❤️💫❤️
#همسرانه
🔴 # *آقایان_بدانند*!
💠 آقایان محترم این نکته را فراموش نکنید هیچ وقت نگید من دارم کار میکنم و خانمم داره اینو میبینه و باید بفهمه این یعنی دوست داشتنش!
💠 خانم شما به شنیدن واژههای دوست داشتن و #ابراز علاقه و محبت کلامی نیز نیاز دارد و این مساله همچون نیاز به آب خوردن نیازی همیشگی است.
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرداری
برای یکدیگر وقت بگذارید
هر قدر که پر مشغله باشید.
بخاطر داشته باشید رابطه تان در اولویت است, درست مثل یک گیاه که بدون آب پژمرده میشود ,رابطهتان بدون وقت گذاشتن برای یکدیگر نابود می شود.
💕http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #ایده_و_ابتکار_همسرداری
💠 آهای مردها!
وقتی همسرتان از دستهایش زیاد کار کشیده است به او بگویید کنارتان بنشیند و دستهایش را #ماساژ دهید.
💠 و گاهی بین ماساژ دادن، دستش را ببوسید تا #علاقه و قدردانی شما را با تمام وجود حس کند.
💠 برخی کارها برای همیشه در #ذهن همسرتان میماند و با همان #تصویر، با سختیهای زندگی کنار میآید و باعث #همدلی میشود.
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #آقایان_بدانند!
💠 آقایان محترم این نکته را فراموش نکنید هیچ وقت نگید من دارم کار میکنم و خانمم داره اینو میبینه و باید بفهمه این یعنی دوست داشتنش!
💠 خانم شما به شنیدن واژههای دوست داشتن و #ابراز علاقه و محبت کلامی نیز نیاز دارد و این مساله همچون نیاز به آب خوردن نیازی همیشگی است.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳 الاغی که حمام رفت و عطر زد!
http://eitaa.com/cognizable_wan
*تربیت فرزند مهدوی*
🔹 وای بر مامان و باباهایی که در هفتسال اول به بچه ثابت نمیکنند که عاشق او هستند! درحالیکه بچه در این سن، باید آخرِ کیف باشد!
🔹 برخی از مادرها مدام به بچه میگویند «دیگر دوستت ندارم ها!»؛ چرا بچه را تهدید میکنی؟! خُب این بچه یادش میماند و میگوید «من موجودی هستم که بههمین سادگی، مادرم میتواند من را دوست نداشته باشد!» این را به بچهات نگو. منّتش را بکش! مثلاً اینطوری بگو: «من که تو را دوست دارم، این کار را نکن...» مدام به او بگو دوستت دارم، بگذار این بچه، وجودش پُر بشود
🔹 خانم در برخورد با بچهها، نباید حالت حقوقی به خودش بگیرد و مثل فرماندهها رفتار کند، بلکه باید دلبری کند! مثلاً به بچهها بگوید: «بچهها، اگر این کار را بکنید من دلم میسوزد» و بابا هم به بچهها یاد بدهد که «دل مامانتان را نشکنید» اینها اساس خانواده است
🔹 پدر و مادرهای محترم! بچهها از روی الگوی شما «امامت» را میفهمند، از روی الگوی مهربانی مادر، میفهمند که امام مهربان است، از روی الگوی مهربانی مادر میفهمند که خدا مهربان است و حسن ظنّ به خدا پیدا میکنند
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خانم دکتر لباف، متخصص زنان و زایمان: در دوره ی رزیدنتی(تخصص) به ما گفته بودند زنانی را که بارداری دوم یا سومشان است، بطور مخفیانه عقیم کنید!
🔺کلیپی کوتاه و تکان دهنده از خیانت جبران ناپذیر دهه ی ۷۰
#خیانت_کنترل_جمعیت
#دروغ_پزشکان_عمل_سزارین
#برنامه_عقیم_کردن_مخفیانه_بانوان_در_سزارین
#پزشکان_باید_دیه_بدهندو_محاکمه_بشوند
#فریب_افکار_عمومی_توسط_پزشکان_ماما_ها_ومسولین
#پزشکان_جراحان_ماما_ها_باعث_صدهانوع_سرطان_در_بانوان
بهترین گره باز کن گره های کور زندگی چیست؟
✍🏻کافی است که در مقابل پدر و مادرمان کمر خم کنیم، تا خدا آسمانی مان کند.
🔹کتاب های مرحوم علامه شیخ مرتضی انصاری قریب نود سال است که در حوزه تدریس می شود، چون مادرش را بر روی شانه می گذاشت و به حمام می برد تا زن ها او را بشویند و مجدد بر روی شانه می گذاشت و به منزل می آورد. مردم از او می پرسیدند: در منزل قاطر یا الاغی نداری که او را روی آن بگذاری؟
✍🏻 فرمود: دارم.
نمی دانید وقتی مادرم را بر دوش گرفتم، زیر این بار سنگین چه گره هایی برایم باز شد. وقتی مادر ایشان از دنیا رفت، به پهنای صورت گریه می کرد، یتیمی سن بردار نیست. وقتی به او اشکال کردند، فرمود: گریه ام برای این است که از امروز به بعد، به چه شخصی خدمت کنم که خدا این همه گره هایم را باز کند؟ در عالم از مادر، سنگین وزن تر برای رسیدن به خدا داریم؟
👌🏻پس تا زنده اند احترامشان را داشته باشید.
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت64
ساعت ۱۰ بود به معنی واقعی علااااف بودم.این تلویزیونم که کوفتم نداشت داشتم همینجوری بلاتکلیف کانالارو بالا پایین میکردم که در باز شد.با دیدنش صورتم جمع شد.چقدر این بشر رو مخمه.اومدم دوباره حواسمو بدم به تلویزیون ولی اصلا حوصله موندن کنار نیکا رو نداشتم.نفسمو با عصبانیت بیرون فوت کردم..برم تو بالکن بهتر از اینکه کنارش بمونم.با دیدن آسمون دلم گرفت.تاریک تاریک بود.خم شدم و باَ دستام به میله توی بالکن تکیه دادم..ماه کامل کامل بود قشنگ و سفید...یادمه مامان همیشه عاشق شبایی بود که ماه کامله.لبخند تلخی رو لبم نقش بست.چند وقت بود که کلا به یادش نبودم.حتی سرخاکشم نرفته بودم..از دست خودم حسابی حرصم گرفته بود.واقعا همینقدر دوسش داشتم؟!نور بالکن تو چشمم میزد دستم بردم تا خاموشش کنم که چشمم خورد به احسان.اونم مثل من به میله های بالکن تکیه داده بود.یعنی اونم دلش گرفته بود...با شنیدن صدای گوشیش حواسش از آسمون پرت شد و تلفنشو با لبخند جواب داد
احسان-سلام به آبجی خانم خوشگل خودم
پس حنا بود.چقدر این آبجی و داداش بامزه بودن..اصلا وقتی باهم حرف میزدن کیف میکردم..
احسان-خوبی حنا؟......فردا میرسم دیگه...
تک خنده ای کرد وگفت
احسان-بلههه نگران اون نباش.گرفتم برات...حنا معصومه خانمو که اذیت نمیکنی؟!....منم دلم برات تنگ شده.....برو بخواب دیگه.شبت بخیر عزیزدلم.
تلفنو قطع کرد..خیلی برام سوال پیش اومده بود چرا حنا با احسان بود؟چرا توی این سنش نه پدری بالاسرش بود نه مادری؟چرا هروقت از احسان این سوالو میپرسیدم اخم میکرد؟کلی سوال داشتم که دوست داشتم ازش بپرسم ولی سعی میکردم جلوی خودمو بگیرم.احسان چند دقیقه دیگه به آسمون نگاه کردو بعد رفت تو...احساس میکردم آدم مرموز و سرسخته.کسی که زندگیش مثل این بچه سوسولا جلو نیومده..کسی که مسئول بزرگ کردن خواهرشه..هوا حسابی سرد شده بود منم چراغ خاموش کردم ورفتم تو.حداقل احسان حنا رو داشت ولی من چی؟فقط یه بابا که اونم به یه تیر حروم بود..نفس عمیقی کشیدم و چشمامو بستم و سعی کردم بخوابم ولی همش ذهنم کشیده میشد سمت احسان..اصلا چه دلیلی داره من بهش فکر کنم؟زندگی و شخصیت اون هیچ ربطی به من نداره..با این فکر توی جام غلت خوردم و طاق باز خوابیدم.چقدر زندگیم یکنواخت و خسته کننده بود..ولی حس میکنم الان برام قابل تحمل تر شده.دلیلی که خودمم نمیدونستم چی باعث شده یک ذره به زندگی امیدوارتر بشم
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
دردسر_عاشقی
#پارت65
ساکمو بستم و منتظر موندم که در اتاق به صدا در اومد.درو باز کردم احسانو جلوی در دیدم
احسان-سلام.
من-سلام.
چند ثانیه نگام کرد
احسان-تو چرا منو همینجوری نگاه میکنی
من-وااا.چیکار کنم خب
احسان-مگه قرار نبود بریم.پس چرا وایستادی؟!
سریع رفتم توی اتاق و ساکمو برداشتم.نیکا رو از صبح ندیدمش.ساکمو برداشتم و اومدم بیرون که احسان ساکو ازم گرفت وگفت
احسان-بده به من
او مای گاد.چه جنتلمن.با هم رفتیم سمت ماشین
من-پس آقا سینا کجان؟
احسان-سینا خیلی عجله داشت اونا چند دقیقه پیش راه افتادن.
نیشخندی هم زد و ادامه داد
احسان-لحظه آخرم نیکا رو کشوند برد ولی ماشالا اون پیله تر از این حرفا بود به سینا گفت نمیام سینای کله شقم راه افتاد نیکا چند متری دنبال ماشین دوید تا سینا راضی شد سوارش کنه.
با تصور نیکا تو اون حال زدم زیر خنده.واقعا صحنه ای بود که از دستش دادم...صندق عقبو داد بالا که ساکمو بزاره..چشمام گرد شد و با ذوق نگاه کردم.
من-وااااااای این چیه؟
احسان-واقعا نمیدونی چیه؟
با غیض نگاش کردمو بی توجه به حرفش رفتم جلو و از توی صندوق درش آوردم
من-چقدر نااااازه.
یه شاخسین بزرگ و خوشگل بود.
من-من عاشقشونم
احسان-عاشقشونی؟!
با ذوق سرمو تکون دادم وگفتم
من-آره بابا.خیلی از اینا خوشم میاد...حالا برای کی هست؟!
احسان-مال حناست.از روزی که اومدیم ۱۰۰ بار پیام داده و سفارش داده.
الهییی چه خوش سلیقه.واقعانم خیلی خوشگل بود.با حسرت دوباره به شاخسین نگاه کردم و توی صندوق گذاشتمش...توی ماشین نشستیم.۱ساعت راه طولانی نبود ولی چون احسان حرف نمیزنه مطمئنم حوصلم سرمیره.سعی کردم یجوری سربحثو باز کنم
من-آقا احسان شما این دوروز مشغول کارای شرکتین؟
احسان-چطور؟
من-آخه اگه اونجوری باشه کلی کار سره منم میریزه.
احسان-در رابطه با شرکت هست ولی منو سینا حلش میکنیم.تو تا عصر کارای معمولی رو انجام بده.
سرمو تکون دادم.اَه بحثو یجوری تموم کرده بود که نمیتونستم ادامه اش بدم.گندش بزنن.سرمو به پشتی صندلی تکیه دادم و به بیرون خیره شدم
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
ازبیکاری توی گوشیم چرخ میزدم.ساعت ۹ شب بود.صدای کوبیدن در بلند شد.حتما باباس چون همیشه همین زمانا میاد.چادر رنگیمو سرم کردم و رفتم دم در با باز کردن در کلی دلشوره تو وجودم منتقل شد.بهار جلوی در بود و داشت گریه میکرد.چادرمو که با دستم محکم گرفته بودم تا نیفته رو ول کردم و روی زمین افتاد با استرس رفتم جلو و بازو هاشو گرفتم
من-بهار؟!چیشده؟
همونطور که هق هق میکرد اومد تو و بریده بریده گفت
بهار-هستی...
من-جان هستی؟چیشده؟!
همونطور که حرف میزدم بردمش داخل خونه و روی زمین نشوندمش
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت66
من-بهار جون به لبم کردی..چیشده؟
همونطور که گریش شدت میگرفت گفت
بهار-امیر...هستی امیر
مکثی کرد و بریده بریده گفت
بهار-حالش بدهههه
با صدای بلند تری زجه زد
بهار-امیر داره میمیره...تو کماس.
آب دهنمو با ترس قورت دادم.دهنمو باز کردم حرفی بزنم که خودش شروع کرد
بهار-همین امروز جلو چشمای خودم..
به چشماش تاکید کردو ادامه داد
بهار-جلو چشمای خودم یه ماشین زد بهش..
از استرس تمام تنم میلرزید.خدایا چه اتفاقی افتاده؟نکنه اتفاقی که برای مامان افتاد تکرار بشه؟..محکم روی پاش زد و ادامه داد
بهار-هستی نبودی ببینی...نبودی ببینی ماشین همچین زد بهش که لواشک شد رو زمین.
و بعدش زد زیر خنده.با چشمایی که تا آخرین درجه باز شده بود.با تعجب به بهار که داشت هر هر میخندید نگاه کردم.این دیوونه الان باید گریه کنه چرا میخنده.همونجوری گیج داشتم نگاش میکردم که با خنده گفت
بهار-اسکولت کردم بابا..گفتم روزتو از یک نواختی در بیارم.
و بعد دوباره زد زیر خنده.چند ثانیه طول کشید تا معنی حرفشو فهمیدم جیغی کشیدم و با عصبانیت گفتم
من-خاک تو سرت بیشعور.نمیگی شاید من از ترس سکته کنم...
چند لحظه مکث کردمو ادامه دادم
من-اخه مشنگ این چه شوخیه که با امیر میکنی؟خجالت نمیکشی؟
بهار-نه بابا خجالت چیه؟گفتم یه شوخی ای باهاش کرده باشم.
سرمو با تاسف تکون دادم وگفتم
من-واقعا که کم داری.
بهار-شوخی کردم دیگههه.من که جونمم برای امیر میدم.
من-آره...کاملا مشخصه.
ریز خندید و حرفی نزد همونطور که تکیه میدادم به دیوار گفتم
من-چه خبر حالا؟
شونه ای بالا انداخت
بهار-خبر خاصی که ندارم فقط دیروز با امیر دعوام شد حسابی.الان قهریم باهم.
من-الان باید گریه کنی مثلا.
پوزخندی زد وگفت
بهار-غم و غصه هامو خوردم گریه هامم کردم دیگه گفتم میخوام بیام اینجا با خودم غم و غصه نیارم...
چشمکی زدو حرفشو ادامه داد
بهار-هیجان بیارم با خودم
محکم زدم تو سرشو گفتم
من-هیجانت بخوره تو سرت ایشالا.قلبم اومد تو دهنم از استرس.....حالا سر چی قهر کردین؟!
http://eitaa.com/cognizable_wan
#پرسش و پاسخ
❓پرسش :
سلام برای رشد سریع ابروها و ضخیم شدن ابرو ها چیکار کنم ؟
✅ پاسخ :
علیکم سلام
🔹 ماساژ دادن ابرو با روغن زیتون به طور روزانه باعث رشد سریع ابروها می شود ،
🔹 مالیدن آب پیاز رنده شده به ابرو ها باعث تقویت و ضخیم شدن ابرو ها می شود .
http://eitaa.com/cognizable_wan
🎤 آیت الله #جوادی_آملی ؛
علت اینکه برای بسیاری از انسانها تمرکز حواس ، به ویژه در نماز کار آسانی نیست به این جهت است که کارهای بیرونی از نماز ، الهی نیست‼️
#معنوی
JOiN👇
💖 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌻
✨موعظه✨
🍀به همین سادگی....
🌸.....🌸.....🌸
تو همیشه باعث لبخند من می شوی
حتی زمانی که کیلومترها با من فاصله داری
تو همیشه در قلبم خواهی ماند
و هیچ چیز ما را جدا نخواهد کرد
دوست کسی مانند تو است، همان قدر شیرین و حقیقی
#عاشقانه ♥️
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌾🌹اسم رمز عملیات
✨ یا زهرا (سلام الله علیها) 🌹🌾
هفتاد درصد کشته ها از پهلو تیر میخورند، اتفاقیه؟؟؟
کربلای پنج که بر مبنایش فیلم میسازند .که عراقی ها میگفتند امکان ندارد سربازی بتواند از روی موانع رد بشود. اما رد شدند، اتفاقیه؟؟؟
عزیزی تعریف میکرد برای تفحص رفته بود به نی زاری که با یک سر بریده بالای نی روبرو شدند، پایین نی بدن شهیدی را پیدا کردند که در جیبش نایلونی بود که در آن نامه ای نوشته بود که : « خدایا من از تو هیچ چیز نمیخواهم مگر اینکه مانند مولایم سرم بالای نی برود »
این برای یهودی معنی دارد اگر برای من و تو معنی ندارد.
در سبزوار رفتم خانه ی شهیدی که مادرش میگفت شهید من خیلی خاص بود. گفت جنازه پسرم را که آوردند سوراخ سوراخ بود
شب عملیات وقت نبود سیم خاردار قیچی کنند پسر من خودشو انداخته روی سیم خاردارها تا دوستاش از روی بدنش رد شوند
عزیز من به صورت خودشو انداخته میدونی چرا؟ چون هم رزمش صورتش را نبیند مبادا خجالت بکشد.
ما به کجا میرویم؟
میدونی چرا امام زمان ظهور نمیکند؟ یک کلام چون من و تو جامعه امام زمانی نساختیم. امام زمان در جامعه ای که حرمت ندارد نباید بیاید. چون اگر بیاید مانند پدرانش کشته خواهد شد.
هیچ کاری نمیخواهد بکنی فقط خودتو درست کن
🔸دو کلمه « گناه نکن »
/ اللهم کل لولیک الفرج
🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾
http://eitaa.com/cognizable_wan
ﺑﻪ حیف نون ﻣﯿﮕﻦ :
ﺯﻧﺖ ﭼﻪ ﺷﮑﻠﯿﻪ؟
ﻣﯿﮕﻪ : شکیرا رﻭ ﺩﯾﺪﯼ؟
ﻣﯿﮕﻦ: ﺁﺭﻩ
ﻣﯿﮕﻪ : اسید بریز روﺵ ...😂
🤣🤣🤣
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
😂😂😂
رفتم خونه گفتم: باباجوووون کجایی؟ 😍
گفت حتما الانم میخوای بیای دستمو ماچ کنی. باز چی میخوای؟
گفتم حقیقتش یه خورده گرونه پاتو بیار 😑😂😂
🤣🤣🤣
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
😂😂😂
◀بخون روشن شی▶
◀چرا زنان مسلمان برای چادر، رنگ مشکی را انتخاب نمودهاند؟
◀رنگ مشکی معانی زیادی دارد.
اگر به همه معانی و علت استفاده از رنگ مشکی در دیگر کشورها نظر بیفکنیم، دیگر تهمت غم و افسردگی به نمیدهیم.
◀رنگ مشکی رنگ اقتدار و بزرگی و برتری است
☜به همین دلیل در ورزشهای رزمی کمربند مشکی به عنوان بالاترین درجه در نظر گرفته شده است.
◀رنگ مشکی رنگ دانایی است.
☜به همین دلیل جهت دانا نشان دادن قاضیها و وکیلها در جهان غرب همچنان از رنگ مشکی یا سورمهای بسیار سیر که به مشکی میزند استفاده میشود.
☜لباس و کلاه فارغالتحصیلهای بیشتر رشتهها نیز مشکی است.
◀رنگ مشکی رنگ تقدس است
☜به همین دلیل ردای کشیشها، راهبها و راهبهها به رنگ مشکی است.
◀رنگ مشکی رنگ هیبت و عظمت است
☜به همین دلیل رنگ سنگهای کعبه و رنگ پرده آن مشکیانتخاب شده است تا عظمت آن بیشتر احساسشود.
◀رنگ مشکی رنگ نجابت و شرافت است.
☜و لذا یک زن مسلمان با استفاده از رنگ مشکی برای چادر و حجابِ برترِ خود،
اقتدار خود
دانایی خود
تقدس خود
هیبت و عظمت خود
نجابت و شرافت خود را
به همراه دارد♥
❀‿︵‿︵ ❀‿︵‿︵ ❀‿︵‿︵
http://eitaa.com/cognizable_wan
❀‿︵‿︵ ❀‿︵‿︵ ❀‿︵‿︵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصور من از پراید ۱۰۰ میلیونی🤩🤩
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه از عقابها تعریف نمیکنم
چووووون😆😆😆
http://eitaa.com/cognizable_wan
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
پنجشنبه است😔🌹
امـروز🌺
هـمان روزی است
اهالی سفر کرده از دنیا،
چشم انتظار عزیزانشان هستند
دستشان ازدنیا ڪوتاه است
ومحتاج یادڪردن ماهستند.
بالاخص
پدران و مادران
برادران و خواهران
اساتید و شهدا
همه و همه را با ذکر فاتحه ای میهمان سفره هایمان کنیم.
🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴🔴🅾️🅾️🔴🔴
پیام مهم و حفظ کردنی
@cognizable_wan
۱- تک سرفه خشک + عطسه = آلودگی هوا
۲- تک سرفه + مخاط + عطسه + آبریزش بینی = سرماخوردگی
۳- تک سرفه + مخاط + عطسه + آبریزش بینی + درد بدن + ضعف + تب کم = آنفولانزا
۴- سرفه خشک و مکرر + عطسه + درد بدن + ضعف + تب بالا + مشکل در تنفس + عدم حس بویایی و ذائقه = کرونا ویروس
مرکز تحقیقات کرونا ویروس مسیح دانشوری تهران
👈 این پیام را تا حد امکان در دسترس افراد قرار دهید!
*درمان ساده کرونا ویروس بدون دارو*
👈🏻 *اگر کرونا گرفتیم باید چکار کنیم؟*
@cognizable_wan
اولا به بیمارستان نروید حتی برای تست، فرض کنید تست مثبته،دلیلش در آخر این متن اومده،حالا درمان👇🏻
📒
درمان اساسا بر اساس نقطه ضعف ویروس صورت میگیرد که در کتاب میکروب شناسی جاوتز به این نقطه ضعف ویروسها اشاره شده که اساس درمان اکثر بیماریهای ویروسی و حتی بیماریهایی مثل سرطانهای وابسته به ویروسهاست مثل پاپیلوما ویروس و هرپس سیمپلکس و ...
"اکثر ویروسه در ۵۶ درجه سانتیگراد از بین میروند" میکروبشناسی جاوتز
🤲📒
در هنگام بیماری چرا تب میکنیم؟ زیرا با افزایش درجه حرارت از ۳۶/۵ و ۳۷ درجه به ۳۸ تا ۴۰ درجه , بدن محیط رشد باکتریها و ویروسها و سایر عوامل بیماریزا را محدود کرده و به کمک سیستم ایمنی آنرا از بین میبرد.
پس بجز در نوزادان و کودکان که تب بالا برایشان خطر دارد و نیز افراد سالخورده که بیماری قلبی و زمینه ای دارند لطفا از تب بر و مسکن و انواع کورتونها(سرکوب کننده های ایمنی بدن)استفاده نکنید تا بدن بتواند با میکروبها مقابله کند.
اگر بتوان بطور مصنوعی و موضعی دمای اندام و دستگاهی از بدن مثلا دستگاه تنفس را بالا برد به سرعت بیماری کنترل میشود.
مراحل درمان عملی که شاخ غول اکثر ویروسها از جمله ویروس کرونا را میشکند واز پای در میآورد.🔸
۱-با اولین احساس سوزش در گلو باید مانع تکثیر ویروس شد باید به بدن کمک کنیم تا خیلی زودتر درمان شویم چگونه؟
با مقداری آب نمک داغ غرغره کنید و با بلند کردن سر ،بسته به تحمل شخص، آب نمک را در گلو نگه دارید تا داغی آن اثر کند حدود یک دقیقه. با انجام این کار تا دو ساعت و بیشتر از سوزش گلو، خلاص میشوید و با ادامه همین غرغره داغ سه بار در روز فاتحه ویروس در روز اول خوانده شده است.🔸
۲-اگر سوزش ادامه پیدا کرد علاوه بر غرغره یک حبه سیر را در دهان گذاشته و بدون خوردن آن هر از گاهی آنرا گاز بگیرید تا آلیسین موجود در آن آزاد شود و بخارش را به مجاری تنفسی و ریه ها برسانید؛ که به دلیل خواص ضد باکتریاییاش میتواند انواع میکروبهای گلو درد را از بین ببرد نفس را ۱۰ ثانیه نگه دارید تا مسیر عفونت را پاکسازی کند.با اطمینان ۸۰ درصد درمان میشوید.🔸
۳- اگر عفونت ادامه یافت و سرفه شروع شد این بار باید بخور آب داغ صورت گیرد بطوری که حتما بخار داغ آب به مجاری تنفسی و ریه برسد
با اطمینان ۹۰ درصد سه بار بخور آب داغ در روز اول و دوم، ویروس را ریشه کن خواهد کرد.
۴- اگر بیماری شدید بود و کسی مراحل قبل را انجام نداده باشد و بیمار شود علاوه بر انجام مراحل سه گانه بالا، مرحله زیر را هم انجام دهد.📒
یک قاشق آب لیمو ترش تازه را با یک قاشق عسل مخلوط و بخورید که قویترین و مهمترین آنتی بیوتیک برای درمان انواع ویروسهاست. 📒
چای کم رنگ داغ و سوپهای داغ محلی برای سرعت دادن به روند بهبود موثر هستند. مرطوب کردن هوای اتاق با گذاشتن کتری آب روی بخاری و اجاق عامل مهمی در کاهش بیماربهای تنفسی است بخار سونای استخر بویژه نوع مرطوبش غوغا میکند.📒
تزریق انواع سرکوب کننده های ایمنی بدن مثل کوتیزول ،هیدروکورتیزون، دگزامتازون ،بتا متازون و سایر کجورتونها ممنوع میباشد و خطر مرگ را به دنبال دارد.
با اطمینان ۹۹ درصد با انجام ۴ مرحله بالا همه نوع ویروس تنفسی مثل کرونا نابود شده و در روز اول برآن غلبه خواهید کرد.
⛔ ⛔ ⛔
بیمارستان نرید ،عامل مرگه اونجا، وایتکس زیاد مصرف میکنند و مواد شوینده که اینها سردی زیاد میاره برای ششها و مغز واونها رو از کار میندازه.
مگر اینکه خودتون بیماری دیگری داشته باشید و بادچار شدن به این ویروس نیاز به مراقبتهای ویژه داشته باشید.
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
@cognizable_wan
*مهم* ⛔ *مهم* ⛔
ویروس کرونا قبل از اینکه به ریه برسد و شروع به فعالیت کند به مدت تقریبی ۴ روز در گلو میماند و ایجاد سرفه و گلودرد میکند.در این زمان به محض شروع سرفه یا گلودرد اگر اب زیاد نوشیده شود و بخور انجام دادو همچنین قرقره با کمی نمک و سرکه میتوان از ورود این ویروس به ریه جلوگیری کرد و ویروس را از بین برد . این موضوع را نشر دهید شاید جان کسی نجات پیدا کند.
👇👇👇👇
🌹 @cognizable_wan
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فرا رسیدن #هفتم_صفر ، شهادت #کریم_اهلبیت_امام_مجتبی علیه السلام را خدمت #حضرت_ولی عصر ارواحنا له الفداء وشیعیان آن حضرت تسلیت عرض مینماییم
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🏴 پیغمبراکرم(صلی الله علیه وآله)باهمه رنجها،وامیرالمؤمنین(علیه السلام)باهمه غمها،وائمه دیگر(علیهم السلام) باهمه ی ستمدیدگی هاهیچ کدام در وضعیت #امام_حسن(علیه السلام) قرار نگرفتن، واین عظمت ایشان را نشان میدهد،،زیرا دیگر ائمه هداة معصومین (علیهمالسلام) اگر ازسوی دشمن رنج می دیدند،از سوی دوستان آن زخمهارا التیام میافتند، اما امام حسن (علیه السلام) اینجور نبود، نزدیکترین یارانش به او گفتند یامذل المؤمنین.
#مقام_معظم_رهبری ۶/۵/۵۹
#تربیت_کودک*
والديني كه زود عصبانی می شوند، تحمل كمی دارند، انتظار دارند همه چيز طبق خواسته آنها پيش برود.
از كودک توقعات غير واقعي دارند، كودكيِ بدی داشته اند، ناكامی های خود را بر سر ديگران خالی میكنند و به مجازات كردن و تنبيه كردن اعتقاد دارند؛ معمولا باعث آزار فيزيكی ، روانی، كلامی، يا عاطفی فرزند خود می شوند.
اين كودكان معمولا مضطرب هستند و مهارتهای اجتماعی ضعيفی دارند.
(خجالتي و مضطرب يا جنگجو و پرخاشگر)
و در آينده به #افسردگی مبتلا خواهند شد.
❤️✨❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
✅ کسی که ۱۲۴ هزار پیغمبر، در حسرت زیارت او هستند، خود او، #زائر_امام_حسن علیهالسلام است... .
🏴 #شهادت_امام_حسن سلام الله علیه را به #حضرت_ولی_عصر ارواحنا فداه و #شیعیان تسلیت عرض می نمائیم.
شعر زیبایِ بدون نقطه 👌
دلا کم رو سوی کاری که هردم درد سر دارد
که هر کس در هوس گردد مراد دل هدر دارد
درا در کوی دلداری که گردی محرم دلها
دلی کو گرد او گردد همه در و گهر دارد
اگر درد دلی داری مگو در مسمع هر کس
ره او رو سوی او رو که در هر کو دری دارد
هوای وصل او داری اگر در سر، سحرگه رو
که هر کس وصل او را در دعاهای سحر دارد.
🦋http://eitaa.com/cognizable_wan
معرفت پشهها
#بخش_اول
برای دیدن یکی از دوست های جانبازم،
رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است.
فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم.
اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از هر دو دست.
و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها...
جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه!
ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم.
می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات!
همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته!
نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد.
وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد.
پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد!
توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟
شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست.
گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟
با خنده می گفت نه! نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است...
👇👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
#بخش_دوم
می گفت "نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند.
نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود.
و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند.
چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده است.
خیلی خجالت کشیدم. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت.
به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست.
نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم.
می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند.
خودم هم می دانستم دروغ می گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد.
انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود.
کاش حرف تندی می زد!
کاش شکایتی می کرد!
کاش فریادی می کشید و سبک می شد!
و مرا هم سبک می کرد!
یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم
همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند
نه پدران و مادران پیر شهدا را...
بدم میآمد از کسانی که نمیدانند ستونهای خانههای پر زرق و برقشان چطور بالا رفته!
از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان میخواهند!
کاش بعضی به اندازه پشهها معرفت داشتند
وقتی که میخوردند، میگفتند کافیست!
و بس میکردند،
و می رفتند،
ما چه میدانیم جانبازی چیست...
بیاد آنهایی که تن مقدسشان زیر شنی های تانکهای دشمن له شد ولی اجازه ندادند غیرت ملی و دینی شان له شود.
ما امروز میراث داران آنهاییم و فردای قیامت، اگر برای عزت این سرزمین و دین، کوتاهی کرده باشیم، باید در محضر الهی پاسخگو باشیم.
هفته دفاع مقدس، یادآور ایام رشادت و ایثار، گرامی باد.
👇👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan