🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🎥 #کلیپ_تصویری I لطف ویژه حضرت زهرا (س) به محبان، در هنگام ورود به بهشت 🔸 #حجت_الاسلام_بندانی_نیشاب
🔴 این #داستان جالب و واقعا عجیبه👇
♨️ نجات دلقك دربار فرعون از عذاب
روزى هنرمندى كه به دربار فرعون مى آمد، فرعونيان و وكلا و وزرا را مى خنداند، آمد وارد دربار شود، مردى را با لباس و كفش معمولى، با چوبدستى ديد كه چهره اش به چوپانان مى ماند. تعجب كرد كه چنين كسى، با وضعى كه هيچ چيزش با دربار تناسب ندارد، اينجا براى چه كار آمده است؟
از مأمور دربار سؤال كرد: اين كيست؟ گفت: اين موسى بن عمران عليه السلام است.
گفت: عجب، اين با اين وضعيت مى خواهد اعلى خ حضرت و اطرافيان او را به دين خودش در آورد؟ گفت: بله.
اين هنرپيشه مقدارى حضرت موسى عليه السلام را ارزيابى كرد، به خانه رفت. چون هنرپيشه ها همه وسايل گريم را دارند، لباسى شبيه حضرت موسى عليه السلام را پوشيد و چوبدستى اى شبيه او برداشت و خود را شبيه حضرت كرد و به دربار آمد، گفت: به اعلى حضرت خبر بدهيد كه هنرپيشه دربار مى خواهد اداى اين چوپان بيابانگردى را كه مى گويد من پيغمبر هستم و از طرف خدا آمده ام، در بياورد.
گفتند: بيا. ادايى درآورد كه آن روز فرعون و فرعونيان از روزهاى ديگر بيشتر خنديدند. فرعون به او گفت: گاهى تو به لباس موسى در بيا و ما را از خستگى در بياور. از اين داستان مدتى گذشت. به فرموده خدا در قرآن مجيد: زمان غرق شدن فرعون و فرعونيان و نجات حضرت موسى عليه السلام و اهل ايمان رسيد.
خداوند به حضرت موسى عليه السلام گفت: شبانه كل مؤمنين را بردار و وارد رود نيل شو، من آب را از دوازده منفذ خشك باز مى كنم كه اين منافذ زمين باشد و دو ديوار آن از آب باشد و آب نيز به هم جمع نيايد.
خدا در قرآن مى فرمايد:
«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ » ميليون ها سال است كه در اين اقيانوس ها، رودخانه اى وسط آب از آب شيرين هست و دو طرف آن نيز آب تلخ و شور است. ميليون ها سال است كه آب آن طرف با اين طرف مخلوط نمى شود. عكس بردارى ماهواره اى كرده اند، اين همه باد و طوفان مى آيد، ولى آب اين طرف با آن طرف مخلوط نمى شود.
فرمود: اى موسى! شبانه اهل ايمان را بردار و به آب بزن. اين ها مى فهمند كه شما داريد مى رويد. من آنها را حركت مى دهم كه به دنبال شما بيايند و وارد آب شوند. بنا بود آخرين نفر از قوم حضرت موسى عليه السلام كه بيرون مى آيد، آخرين نفر از افراد فرعون به داخل رود بيايد، بعد آب به هم بريزد و همه را خفه كند.
آنها همه نابود شدند، حضرت موسى عليه السلام و اهل ايمان نجات پيدا كردند.
از جمله نجات يافتگان، آن هنرپيشه دربار بود. به حضرت موسى عليه السلام گفتند: او چرا غرق نشد؟ او كه حقوق بگير دربار بود و تو را مسخره مى كرد و آنها مى خنديدند؟
حضرت موسى عليه السلام از خدا پرسيد، خطاب رسيد: او چون در آن لباس ها و حركاتش به بنده محبوب من شبیه بودنجاتش دادم.
💠 پ.ن : خدایا !! شاید اندوخته ای نداشته باشیم ،اما دلخوشیم که از نظر ظاهر شبیه به برترین زنان عالم شویم. باشد که ما هم لااقل به سبب ظاهر نجات پیدا کنیم ان شاءالله ،چه در دنیا و چه در قیامت و آخرت !!😌
__________________________
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
#داستانک
👩🏻🏫 اول سال تحصیلی بود و معلم توصیه هایی برای بچه ها داشت.
😳دخترم اومد خونه وگفت :مامان یه آینه و شونه وعطر باید بذارم توکیف، خانممون گفته باید همیشه همراهتون باشه...تعجب کردم
🤔گفتم: خب تو خونه باید موهاتو شونه کنی. حالا آینه روهم برای اینکه مقنعه تون رو مرتب کنین لابد لازمه که البته تو سرویس هاتون آینه هست احتمالا ، ولی عطر !
😱رفتم مدرسه وبا معلمش صحبت کردم. دیدم خانم معلم با یه تیپ آرایش کرده گفت: بچه ها از بچگی باید فکر سر ووضعشون باشن
📖گفتم خوبه ولی در مدرسه ممکنه حواس بچه ها همش به ظاهرشون بره و تمرکز نداشته باشن و عطرزدن هم بیرون برای دخترا درست نیست.
👩🏻 خانم معلم گفت نخیر بچه ها باید تمیز و مرتب بودن و از ابتدا یاد بگیرن
😏فکر کنم بعضیا تمیزی رو با اراستگی و تحریک مردان اشتباه می گیرن!
#داستان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
#داستان
🙃...چادرمو تکون دادمو به راهم ادامه دادم
😏رومو برگردوندمو نگاهشون کردم اون هاهم با نیشخند ازم پذیرایی کردن
😝لبخندی زدمو راهمو به طرف اونا تغییر دادم با لحن مسخره ای گفت: اوه چادرتون کثیف شد؟؟؟
🎁دوباره همونطور لبخند زدم و از کیفم دو تا گیره روسری بیرون اوردم و به طرفشون گرفتم
😠دوباره خواست چیزی بگه که دوستش مانع شد: عاطفه بس کن خجالت بکش
😢سرشوانداخت پایین و دوباره ادامه داد:معذرت می خوام کارمون اشتباه بود
😘دوباره با همون لبخندی که تحویلشون داده بودم گفتم:اینا یه هدیه از طرف منه شاید قسمت این طور بوده.بابت چادرمم اشکالی نداره یه اتفاق بود شما با این گیره ها قشنگ ترین
😅یه لبخند از سر خجالت تحویلم داد و موهای های لایت شدشو داد زیر روسریش و اونو با گیره سفت کرد
👌با گفتن جمله ی خیلی خوشگل شدین به راهم ادامه دادم
😍اما دوباره پشیمون شدمو رومو برگردوندم سمتشون و گفتم مواظب خوشگلیاتون باشین
✍️نویسنده:ر.علیزاده
#داستان
_______________
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057