.﷽.
رزق فیلم
قرار بود خانواده ی کارکنان اتکای دزفول مهمان یک برنامه شهدایی باشند.
از شب قبل چند کلیپ و فیلم کوتاه مختلف آماده کرده بودم اما پای اکران که رسید، نمی دانم چه شد به دلمان افتاد فیلم های دیگری را پخش کنیم. انگار فیلمها هم باید رزق اکران شدن داشته باشند و رزقشان که بشود بدون این که توی اکران کننده بخواهی صاف می آیند می نشینند در لیست پخشت.
اول انیمیشن #فوتبال_مقاومت که حسابی بچه ها را سر حال آورد و آخرش هم همخوانی #سلام_فرمانده را با خودش به همراه آورد.
بعد هم مستقیم با فیلم کوتاه #امتحان_نهایی رفتیم سراغ درس های مردانگی از کودکی سردار شهید، سلیمانی عزیز.
قدم بعد اشک های مات و مبهوتمان پای ایستادگی مادر شهید مدافع حرم، شهید مهدی صابری بود که با مستند #مادرانه سرازیر شدند و قول هایی که شک ندارم در دل مادران جمع با زینب کبری سلام الله علیها رد و بدل شد برای زینبی بودن...
یعنی می شود رزق کربلایم را امروز با رزق فیلم ها از شهدا گرفته باشم؟! الهی آمین.
✍ #زهرا_آراستهنیا - ۲۵مرداد ۱۴۰۳ | دارالقرآن خاتم الانبیای دزفول
🔰#مجموعه_مردمی_سینماوارثین #دزفول
➕https://eitaa.com/joinchat/3525771264C13057ea2c0
⭕️ یک شب با اکران/ قسمت اول
دو درخواست اکران داشتیم، که یکی هم یک روستای دور از شهر بود. هرچه اصرار کردم، هیچ کدام حاضر نشدند روز اکرانشان را تغییر دهند.
قرار شد اکران روستا را همسرم برود چون طبق تجربه های قبلی، همیشه اکران های آن روستا با مشکلات سختافزاری همراه بود.
اما دم اذان دیدم همسرم تازه از سرکار آمده و نای ایستادن ندارد. گفتم من می روم. تو بخواب، ساعت ۸ برو سالن برای اکران دوم.
تماس گرفتم فرهنگی سپاه و گفتم چون اکران با درخواست بسیج روستاست و هفته بسیج است و کسی نیست مرا ببرد، لطفا یک ماشین بفرستید. گفتند ماشین تعمیرگاه است ولی یک فکری می کنیم. چند دقیقه بعد خانم مسئول پایگاه روستا تماس گرفت و گفت یک راننده تاکسی خانم می آید دنبالم. بعد از چند بار تماس گرفتن و آدرس اشتباه رفتن بالاخره پنج دقیقه به شش آمد و حرکت کردیم این درصورتی بود که تاکید کرده بودم سر ساعت شش اکران شروع شود! 😅
رسیدیم. پروژکشن روشن بود و کابل سیستم صوتی روی زمین. به نظر همه چیز به طرز عجیبی مرتب بود و همین اوضاع را وحشتناک می کرد! هر لحظه منتظر مورد نقض مرتبی اوضاع می گشتم که شکر خدا زود خودش را نشان داد؛ کابل پروژکشن سوزنی بود و لبتاب من اچ دی ام آی.
سریع پروژکشن خودمان را از ساکش خارج کرده و تریبون رو کشاندم وسط سالن. پشتی بزرگی رویش گذاشتم و پروژکشن را سر آن نصب کردم. پرده اکران خودشان کوچک بود، پروژکشن را به سمت دیوار سفید کناری تنظیم کردم و به بچه ها گفتم همه بچرخید به طرف چپ.
سیم سیار از وسط بچه ها رد می شد جدایش کردم و بردم به دیوار پشتی وصلش کردم که بچه ها قطعش نکنند. یکی از خانم های مسجد را هم نشاندم کنار پروژکشن که مراقب باشد هیچ کس از دورش رد نشود و از روی پشتی سقوط نکند.
با وای فای پروژکشن را به لبتاب وصل کردم.
از قبل کلی به مسئولین گفته بودم باغ کیانوش برای گروه سنی مسجد شما مناسب نیست، بیایید ایلیا را پخش کنیم. ولی گفتند مدیر مدرسه روستا اصرار کرده که حتما باغ کیانوش باشد. باز هم گفتم ولی این فیلم مناسب نیست و آخرین تلاش هایم را کردم ولی فایده نداشت و فیلم را پخش کردم.
گفتم چراغ های سالن و حیاط را خاموش کنید که کاش نمی گفتم! زدند برق تمام مسجد از جمله پریز پروژکشن را بردند.
همین سر ظهری بود که آقای علینژاد (مسئول اکران مردمی کشور) گفتند فقط در صورتی که برق پروژکشن قطع شود پخش فیلم خراب می شود و حالا دقیقا برق پروژکشن قطع شده بود.😭
دوباره از ابتدا نصب پروژکشن را شروع کردم اما تصویر نمی آمد. وقت بررسی مشکل نبود و تصمیم گرفتم به جای وا فای با کابل به لبتاب وصلش کنم. سیستم صوتی گوشه ی دیوار، پروژکشن وسط سالن، لبتاب هم بین این دو که از یک طرف باید به کابل صوت وصل می شد و از یک طرف کابل پروژکشن... تا آخر فیلم علاوه بر سیم سیار، حالا باید مراقب عدم کنده شدن کابل اچ دی ام آی هم می شدیم آن هم بین آن همه بچه ای که عشق پریدن و دویدن بودند. خلاصه بگویم یک بار کابل صوت و یک بار کابل تصویر قطع شد...
گذشت و همانطور که فکرش را می کردم بچه ها در آن محیط پر سر و صدا حوصله دیدم فیلم بزرگتر از سنشان را نداشتند و نیم ساعتی که گذشت از ۱۰۸ مخاطب اولیه، فقط ۶۰, ۷۰ نفر باقی مانده بود و از همانها هم ۲۰ نفری در حال دویدن دور مسجد بودند.
به مسئولشان گفتم بپرس اگر راضی هستند فیلم را عوض کنیم. نظرات متفاوت بود. اما گفتند دختر روحانی مسجد هم آمده و می گوید همین فیلم را ادامه دهیم، اگر قطع کنیم می رود زیرآبمان را پیش پدرش می زند و بد می شود. قانع شدم!
کمی که گذشت اما پا روی قانع شدگی ام گذاشتم و گفتم خب آن یک نفر را فردا شب بیاوریدش دزفول اکران همین فیلم را داریم.
رفتم فیلم را قطع کردم و دست به دامن انیمیشن کوتاه اما جذاب #فوتبال_مقاومت شدم. یکهو تمام مسجد ساکت و محو فیلم شد و چند ثانیه بعد از هیجان منفجر شد. همه بچه ها و خانم ها بی هیچ هماهنگی ای شروع کردند. به #سلام_فرمانده خواندن.
شروع کردم فیلم گرفتن و اشک امانم نمی داد. باورم شد این فرمانده بود که یک به یک ماجراها را کنار هم چید تا نامش و ذکرش در فضای شب مسجد بپیچد...
✍ زهرا آراستهنیا
#مجموعه_مردمی_سینماوارثین #دزفول
➕https://eitaa.com/joinchat/3525771264C13057ea2c0