eitaa logo
🌸 دختــران چــادری 🌸
158.2هزار دنبال‌کننده
30هزار عکس
19هزار ویدیو
287 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 📹 ببینید| صحبت‌های جمعی از مدال‌آوران خانم کاروان ورزشی ایران در بازی‌های پاراآسیایی اندونزی ‌ 🌹 قهرمان، خانم ساره جوانمردی، خطاب به رهبرانقلاب: هیچ وقت این تعبیر زیبایتان از ذهن بنده پاک نمیشود❤️❤️ 💓 فقط اونجایی که رهبر میگن مایه افتخار ما هستین شماها😍 ‌ ❣ @Khamenei_reyhaneh 🆔 @Clad_girls 🍃🌸
درست است قضاوت ممنوع . اما تا وقتی خیلی ها بخاطر چند نفر که چادر را یک روز در میارن یک روز میپوشند به خانم چادری لقب ریا کار ندن . .خانم محترم ما کاری نداریم میخوای تبلیغ کنی یا نه اما لطفا به اسم خانم محجبه فعالیت نکن . چون میشه قصه مهناز افشار که یک روز بخاطر پول چادر میزنه و بعد از سرش برش میداره . . .هنوز دارن بخاطر اون خانم مجری که چادرش را در خارج از کشور باد برد به زنان چادری متلک میزنند شما دیگه تو روخدا کوتاه بیا . انقدرم شماها تبلیغ چجوری روسری کردن نکنید بانوها بلدن چجوری روسری سرشون کنند که زلفای رنگ کردشون رو به نمایش نزارن . . قوربون اون خانم مانتوی برم که بدون چادرم حجابشو رعایت میکنه . .لعنت بر مردی که بخواد با زیبای و صورت زنش پولی دربیاره زن کالا نیست که به وسیله زیبایش تبلیغ کنیم و پولی دربیاوریم ! 😏 🙁 🆔 @Clad_girls 🍃🌸
🌸 دختــران چــادری 🌸
درست است قضاوت ممنوع . اما تا وقتی خیلی ها بخاطر چند نفر که چادر را یک روز در میارن یک روز میپوشند
🌸🍃 ⇨⇨ عکس های خانم های چادری در تلویزیون یا مجله با فضای مجازی مثل اینجا خیلی فرق دارد ... 🙁 وقتی کسی صاحب یک پیج است و همه به او دسترسی مجازی دارند ،📲 اگر دقیقه به دقیقه سلفی بگیرد ،📸 به عنوان "همین الآن من و چادرم یهویی"😃 و آقایان زیرش کامنت بگذارند که "به به چقدر چادر به چهرتون اومده " ،😍🙁 این کار هیچ مناسبتی با ندارد...😔 چادر قرار بود نشان دهنده باشد!😳😔 🍃🍀🍃☘☘☘☘☘☘🍃🍀🍃 ❤️کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است❤️ 🆔 @Clad_girls
⛔️ #با_چادر_لاڪ_نزنید😒 🆔 @Clad_girls
حجابــ ڪن ...🍃 ↻بہ نیتــ غیرتــِ آن ڪس کہ در آینده همسر تو خواهد شد ♡خودتــ را حفظ ڪن🌸 به نیتــِ غیرتــِ 💍 همسرتــ #قربہ_الے_الله🌺 💕 @Clad_girls 🍃🌸
🌸🍃 😇 دختــران❀چــادری 🍃 پیامبر (ﷺ) فرمود: 💠 بهترین زنان امت من زنانی هستند که خوشروتر و مهریه ایشان کمتر باشد. ←من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 252 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🆔 @Clad_girls 🍃🌸
فرهنگ تبلیغات #اسلامی: به یک منشی مجرب و با حجاب نیازمندیم✅ به یک منشی مجرد و با ظاهر آراسته نیازمندیم❌ 🆔 @Clad_girls
  شب_ها_ابراهیم_بخوانیم 📜 ❤️📜  
🌸 دختــران چــادری 🌸
  شب_ها_ابراهیم_بخوانیم 📜 ❤️📜  
  داستان 💓 | چشم هایم از چشمان سهیلا طفره می رفت، انگشتان پایم قدری نامهربانانه با موکت نمور خوابگاه نوازش می شد، دست هاے گره خورده ام، بلاتکلیف ترین عضو بدن بود و گیجگاهم... گیجگاهم گیج می زد، آنقدر خودش را وقف "فکر" کرده بود که بنظر درجا می زد! آدم دقیقا تا کجا باید کلنجار برود، فلسفه ببافد، تب کند، بترسد، غبطه بخورد... اصلا آدم چقدر باید فکر کند؟ تا ناکجا؟خیلی هامان در ایستگاه فکر متوقف شدیم اما پای عملمان لنگید و از قطار شهدا جاماندیم... خیلی هامان برچسب "جامانده" خوردیم! دلم می خواست یک امشب را لااقل، غریب و جامانده نباشم! به طرف روشویی رفتم و تنها علاج دست های گره خورده ام را چاره کردم؛ آب طهارت، آب وضو! صدای جیرجیرک ها از ورای پنجره، علامت آن بود که این شب، صبح ندارد! آه! شب یلدےِ ابراهیمِ من... ضلع جنوبی خوابگاه را برای خواندن صفحه ے آخر انتخاب کردم، همان جا که موکت نمور سالن، نمورتر میشد و تیرهای چراغ برق روشنایی اش را تامین می کرد؛ دفتر را به پره هاے بینی ام نزدیک کردم. دچار حالت خلسه مانندے شدم، عطرش معمولی نبود! حروفی از دلم بر زبان ریخت: «ابراهیم! من صفحه ے آخر را نه فقط فکر می کنم بلکه زندگی اش می کنم!» قسم جلاله را برای اتمام حجت به زبان آوردم و دست هایم روی صفحه ے آخر بصورت نشانه شد، شبیه به کاغذها ے موشک شده ی لاے قران مادربزرگ: | به وقت سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِيم، ابراهیم! قدری گنگم، پس می گیرم: خیلی گنگم! تو داری با من چکار می کنی ابراهیم؟ من که قید یوسف بودن را زدم؟ قید دست هاے بریده شده ے دخترها را زده بودم، همان دست هایی که بعد از سوختگی صورتم، چادر کیپ می کردند تا نکند چشم هایشان آزرده شود... و حالا این دختر از پشت چفیه، ندیده می گفت؛ من را می شناسد! من که نیمه ی صورتم را خاک کرده بودم، این دخترک چادر خاکی چه صیغه ای بود؟ اسمت را که برد، زمین زیر پایم خالی شد، تنها حرکت معقولی که به ذهنم رسید، زبان گزیدن بود! حال خرابش داغ قدیم ترهاے من را تازه می کرد! ابراهیم، جان همرزمت... جان همرزمت بگو برایم چه خوابی تدارک دیده ای؟ | درست مانند ماهی کوچکی که بیرون از آب جان داده است، دهانم نیمه باز ماند! اما نمرده بودم، هنوز ضربان قلبم در حلزونیِ گوشم می پیچید. انتظار خواندنِ خودم را در صفحه ے آخر نداشتم، یک قطره آب روی دفتر چکید... نزول باران از چشم هایم را شاهد بودم! ادامه دارد... ✍نویسنده: 🔻انتشار با ذکر نام نویسنده جایز است. 🔺احساسات درون متن واقعیست و این را «ابراهیم دوستان» شاهدند! 🔺برای دسترسی به قسمت های قبل روی بزنید. 🔻نظرتون راجب داستان را به آیدی @biseedaa بفرستید. ✅ ڪانال برتـــر حجابـــ ✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی 🔰 💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫ فرارسیدن سالروز شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) را به محضر فرزند بزرگوارشان، حضرت حجة ابن الحسن العسکری، صاحب الزمان (عج) تسلیت می گوییم. 💠 @Clad_girls💠