✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت هـشـتـاد و هـفـتــم
وقت ملاقات تموم شد و من رفتم بیرون. ترجیح دادم شب برم خونه دایی و پیش دخترم بمونم. حالا دیگه به زندایی عادت کرده بود.
ماشینو جلو خونشون پارک کردم و پیاده شدم.
یکهو یاد شبایی افتادم که میومدن دنبال لیدا و هرشب زهرا پشت پنجره نگاهمون میکرد. صدای ماشینمو میشناخت و میومد پشت پنجره.
دیدن سایه اش چقدر برام شیرین بود.
شبا و روزایی که ازش بی خبر بودم و از من خودشو مخفی میکرد...کاش میدونستم اونم منو عاشقانه دوست داره تا همه جونمو به پاش میدادم.
زنگ آیفن رو زدم و زندایی در رو باز کرد. رفتم تو و در رو بستم.
صدای محدثه منو کشوند تو خونه.
رو پتو کوچیکی دراز کشیده بود و با دست و پاهاش بازی میکرد و از خودش صدا در میاورد.
طاقت نیاوردم رفتم جلو محکم بغلش کردم. چسبوندمش به سینه ام و گفتم:قندعسل بابا الهی فداتشم. دلم برات یک ذره شده بود. منو ببخش اگه زیاد نمیام پیشت.مامانت حالش خوب نیست باید اونجا باشم.
_حال زهرا خوبه؟
با دیدن زندایی به خودم اومدم و گفتم:سلام زندایی خوبین؟آره بهتره الحمدالله.
از به زبون آوردن این کلمه هم من تعجب کردم هم زندایی. ناخودآگاه به زبونم اومده بود.
زندایی با سینی چای نشست کنارم و گفت:از وقتی محدثه رفت با خودم گفتم خداروشکر یک دختر دیگه دارم که همدمم باشه اما...
بغضش گرفت و گفت:اما همش میترسم خدا اونم ازم بگیره.
بعدم زد زیر گریه.
محدثه رو خوابوندم رو پام و دستمو گذاشتم رو پای زندایی.
_وای زندایی جون تروخدا گریه نکنین زهرا حالش خوب میشه من مطمئنم.
_از کجا میدونی پسرم؟دخترم دو ماهه تو اون خراب شده است.تاز کجا میدونی خوب میشه؟!
با اطمینان گفتم:از اونجایی که بیمه اباالفضلش کردم. از اونجایی که خدا باهاشه و تنهاش نمیزاره. از اونجایی که زهرا انقدر خوبه که اصلا نیاز به دعا نداره. از اونجایی که ارثیه حضرت فاطمه از رو سرش تکون نخورده. از اونجایی که تو پاکی و نجابت زده رو دست همه. حالا فهمیدین از کجا مطمئنم!؟
این حال بدشم یک آزمایشه برای منه احمق شما نگران نباشین خوب میشه.
بعد هم بدون توجه به عکس العمل زندایی با محدثه بازی کردم و کلی انرژی گرفتم.
دایی که اومد بعد احوال پرسی و اینا، گفت:دایی جان فردا شب، شب اربعینه میخوایم بریم مسجد محل تو هم بیا.
_ممنون دایی جان من و محدثه میریم یک هیئت دیگه.
بعد به زندایی گفتم:لطفا فرداشب، ساعت۸ این لباسایی که بهتون میدم رو تن محدثه کنین که من میام دنبالش. ممنون بابت زحمتایی که این مدت براش کشیدین امیدوارم بتونم جبران کنم.
خلاصه شب اونجا موندم و محدثه رو بغل خودم خوابوندم. وقتی زهرا نبود، محدثه تنها دلخوشی زندگیم بود.
صبح تصمیم گرفتم برم بهشت زهرا و با لیدا خلوت کنم.
سه تا شاخه گل رز آبی گرفتم و راه افتادم سمت بهشت زهرا.
چون پنجشنبه بود حسابی شلوغ بود. سنگ قبرش رو پیدا کردم و نشستم کنارش. اول با گلاب خوب سنگ رو شستم و بعدم یک فاتحه خوندم اونم غلط و غلوط و پر از اشتباه.
_سلام لیدا. خوبی؟ گفتم بیام باهات حرف بزنم یکم سبک شم. میدونم تو اونور همه چیو میدونی و از اتفاقا با خبری اما میخوام بگم که زهرا سکته کرده هنوزم برنگشته پیشمون. دلمون براش حسابی تنگ شده..یعنی من و محدثه.
دخترت حسابی با زهرا جور شده بود که اون اتفاق براش افتاد. حسابی من داغون شدم چون مقصرش من بودم. حالا اومدم اینجا که اولا حلالیت بطلبم ازت هم اینکه ازت بخوام دعا کنی زهرا زودتز خوب بشه و برگرده پیشم.
بعد تو زهرا شد همسرم و الانم خیلی دوسش دارم. نمیخوام از دستش بدم لیدا. نمیخوام دخترم بدون مادر بزرگ شه.
تروخدا دعا کن دعای تو میگیره.
ازت معذرت میخوام که در حقت بدی کردم و تو زندگی عذابت دادم. من مستحق بدترین هام اما الان دارم ادم میشم. میخوام وقتی زهرا خوب شد مسلمون شم.
گل ها رو پر پر کردم رو سنگ قبرش و با یک خداحافظی ازش دور شدم.
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
آیت الله جوادی آملی: کربلای سالار شهیدان #عبادتگاه سالار شهیدان بود لذا در قتلگاه در همان آخر، سجده شکر به جا می آورد که دارد گونه ای از عبادت را ارائه می کند.
http://eitaa.com/cognizable_wan
یکی از داستانهایی که آثار پربرکت قبر امام حسین (علیهالسلام) را در حسن عاقبت نشان میدهد داستان «خلیعی شاعر» است؛ «ابوالحسن جمالالدین علی بن عبدالعزیز بن ابی محمد الخلعی» یا خلیعی یکی از شاعران برجسته و مدیحهسرایان مخلص اهلبیت عصمت و طهارت (علیهالسلام) است که در ابتدا خود و پدر و مادرش ناصبی و از دشمنان اهلبیت (علیهالسلام) بودند، اما با عنایت ویژه خاندان اهلبیت(ع) راه حق را شناخت و به سعادت رسید.
خلیعی اهل «موصل» و ساکن «حله» بود، پدر و مادرش ناصبی بودند و مادرش نذر کرد که اگر خدا به او فرزند پسری عنایت فرماید، او را برای راهزنی و آزار و اذیت و کشتن زائران امام حسین (علیهالسلام) سر راه کاروان زائران امام حسین (علیهالسلام) بفرستد!!!
خدای متعال به او فرزند پسری داد و این پسر بزرگ شد و به سنی رسید که آن زن میتوانست به نذرش ادا کند؛ موضوع را با فرزندش مطرح کرد و او هم خواست مادر را پذیرفت.
خلیعی به بیابانهای منطقه «مسیب» رفت و در کمین زائران امام حسین (علیهالسلام) مدتی منتظر ماند تا وقتی کاروانی از زائران امام حسین (علیهالسلام) از راه میرسد به آنها حمله کند و نذر مادر را ادا نماید، هنوز کاروان از راه نرسیده بود که خواب بر چشمان او غلبه کرد و قافله زائران امام حسین (علیهالسلام) از راه رسیدند، اما علیرغم سروصدای کاروان و گردوغباری که از آمدن آنها به پا شده بود از خواب بیدار نشد؛ گردوغبار کاروان لباس و بدن او را هم فراگرفت. در همان حال «خلیعی» در خواب دید که صحنه قیامت برپاشده است و فرمان رسید که او را به آتش بیاندازند، او را به میان آتش انداختند اما گردوغباری بر بدن و لباس او وجود داشت که او را از سوختن و گرمای آتش، در امان نگه میداشت، در عالم خواب متوجه شد که این گردوغبار، گردوغبار کاروان زائران امام حسین (علیهالسلام) است که بر بدن و لباس او نشسته است و به برکت آن، از آتش عذاب الهی در امان مانده است.
«خلیعی» از خواب بیدار شد؛ فهمید که اشتباهی بزرگ کرده است، از کرده خود پشیمان شد و از قصد خود بازگشت و همانجا توبه کرد و تصمیم گرفت به کربلا برود؛ با دلی پر از اضطراب و نگرانی به کربلا رفت و به حرم مقدس امام حسین (علیهالسلام) وارد شد و عرض ادب کرد و به خاطر قصد گذشته خود، از درگاه آن حضرت پوزش طلبید و دو بیت سرود و بدین ترتیب او از دوستان خالص و پاک اهلبیت رسالت شد و موردعنایت و الطاف ویژه آن خاندان گرامی (علیهمالسلام) قرار گرفت.
یکی از عنایاتی که از سوی اهلبیت (علیهالسلام) به «خلیعی» شد و به سبب آن، او را خلیعی یا خلعی نامیدند جریانی است که یک روز وارد حرم امام حسین (علیهالسلام) شد و قصیدههایی در مدح آن حضرت سرود، در اثناء خواندن این قصیده بود که پردههای درب حرم بر شانه او افتاد و در واقع این خلعت و هدیهای بود که از طرف آن حضرت به او داده شد و ازآنپس او را «خلیعی» یا خلعی نامیدند و او خود به همین واژه تخلص میکرد.
میان خلیعی و ابن حماد شاعر سخنی پیش آمد و هرکدام شعر خود را در مدح امیرمؤمنان برتر از شعر دیگری به شمار میآورد، قرار شد که هر یک قصیده خود را به داخل ضریح مطهر امیرمؤمنان (علیهالسلام) بیاندازد تا اینکه آن حضرت درباره اشعار آنها داوری نماید، هر دو چنین کردند. پس از مدتی دیدند پای قصیده خلیعی، با آبطلا و پای قصیده ابن حماد، با آبنقره نوشتهشده است «احسنت».
ابن حماد متأثر شد و خطاب به امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) عرض کرد که من دوست قدیمی شما هستم و او بهتازگی به زمره دوستان شما پیوسته است؛ ابن حماد در عالم رؤیا امیرمؤمنان (علیهالسلام) را دید که به او میفرمایند تو از مایی، اما او جدیدالعهد به ولایت ماست و رعایت او بر ما لازم است.
http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرانه 💑
❇️نسخه #شفابخش آقا رسول الله برای همسر بداخلاق و پرخاشگر📝💯
❇️حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند در برابر همسر #بداخلاق خود دو کار انجام بده👌
🥇اول #صبر مدبرانه( به هیچ عنوان بدی های او را مقابله به مثل نکن و صبر داشته باش)⏳
🥈دوم خوبی کردن به او در حد #شرمنده کردنش🎁💖
(من لا یحضره الفقیه ج ۴ ، ص ۳۹۴ ، حدیث ۵۸۳۹) 📚
╔ 💕 💕 💕 ════╗
http://eitaa.com/cognizable_wan
╚════ 💕 💕 💕 ╝
🌴🟢🔹️🔹️🟠🔹️🔹️🟢🌴
#خود_سازی
📌 چشم، سیمِ رابطِ نوریِ دل...
🔹 به عبارتی سادهتر: هر چیزی رو نگاه کنی رو قلبت حک میشه و هر چیزی حک بشه میشه جزئی از قلبت و هر چی شد جزئی از قلبت، میشه خودِ خودِ تو!
🔸 حالا فکر کن دقیقا زمانی که فاصلهی تو تا روشن کردن فیلترشکن و دیدن چیزایی که نابودیِ تو هدف اوناست، فقط چند ثانیه است و لذت کاذب و ذلتبارِ حاصل از اون نگاه چند صدم ثانیه!
⏳ همه و همهی اینا زیر پنج دقیقه زمان میبره و تو محکومی به گذرِ ۲۰ سال زمان تا حافظه تصویریت اونا رو دیلِت کنه... و تو این بیست سال تو هستی و تصاویری که دریافتیِ قلبته و فیدبَکِش میشه ذهن نا آروم و اختلالِ زندگیِ مشترک و هزار تا آسیبِ روحی و جسمی، فقط به خاطر اون چند دقیقه...
◾️ جدا از اینا واقعا حالت بهم نمیخوره وقتی میدونی پشت صحنه و حقیقت اون تصاویر چه قدر کثیفه؟ مگه آدم سالم میتونه از چیز کثیف لذت ببره؟ نه! وقتی میگیم لذت کاذب یعنی همین! یعنی تَوَهم لذت داری!
🔹 همه اینا بررسی های فیزیولوژیکی بود. بحث گناه بودن و آسیب زدن به قلب امام حسین و... که خودش تباهیِ دنیا و آخرته رو هم که نکردم!...
🔻 خودت بشین دو دوتا چهار تا کن ببین می ارزه؟ فقط فراموش نکن با این قلب سیاه و بیمار نمیشه عشق امام حسین و حضرت مهدی رو بیاری داخلش... یک خونه، در آنِ واحد نمیشه هم روشن باشه هم تاریک...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا
خواهشا شفاشون نده تا در این گرونیا کمی شاد باشیم😁😁
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اندر احوالات فرزند اخر خانواده😄😄
http://eitaa.com/cognizable_wan
به بابام گفتم :
اگه100میلیون بهت بدن ،
توحاضری منو از خونه بندازی بیرون؟؟؟؟
الان 5 دقیقهس رفته تو فکر
یه لبخند هم رو لبشه هی زیرچشمی به من داره نگاه میکنه . . .
یا خدا خودت کمکم کن 😐😂
عجب غلطی کردم با این
پیشنهادم🙈😫😂😂😂
#لطیفه
http://eitaa.com/cognizable_wan
شما 110 تا پراید تو جاده بفرست 60 تاش تصادف میکنه و حدود 300 تا کشته میده.😳
اونوقت آمریکا 110 موشک پرتاب کرده کلا 3 تا مجروح شدن😐
نتیجه=پراید سلاح مرگبارتریست😜😂
#لطیفه
http://eitaa.com/cognizable_wan