان، در واقع القاء وترویج همان تفکر خوارج است که علیرغم تظاهر به ایمان به صدق پیامبر(ص) اما آیۀ مبارکۀ تطهیر و آیات دیگر مربوط به اهل بیت(ع) و نیز رهنمودهای مکرر و مختلف پیامبر نسبت به اهل بیتش از جمله حدیث ثقلین که به صراحت گویای جدایی ناپذیری اهل بیت(ع) از قرآن است را به کلی نادیده گرفتند، و ایشان را به سرپیچی از احکام قرآن متهم، و سپس با ملاک و حاکم قرار دادن فهم ناقص خود و عناد و جمود بر آن، ایشان را تکفیر کردند.
حال آنکه دلیل عصمت امامان شیعه این نیست که گفته شود چون در احوالشان نظر کردیم و هیچ خلاف قرآنی ازشان ندیدیم پس اکنون بعد از وفاتشان آنها را معصوم میدانیم.
روشن است که اینچنین کشف عصمتی اصلاً به درد امام بودن نمیخورد؛ امام معصوم و مفترضالطاعة آنست که از همان زمان حیاتش تا روز قیامت به عصمت و أولیالأمر بودنش ایمان داشته باشیم و تصدیق کنیم که قولش قول خدا، فعلش فعل خدا، و سکوتش سکوت خداست.
نزول آیۀ مبارکۀ تطهیر، صدور حدیث ثقلین و سایر ادلۀ نقلی و عقلیِ عصمت و طهارت اهل بیت(ع) در واقع بزرگترین نعمت و رحمت و تسهیل از جانب خداست که تعداد معیّنی از برترین انسانها را با حفظ تمام مقتضیات حیات بشری، معصوم نموده تا کسانی که میخواهند سعادت ابدی خویش را تضمین کنند و از گمراهی و زیانکاری در امان باشند، با خاطری آسوده از این پیشوایانِ معصوم پیروی کنند.
و البته اگر کسی هنوز نمیخواهد به حقانیّت توحید و معاد و رسالت اعتراف کند و در برابر نخستین گامهای جهانبینی دچار تکبر و لجاجت است و سعی دارد حقایق پس از مرگ را بر اساس خواستههای خویش تعریف و ترویج کند، باید ابتدا به معالجۀ این فرارِ خود از واقع بپردازد و از گردنکشی و ستیز در برابر حقایقی که توانایی تغییرش را ندارد دست بردارد تا در پی جهانبینی صحیح و مطابق با واقعیتهای زندگیِ ابدی به مقتضیات عقلی آن برسد.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٥: ٤٣٦، پاورقی٦،
و پاورقیهای مرحوم محقق شیخ محمد باقر محمودی بر:
أنساب الأشراف(بلاذري) ٢: ٥٠٥/ ح٥٥٩، پاورقی١،
مقتل الإمام(ابن أبي الدنيا): ٨٤- ٨٨/ ح٧٤- ٧٨ و پاورقیهای آنها.
(ص٣)
@Yusufi_Gharawi
(ص٤)
📎پیوست؛
🔻 دستهبندی منابع تاریخی بر اساس گزارشهای مربوط به سرانجام ابن ملجِم:
● منابعی كه فقط خبر شكنجه را آورده:
- الطبقات الکبری(ابن سعد، ٢٣٠ق) ٣: ٣٩،
- مروج الذهب(مسعودی، ٣٤٦ق) ٢: ٤١٤.
● منابعی که هم خبر شکنجه را آورده و هم اخبار گردن زدن بدون وقوع شکنجه و مُثله را:
- أنساب الأشراف(بلاذری، ٢٧٩ق) ٢: ٥٠٤/ ح٥٥٩ (شکنجه)،
- همان: ٥٠٥/ ادامۀ ح٥٥٩ (زدن گردنش توسط امام حسن(ع) بدون وقوع شکنجه و مثله)،
- مقتل الإمام(ابن أبي الدنیا، ٢٨١ق): ٨٣/ ح٧٤ (شکنجه)،
- همان: ٨٥/ ح٧٥ (شکنجه)،
- همان: ٨٦/ ح٧٧ (کشتنش بدستور امام و سپس سوزاندن مردارش)،
- همان: ٩٠/ ح٨٣ (مباشرت امام در زدن گردنش)،
- البداية والنهاية(ابن كثير، ٧٧٤ق) ٧: ٣٦٦ (ابتدا خبر گردن زدن و قصاص را نقل میکند و سپس خبر شکنجه را، اما با تعبیری که نشان میدهد وقوع شکنجه را بعید میداند. و مهمتر آنکه در نقل همین خبرِ شکنجه اینگونه میگوید که سوزاندنش بعد از مرگش بوده.)
● منابعی که فقط اخبار گردن زدن را آورده و خبر شکنجه را حتی بعنوان یک خبر ضعیف هم ذکر نکرده:
- تمام دیگر منابع تاریخی، اعم از سنّی و شیعی.
● منابعی که خبر گردن زدن را با مضمون مهلت خواستن ابن ملجم از امام حسن(ع) برای رفتن به شام و كشتن معاویه آورده:
- تاريخ الطبري(محمد بن جرير طبري، ٣١٠ق) ٤: ١١٤ (الأعلمي)،
- تهذيب الآثار(محمد بن جرير طبري، ٣١٠ق) ٣(مسند علي): ٧٦/ ح١٣٧ (القاهرة)،
- مقاتل الطالبيين(أبي الفرج اصفهاني، ٣٥٦ق): ٢٦،
- المعجم الكبير(سليمان بن أحمد طبراني، ٣٦٠ق) ١: ١٠٠،
- تجارب الأمم(أحمد بن محمد مسكويه رازي، ٤٢١ق) ١: ٥٦٧،
- المناقب(موفق خوارزمي حنفي، ٥٦٨ق): ٣٨٧،
- الكامل في التاريخ(ابن أثير، ٦٣٠ق) ٣: ٣٩٢،
- شرح نهج البلاغة(ابن أبي الحديد، ٦٥٦ق) ٦: ١٢٥،
- كشف الغمة في معرفة الأئمة(علي بن أبي الفتح إربلي، ٦٩٣ق) ٢: ٦٠،
- البداية والنهاية(ابن كثير، ٧٧٤ق) ٧: ٣٦٦،
- تاريخ ابن خلدون(ابن خلدون، ٨٠٨ق) ٢ (قسم٢): ١٨٥،
- جواهر المطالب في مناقب الإمام علي(علیه السلام)(محمد بن أحمد الدمشقي الباعوني الشافعي، ٨٧١ق) ٢: ١٠٣.
● خاص بودن حد قاتل پیغمبر و وصی:
أ) منابع اهل سنت:
- مسند أحمد(أحمد بن حنبل، ٢٤١ق) ١: ٢٠٠/ ح٧١٣، و چاپهایی که احادیث را شماره نزده ١: ٩٣،
- مقتل الإمام(ابن أبي الدنیا، ٢٨١ق): ٤١/ ح٢٥،
- تهذيب الآثار(محمد بن جرير طبري، ٣١٠ق) ٣(مسند علي): ٧٠ (القاهرة)،
- المستدرك على الصحيحين(حاكم نیشابوری، ٤٠٥ق) ٣: ١٤٤،
- تاريخ دمشق(أحمد بن عساكر، ٥٧١ق) ٤٢: ٥٥٤ و ٥٦١ (به دو سند مختلف)،
- مجمع الزوائد(هیثمی، ٨٠٧ق) ٩: ١٤٥(دار الكتب العلمية، بيروت)،
- كنز العمال(المتقي الهندي، ٩٧٥ق) ١٣: ١٨٨/ ح٣٦٥٥٩.
ب) منابع شيعی:
- الإرشاد(مفید، ٤١٣ق) ١: ٢١- ٢٢،
- روضة الواعظين(فتال نيشابوری، ٥٠٨ق): ١٣٤،
- إعلام الورى(طبرسی، ٥٤٨ق) ١: ٣٩١،
- مناقب آل أبي طالب(ابن شهر آشوب، ٥٨٨ق) ٣: ٩٥.
والحمد لله ربّ العالمين.
@Yusufi_Gharawi
◾️واكنش عایشه و معاویه هنگام شنیدن خبر شهادت اميرالمؤمنين(عليه السلام)
● عایشه
هنگامی که خبر شهادت امیرالمؤمنین(ع) به مدینه رسید عائشه اظهار شادمانی کرد و بیت شعری خواند بدین معنا که اکنون با شنیدن این خبر آرام گرفت همچون مسافری که با رسیدن به مقصدش چشمش روشن شده!
با شادمانیهای عائشه و شعرخوانیهایش، زینب دختر أم سلمه (نادختری پیغمبر) به او اعتراض کرد و گفت: آیا نسبت به علی اینگونه میگویی!؟
عائشه با خندهای تمسخرآمیز و ریشخند و با تظاهر به فراموشی که انگار نمیداند دربارۀ چه موضوعی دارد خوشحالی میکند گفت: هرگاه فراموش کردم یادآوریام کنید!
نیز روایت شده که عائشه هنگام شنیدن خبر شهادت حضرت، از فرط خوشحالی سجدۀ شکر کرد.
و از مَسروق -که از مقرّبین و راویان احادیث عائشه بوده- نقل شده که میگوید:
روزی بر عائشه وارد شدم، دیدم بردهای را با نام «عبدالرحمن» صدا زد، و گفت: بَردهام است. گفتم چطور اسمش را عبدالرحمن گذاشتهای!؟ گفت: به حبّ عبدالرحمن بن ملجِم، قاتل علی!
● معاويه
و اما معاویه پیش از رسیدن خبر در دربارش جلوس کرده بود و به حالت لمیده به یک سو نشسته بود (شاید بخاطر درد خنجر که بالای رانش را چاک زده بود)، که خبر به او رسید و با شنیدن خبر راست شد و رو بسوی کنیز آوازه خوانش کرد و گفت:
ای کنیزک مرا به غنا و طرب آور که امروز چشمم روشن شد!
- راجع به چگونگی واکنش معاویه خبر متناقضی را إبن أبي الدنیا نقل کرده که میگوید معاویه بهمراه همسرش مشغول استراحت و خواب نیمروزیِ پیش از ظهر در یک روز "بسیار گرم تابستانی" بود و با شنیدن خبر گفت:
«إنا لله وإنّا إليه راجعون، چه کسی را از دست دادند، از خوبی و دانش و برتری و دین شناسی! و چه کسی را از دست دادند از پیشگامیاش و دانشش و برتریاش!»
اما این توصیفِ "گرمای شدید تابستانی"، در حالیست که مؤرخ معاصر او، أحمد بن أبي يعقوب که در کتابش «تاریخ یعقوبی» به گاهشماری شمسیِ حوادث (اعم از تقویم ایرانی و رومی) نیز توجه داشته، تاریخ شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را شب جمعه ٢١ رمضان سال ٤٠ هجری مصادف با ماه «کانون الآخِر» ثبت نموده است*️⃣.
و ماه «کانون الآخِر»، ماه یکم میلادی و از ماههای زمستان و مقارن با برج دی و بهمن، و پایان آن چهلم زمستان است.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٥: ٤٣٧، و ٤٢٩ (پاورقی٤)؛
الجَمل(شيخ مفيد، ٤١٣ق): ٨٣- ٨٤.
از:
الطبقات الكبرى(ابن سعد، ٢٣٠ق) ٣: ٤٠،
الأخبار الموفقيّات(الزبير بن بكار، ٢٥٦ق) ١٦: ١٣١،
أنساب الأشراف(بلاذري، ٢٧٩ق) ٢: ٥٠٥/ ح ٥٥٩،
تاريخ الطبري(٣١٠ق) ٤: ١١٥،
مقاتل الطالبيين(أبو الفرج اصفهاني، ٣٥٦ق): ٢٦- ٢٧،
تاريخ اليعقوبي(٢٨٤ق) ٢: ٢١٢،
مقتل أمير المؤمنين(إبن أبي الدنيا، ٢٨١ق): ١٠٥/ ح ٩٤،
تاريخ مدينة دمشق(ابن عساكر، ٥٧١ق) ٤٢: ٥٨٣،
تشييد المطاعن(سيد محمد قلي موسوي نيشابوري کنتوري، ١٢٦٠ق) ٢: ٤٠٩.
ــــــــــــــــــــ
*️⃣ بنا بر محاسبۀ نرم افزارهای تبدیل تاریخ، و با توجه به وقوع شهادت در شب جمعه:
جمعه ٢١ رمضان ٤٠ق = ١٢ بهمن ٣٩ش، ٢٩ كانون الآخِر(ژانویه) ٦٦١م.
@Yusufi_Gharawi
◾️رد فعل عائشة ومعاوية لمّا بلغهما نعي الإمام أمير المؤمنين(عليه السلام)
● عائشة
وذهب بنعي الإمام(عليه السّلام) إلى الحجاز سفيان بن عبد شمس الزهري -ابن أخي سعد بن أبي وقاص-، فلما بلغ نعيه عائشة سألت عن قاتله فقيل لها: رجل من مراد، فقالت:
فإن يك نائياً فلقد نعاه غلام ليس في فيه التراب
وكانت زينب بنت أم سلمة حاضرة فقالت لها: ألعليّ تقولين هذا؟
فتضاحكت وقالت: إني أنسى، فإذا نسيت فذكروني!
[فخرجت زينب من عندها.]
ثمّ خرت عائشة ساجدةً شكراً على ما بلغها من قتله(عليه السلام) ورفعت رأسها وهي تقول:
فألقت عصاها واستقرّ بها النوى كما قرّ عيناً بالإياب المسافرُ
وقد روي عن مسروق -من المقربين لها ومن رواة أحاديثها- أنه قال: دخلت عليها فاستدعت غلاماً باسم عبد الرحمن [و]قالت [هذا]عبدي.
قلت لها: فكيف سميتيه عبد الرحمن!؟
قالت: حبّاً لعبد الرحمن بن ملجِم قاتلِ علي!
● معاوية
وأمّا نعيه(عليه السّلام) في الشام فقد بلغ نعيه معاوية وهو متّكئ في مجلسه ولعلّه لما به من علاج أليته، فاستوى جالساً والتفت إلى مغنيته وقال لها: يا جارية غنّيني فاليوم قرّت عيني.
وخلافاً لذلك نقل ابن أبي الدنيا(٢٨١ق): أن معاوية جاءه نعي الإمام وهو مع امرأته في نوم قيلولة في ضحى "يومٍ صائف!" فاسترجع وقال: ماذا فقدوا من الخير والعلم والفضل والفقه! وما فقدوا من سوابقه وعلمه وفضله!
فوصَف تأريخ مقتل الإمام في يوم صائف في حين أن اليعقوبي(٢٨٤ق) وهو قد أرّخ الحوادث حسب الأبراج يقول: "أقام الإمام(عليه السّلام) بعد ضربته يومين، وتوفى في أول ليلة من العشر الأواخر من شهر رمضان سنة أربعين، ومن شهور العجم في كانون الثاني"، أي في الشتاء!*️⃣.
📚 الجَمل(المفيد، ٤١٣ق): ٨٣- ٨٤،
موسوعة التاريخ الإسلامي ٥: ٤٣٧، و٤٢٩ (الهامش٤).
عن:
- الطبقات الكبرى(ابن سعد، ٢٣٠ق) ٣: ٤٠،
- الأخبار الموفقيّات(الزبير بن بكار، ٢٥٦ق) ١٦: ١٣١،
- أنساب الأشراف(البلاذري، ٢٧٩ق) ٢: ٥٠٥/ ح ٥٥٩،
- تاريخ الطبري(٣١٠ق) ٤: ١١٥،
- مقاتل الطالبيين(أبو الفرج الإصفهاني، ٣٥٦ق): ٢٦- ٢٧،
- تاريخ اليعقوبي(٢٨٤ق) ٢: ٢١٢،
- مقتل أمير المؤمنين(إبن أبي الدنيا، ٢٨١ق): ١٠٥/ ح ٩٤،
- تاريخ مدينة دمشق(ابن عساكر، ٥٧١ق) ٤٢: ٥٨٣،
- تشييد المطاعن(سيد محمد قُلي الموسوي النيشابوري الکنتوري، ١٢٦٠ق) ٢: ٤٠٩.
ــــــــــــــــــــ
*️⃣ وتؤيده برامج تحويل التأريخ الحديثة:
الجمعة، ٢١/ رمضان/ ٤٠ق = ١٢/ الدلو (بهمن)/ ٣٩ش = ٢٩/ كانون الآخِر (يناير)/ ٦٦١م.
ولتحقيق تأريخ الوفاة انظر قاموس الرجال: ١٢، الرسالة ٢٨- ٣١.
@alYusufi_alGharawi
🕌 تاریخ ساخت زیارتگاه بر قبر بزرگان دینی، و نظر پیشوایان اهل سنت
اولین گنبدی که بر روی قبور ائمۀ بقیع ساخته شد توسط خلفای عباسی بود. در سال ١٣٢ق که مصادف بود با دوران امامت امام جعفر صادق(علیه السلام) دولت اموی سقوط کرد و اولین خلیفه عباسی ابوالعباس سفاح به هدف ایجاد جایگاه معنوی برای عباسیان در بین مردم و افتخار نمودن به جدّشان عباس بن عبدالمطلب بعنوان عموی پیامبر، مزاری بر قبر جدشان عباس ساخت و در بستر حرم گنبدی بر پا کرد که شامل چهار قبر مجاورش که منتسب به پیامبر بودند و نمیشد مقام و منزلتشان را نادیده گرفت نیز میشد؛ یکی قبر فاطمه بنت أسد مادر امیرالمؤمنین و همسر ابوطالب که پیامبر در خانۀ او بزرگ شده بود، و سه قبر دیگر که از اهل بیت پیامبر بودند: امام حسن مجتبی، امام سجاد و امام باقر(علیهم السلام).
و بعد که امام صادق(علیه السلام) در سال ١٤٨ق توسط خلیفۀ دوم عباسی منصور دوانیقی به شهادت رسید مانع از این نشدند که پیکر ایشان در کنار پیکر پدرانش خاکسپاری شود.
و بدین ترتیب آن گنبد و بارگاه مشتمل شد بر این چهار امام معصوم و مادرشان فاطمه بنت أسد، و عمویشان عباس بن عبدالمطلب.
مأمون عباسی نیز پس از مرگ پدرش هارون الرشید برایش گنبد ساخت.
این مراقد و گنبدها نه از سوی ائمۀ اهل بیت(علیهم السلام) و نه از سوی هیچ یک از فقهای اهل سنت از جمله چهار امام معروفشان ابوحنیفه(١٥٠ق)، مالکی(١٧٩ق)، شافعی(٢٠٤ق) و حنبلی(٢٤١ق) بعنوان بدعت و مظاهر شرک خوانده نشد و هیچکدام هیچ اعتراضی نداشتند.
نخستین کسی که مدعی شد ساختن مسجد و زیارتگاه بر قبور، از مظاهر شرک است و بدعت است و حرام، ابن تیمیه(٧٢٨ق) است و پس از او شاگردش ابن قیّم جوزیة(٧٥١ق) و سپس محمد بن عبدالوهاب(١٢٠٦ق).
حال آنکه اینها و پیروانشان در احکام شرعی تابع فقه حنبلی اند و بعنوان احیاگران مذهب حنبلی شناخته میشوند نه آنکه خود مدعی فقه جدیدی باشند.
جالب اینجاست که این افراد با ادعای اجتهاد در محدودۀ فقه حنبلی، مخالفان برداشت خود را مُشرک و اهل بدعت میخوانند در صورتی که نه تنها اثبات بلکه حتی نتوانستهاند ادعا کنند که خود احمد بن حنبل چنین اظهار نظری داشته و در سیرۀ عملی یا در یکی از کتابهایش بنای مرقد و مزار را بدعت شمرده باشد.
و گفتنی است که قبر خود احمد بن حنبل، واقع در بغداد، مزار و حتی گنبد دارد*️⃣ و علمای حنبلی در شبهای جمعه به زیارت قبر او میرفتند. و در کتب تراجم اهل سنت که زندگی احمد بن حنبل در آن تشریح شده است آمده که علمای پس از حنبل به کثرت به زیارت او میرفتند.
پیداست که وهابیهایی که بارگاه مقدس اهل بیت(علیهم السلام) را از مدینه گرفته تا سامراء هدف قرار دادهاند هنوز دستشان به قبر امامشان حنبل نرسیده تا آن را نيز بعنوان بدعت در دين ويران کنند.
📓 مجموعۀ مصاحبهها: ٨٤٧ و ٨٤٨ ، ٨٥٢ و ٨٥٣ ، ٨٥٧.
ــــــــــــــــــــ
*️⃣ تصاویری از گنبد و مقبرۀ منسوب به «احمد بن حنبل» امام فقهی وهابیها:
https://wikinoor.ir/پرونده:NUR00445.jpg
http://photos.wikimapia.org/p/00/03/69/39/19_big.jpg
«ابن تیمیه» -اولین فتوا دهنده به حرمت ساخت بارگاه بر قبر بزرگان دینی-، و شاگردش «ابن قیّم جوزیة» و همچنین «محمد بن عبدالوهاب» و وهابیها همگی در احکام شرعی تابع مذهب حنبلی اند.
حال آنکه خود امامشان «احمد بن حنبل» گنبد و بارگاه دارد و به زیارت آن میروند و کسی آن را شرک نخوانده و متعرض آن نشده.
@Yusufi_Gharawi
.
🔺بغداد/ گنبد و مقبرۀ منسوب به «احمد بن حنبل»👆🏼
وهابیها که فتوا دهندگان به حرمت ساخت بارگاه بر قبر بزرگان دینی اند، همگی در احکام شرعی خود را تابع فقه حنبلی میخوانند نه آنکه مدعی فقه و مذهب جدیدی باشند.
حال آنکه امامشان «احمد بن حنبل» خودش گنبد و بارگاه دارد و به زیارت آن میروند و کسی آن را شرک نخوانده و متعرض آن نشده.
@Yusufi_Gharawi
💠 غزوة أُحُد وصياح جبرئيل(عليه السلام) ب «لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى إلا علي!»
(١٥ شوال عام ٣ الهجري)
قال زيد بن وهب قلتُ لابن مسعود:
[أ]انهزم الناس عن رسول الله حتى لم يبق معه إلا علي بن أبي طالب(عليه السلام) وأبو دجانة وسهل بن حنيف؟!
قال: انهزم الناس إلا علي بن أبي طالب وحده، وثاب إلى رسول الله(صلّى الله عليه وآله) نفرٌ وكان أولَهم عاصمُ بن ثابت وأبو دُجانة وسهلُ ابن حُنيف، ولحقهم طلحة بن عبيد الله.
فقلت له: فأين كان أبو بكر وعمر؟!
قال: كانا ممن تنحى.
قال، قلت: فأين كان عثمان؟!
قال: جاء بعد ثلاثة من الوقعة، قال له رسول الله(صلى الله عليه وآله):
"لقد ذهبت فيها عريضة".
قال، فقلت له: فأين كنت أنت؟
قال: كنت فيمن تنحى.
قال فقلت له: فمن حدثك بهذا؟
قال: عاصم [بن ثابت] وسهل بن حنيف.
قال، قلت له: إن ثبوت علي(عليه السلام) في ذلك المقام لعجب!
فقال. إن تعجبت من ذلك، لقد تعجبت منه الملائكة؛ أما علِمت أن جبرئيل قال في ذلك اليوم -وهو يعرج إلى السماء-: "لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى إلا علي!".
فقلت له: فمن أين عُلم ذلك من جبرئيل؟
فقال: سمع الناس صائحاً يصيح في السماء بذلك، فسألوا النبي(صلّى الله عليه وآله) عنه فقال: "ذاك جبرئيل".
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٢: ٢٨٧- ٢٨٨.
عن:
الإرشاد ١: ٨٣- ٨٥،
بحار الأنوار ٢٠: ٨١- ٨٥.
@alYusufi_alGharawi
♦️ غزوۀ احُد و ندای جبرئیل(علیه السلام) ب: «لا سيف إلّا ذو الفقار ولا فتى إلّا عليّ!»
(١٥ شوال سال ٣ هجری)
زيد بن وهب میگويد از ابن مسعود پرسیدم: آیا همۀ مردم از اطراف رسول الله(ص) پراكنده شدند تا جایی كه کسی با پیامبر نماند مگر على بن ابى طالب(ع) و ابودُجانه و سهل بن حنيف؟!
ابن مسعود گفت: همۀ مردم پراکنده شدند مگر تنها علی بن ابی طالب، و سپس تعدادی بین سه تا ده نفر بسوی پیامبر(ص) برگشتند و اولینشان عاصم بن ثابت و ابودجانه و سهل بن حنیف بودند، و بعد طلحة بن عبيدالله هم به آنها پیوست.
پرسیدم: و ابوبكر و عمر کجا بودند؟
گفت: جزو كسانى بودند كه به گوشهای فرار كرده بودند!
پرسیدم: و عثمان كجا بود؟
گفت: سه روز بعد از جنگ آمد! و رسول الله(ص) بهش گفت:
«براستی که آبروریزى کردى!»
پرسیدم: و تو كجا بودى؟
گفت: من هم جزو کسانی بودم که به گوشهای فرار كرده بودند!
گفتم: پس چه كسى اين جریان را برایت بازگو كرده؟
گفت: عاصم [بن ثابت] و سهل بن حنيف.
به او گفتم: پایداری على(ع) در آن موقعيت واقعاً شگفتآور است!
گفت: اگر از آن تعجب میكنى پس بدان كه ملائكه هم براستی از آن پایداری و ازخودگذشتگی تعجّب كردند؛ آيا نمیدانی كه جبرئيل(ع) در آن روز در حالى كه به سوى آسمان بالا میرفت گفت:
«لا سيف إلّا ذو الفقار ولا فتى إلّا عليّ!»
: شمشيرى نیست مگر شمشير ذوالفقار و جوانمردى نیست مگر على!
پرسیدم: از كجا دانسته شد كه آن ندا از جبرئيل(ع) است؟
گفت: مردم شنيدند كه فریاد زنندهای در آسمان این را فریاد میزند لذا از پیامبر(ص) دربارۀ آن فریاد زننده پرسيدند، و حضرت(ص) فرمود: او جبرئيل است.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٢: ٢٨٧- ٢٨٨،
تاريخ تحقيقى اسلام (ترجمۀ موسوعه) ٣: ٦١- ٦٢.
از:
ارشاد ١: ٨٣- ٨٥،
بحار الانوار ٢٠: ٨١- ٨٥.
@Yusufi_Gharawi
❖ الإمام الصادق(عليه السلام) وكثرة اهتمامه بصلة الرحم
كان الحسن الأفطس من أحفاد الإمام السجاد(عليه السلام) يعادي ابن عمه الإمام الصادق(عليه السلام) حتّى أنّه حمل عليه مرّة بشفرة يريد قتله بها!
ومع ذلك روي عن مولاة للإمام الصادق(عليه السلام) تسمّى سالمة، أنّه لما حضرته الوفاة اُغمي عليه مرّة ثمّ أفاق فأوصى لجمعٍ بمبالغ، منهم الحسن الأفطس.
فقالت له سالمة: أتعطي رجلاً حمل عليك بالشفرة يريد قتلك؟!
فقال لها: أتريدين أن لا أكون من الذين قال اللَّه فيهم ﴿وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ﴾(الرعد ۲۱).
يا سالمة! إن اللَّه تعالى خَلق الجنة فطيّبها وطيّب ريحها، وإن ريحها ليوجد من مسيرة ألف عام! ولا يجد ريحها عاق ولا قاطع رحم!
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٧: ٣٧٠.
عن:
الغيبة (للطوسي): ۱۹٦، ح۱٦۱.
@alYusufi_alGharawi
❖ امام صادق(علیه السلام) و اهتمام فراوان ایشان به صلۀ رحم
«حسن افطس» یکی از نوادگان امام سجاد(علیه السلام) بود که نسبت به پسرعمویش امام صادق(علیه السلام) حسادت و دشمنی میکرد تا جایی که یکبار با کاردِ درشت و پهنی بر امام حمله کرد تا ایشان را بکشد!
با اینحال، یکی از بانوان خدمتکار امام بنام «سالمة» روایت نموده که امام(ع) در هنگام وفاتش یکبار از حال رفت و هنگامی که به هوش آمد نسبت به عدهای وصیت نمود که به هر کدامشان مبلغی داده شود، و یکی از آنان همین حسن افطس بود.
سالمة به امام میگوید: آیا به کسی میدهید که با کارد بر شما حلمه کرد و میخواست بکشدتان؟!
امام فرمود: آیا میخواهی از کسانی نباشم که خدا دربارۀ شان میفرماید:
﴿وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ﴾(الرعد ۲۱)
(: و آنانكه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده (مانند صله رحم و اهل ایمان و علم) مىپيوندند و از پروردگارشان مىترسند و از سختى حساب بيم دارند.)
ای سالمة، بدرستیکه خدای متعال بهشت را آفرید و آنرا خوشایند و خوشبو نمود، و بدرستیکه بوی خوش آن تا مسافت هزار سال میرسد!، اما «عاقّ» و «قاطع رحم» آنرا استشمام نمیکنند!
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٧: ٣٧٠.
از:
الغيبة (الطوسي): ۱۹٦، ح۱٦۱.
@Yusufi_Gharawi
💠 مادر امام رضا(علیهما السلام)
مادر امام رضا(ع) اُم ولد بوده است. اُم ولد به کنیزی گویند که از مولای خود صاحب فرزند شود. و بنابر احکام شرعی بخاطر همین مادر شدنش خرید و فروش او ممنوع میشود و در شُرف آزادی است.
کنیۀ ایشان «اُم البنین» بود و نامهای متعددی برای ایشان ذکر شده است از جمله «نجمه»، «تُکتَم» و «طاهره».
«تُکتَم» یعنی چیز نفیس و گرانبهایی که پنهان نگه داشته میشود.
جناب تُکتَم پیش از آنکه در ملکیت امام کاظم(ع) در آید کنیزِ مادر ایشان جناب حمیدۀ مصفّاه، و به عبارتی کنیزِ همسر امام صادق(ع) بوده است.
علی بن میثم میگوید: حمیدۀ مصفّاه مادر حضرت موسی بن جعفر که از اشراف عجم بود کنیزکی خرید به نام تُکتَم که از بهترین زنان از لحاظ عقل و دینش بود، و به بانویش حمیده فوق العاده احترام میگذاشت به گونهای كه از زمانى كه در مِلک جناب حميده درآمد، از روى ادب و احترام، پیش روی آن بانو ننشست. لذا جناب حمیده به فرزندش موسی بن جعفر گفت: ای پسرم، تُکتَم کنیزکی است که هرگز کنیزی بهتر از او ندیدهام و شک ندارم که وی بخاطر شأن و مقامی که دارد نسلی پاک بدنیا میآورد. اینک او را به تو بخشیدم، از وی بخوبی نگهداری کن که خداوند از او فرزند خوبی به تو عطا خواهد کرد*️⃣.
اینکه مادر امام رضا(ع) چند نام داشته است (نجمه، تُکتَم، طاهره، و کنیۀ اُم البنین) از آن روست که بنا بر فرمودۀ پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله) یکی از آداب مستحب در اسلام نسبت به بردهداری اینست که وقتی کنیزی را خریداری میکنند نام او را تغییر دهند، اگر او را آزاد کردند باز نام او را تغییر دهند، اگر با او ازدواج کردند نیز نام او را تغییر دهند و اگر آبستن شد و فرزندی بدنیا آورد باز هم نام او را تغییر دهند.
گویا این کار اثر روانی بر کنیز داشت که همواره صفحه به صفحه از حوادث زندگی او ورق بخورد و گذشتههای ناخوشایندش به فراموشی سپرده شود.
📓 مجموعۀ مصاحبهها: ٧٨٨.
ــــــــــــــــــــ
*️⃣ عیون أخبار الرضا(ع) ١، ب٢، ح٢.
@Yusufi_Gharawi
💠 أم الإمام الرضا وزواجها بالإمام الكاظم(عليهم السلام)
(عام 152ق، قبل ميلاد الإمام الرضا(عليه السلام) بسنة)
اختلف الخبر في زواج الإمام الكاظم بأُم الإمام الرضا(عليهما السلام) بين: شرائها له، وبين هبتها له من اُمه حميدة، ولا أستبعد الجمع بينهما بأن يكون الإمام الكاظم(عليه السلام) اشتراها لاُمه ثمّ وهبتها اُمّه له.
فإلى الخبرين:
رجل من أهل المدينة نخّاس يجلب الجواري إليها للبيع، رحل إلى المغرب (العربي فيما بعد) واشترى جارية وصيفة من أقصى المغرب واصطحبها لمقرّه، فلقيتْه امرأة من أهل الكتاب (النصارى) ورأت معه الوصيفة فكأنّها تفرّست فيها شيئاً، فسألت الرجل: ما هذه الوصيفة معك؟
قال: اشتريتها لنفسي!
فقالت: إن هذه الجارية ما ينبغي أن تكون عندك! بل إنّما ينبغي أن تكون عند خير أهل الأرض! فلا تلبث حتّى تلد منه غلاماً ما يولد مثله بشرق الأرض ولا غربها!
ثمّ اشترى الرجل سبع جوار أخرى وحملهن معه إلى المدينة.
فروى الكليني بسنده عن هشام بن الأحمر أنّه دخل على الإمام الكاظم(عليه السلام) فقال الإمام له: هل علمت أحداً قدم من المغرب؟
قال: لا.
قال: بلى قد قدم، فانطلق بنا إليه.
قال: فركب وركبتُ معه حتّى انتهينا إلى الرجل فإذا هو رجل من أهل المدينة ومعه رقيق، فقلت له: اِعرض علينا.
فعرض علينا سبع جوار، وأبو الحسن يقول: لا حاجة لي فيها.
ثمّ قال له: اِعرض علينا.
فقال: ما عندي إلّا جارية مريضة. وأبى أن يعرضها.
فانصرف الكاظم(عليه السلام).
قال هشام: ثمّ أرسل الإمام عليّ في الغد وأرسلني إليه وقال لي: قل له: كم كان غايتك فيها؟ فإذا قال كذا وكذا فقل: قد أخذتُها!
فأتيته فقال: ما أنقُصها من كذا وكذا.
فقلت: قد أخذتها.
فقال: هي لك، ما عندي أكثر من هذا!
فأخبَرني عن قول المرأة من أهل الكتاب بالمغرب كما مرّ.
قال: فأتيتُ بها إلى الكاظم(عليه السلام)1️⃣.
وكأنّه(عليه السلام) اشتراها لُامّه حميدة المصفّاة، وكانت جارية وُلدت بين العرب ونشأت مع أولادهم وتأدّبت بآدابهم، واسمها بالعربية: تُكتم.
وكانت أفضل امرأة في دينها وعقلها وإعظامها لمولاتها حميدة، حتّى أنّها من إجلالها لمولاتها ما جلست بين يديها منذ ملكتها، فكأنّها رأتها تناسب ابنها الكاظم(عليه السلام) وعمره 24 عاماً فقالت له: يا بُني، إني ما رأيت جارية أفضل من تُكتم، فلا أشك أنّ اللَّه سيظهر نسلها، وقد وهبتها لك فاستوصِ بها خيراً، فتزوّجها2️⃣.
فلمّا ولّدت الرضا(عليه السلام) سمّاها الطاهرة.
وكان الرضا(عليه السلام) تام الخلقة بادناً يرتضع كثيراً، وكان لاُمه من صلاتها وتسبيحها أوراد نقصت بكثرة الرضاع، فقالت: أعينوني بمرضع.
فقالوا: أهل نقص الدَرّ؟
فقالت: لا، ولكن نقص وردي لصلاتي وتسبيحي3️⃣.
وكان مولده(عليه السلام) بالمدينة عام 153ق، أي بعد وفاة جده الإمام الصادق(عليه السلام) بخمس سنين4️⃣.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي 7: 416- 419.
ــــــــــــــــــــ
1️⃣ الكافي 1: 486- 487، باب مولد الرضا(عليه السلام)، ح1،
وعيون أخبار الرضا(عليه السلام) 1: 97، ب3، ح9.
2️⃣ و3️⃣ عيون أخبار الرضا(عليه السلام) 1: 93- 94، ب2، ح7.
4️⃣ عيون أخبار الرضا(عليه السلام) 1: 100، باب مولد الرضا(عليه السلام)، ح1.
@alYusufi_alGharawi