🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت180
نفس عمیقی کشیدم و به آدمای دور و برم توی رستوران خیره شدم..
احسان-حالت خوبه هستی؟!
چشم از مردم گرفتم و گفتم
من-آره..ولی همش گریه های سپیده میاد جلوی چشمم دیوونه میشم.
احسان-حالا که طلاق گرفتن..بهتره بهش فکر نکنی.
چشمامو مالوندم.
من-نمیشه..
احسان-چون خودت نمیخوای..الان ۳ روز از این جریان میگذره.بهتر نیست بجای مشغول کردن ذهنت به آرشام و سپیده به بهار و امیر فکر کنی که فردا شب ازدواج میکنن.
از یادآوری بهار عزیزم لبخندی روی لبم اومد.باورم نمیشد بهترین دوستم کسی که ۱۲ ساله باهاش دوستم داره عروس میشه..
احسان-آفرین حالا بهتر شد.
اروم خندیدم و رو به احسان گفتم
من-واای احسان یادمه اولین بار که دیدمش ۱۱ سالش بود اصلا باورم نمیشه اون بچه ای که ۱۲ ساله پیش باهاش آشنا شدم داره ازدواج میکنه.
لبخندی زد
احسان-چیزه غیرقابل باوری نیست..بالاخره هر دختری یه روزی عروس میشه.
با یادآوری سپیده غمگین گفتم
من-و ممکنه یه روزی هم طلاق بگیره.
احسان اخم کمرنگی بین ابرو هاش نشوند و گفت
احسان-اِااا هستی؟!تو چرا فازت یهو عوض میشه؟!داشتی به عروسی بهار فکر میکردی ها.
سکوت کردم و چیزی نگفتم که غذاهامونو جلومون گذاشتن..شروع کردم به خوردن غذام و در همون حال گفتم
من-احسان فردا شب تو هم باید بیای هاا.
همونطور که نگاهش به بشقابش بود گفت
احسان-اگه بتونم میام.
اخم کردم و با ناراحتی گفتم
من-یعنی چی؟!الان عیده..شرکت که نمیری سرت شلوغ باشه.
سرشو بالا آورد و در حالی که توی چشمام نگاه میکرد با آرامش گفت
احسان-درسته شرکت نمیرم ولی هستی جان بالاخره باید کارای شرکتو راه بندازم دیگه نمیشه بعد تعطیلات برم در شرکتو باز کنم تازه یادم بیفته چیکار کردم چیکار نکردم.
چون حرفش قانع کننده بود دیگه ساکت شدم و دوباره مشغول خوردن شدم بعد چند دقیقه که دیدم هرکاری میکنم نمیتونم خفه بمونم.لب و لوچمو یکم آویزون کردم و اروم و با لحن لوسی گفتم
من-احسان جوونم دیگههه.خواهش میکنم بیا.تو نیای من اونجا تنهااام.اصلا خوش نمیگذره بهم.
احسان که تحت تاثیر حرفای من لبخند شیطونی کنج لبش نشسته بود گفت
احسان-باشه.ولی به یک شرط؟!
با همون لحن لوس وبچگانم گفتم
من-چه شرطی؟!هرر شرطی بگی قبوله..
لبخند کنار لبش یکم خبیث شد و گفت
احسان-به شرطی که دیگه اینجوری حرف نزنی..اصلا بهت نمیاد بابا.این چه طرز حرف زدنه حالم بهم خورد.
همه هیجانم مبنی بر گفتن شرطش از بین رفت اول گنگ نگاش کردم ولی بعد که متوجه حرفش شدم چشم غره ای بهش رفتم..با اینکه خند گرفته بود ولی با حرص گفتم
من-منو بگو خودمو برای کی لوس کردم.اصلا نیا...با آرشام جونم میرم.
میدونستم حرصش میگیره ولی میخواستم اینجوری بگم که مثلا به غیرتش بربخوره و بگه نخیر خودم میام..خنده از روی لباش پاک شد و یک تای ابروشو بالا انداخت و با حالتی تهدید وار گفت
احسان-یعنی میخوای با آرشام بری؟!
دست به سینه نشستم و هیچی نگفتم که سرشو تکون داد و گفت
احسان-خیله خب با آرشام برو..منم به کارام میرسم.
برای بار دوم ضایع شدم.خاک تو سر من که فکر کردم الان عصبی میشه و میگه لازم نکرده خودم باهات میام
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ویروس خطرناک
🔹حسن روحانی دیر یازود خواهد رفت اما یادمان نرود مشکل مملکت یک شخص نیست بلکه تفکر غربگرایی است.
اگر این تفکر باقی بماند فردا یک غربگرای دیگر با یک اسم دیگر و با ترفندی دیگر به حکومت می رسد و همان آش و همان کاسه
🔺حضرت امام خمینی(ره) در ۱۳۶۰/۱۰/۷ :
ما از شرّ رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودی ها نجات نخواهیم یافت...
دیگر وقت آن فرارسیده است که یک بار برای همیشه جهت خلاصی مملکت از مشکلات و کمبودها و فسادها ، با تمام قوا در ریشه کن کردن بیماری غربگرایی بکوشیم و مملکت را از شر این ویروس خطرناک نجات دهیم ...
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید یک مجسمهساز چطور از دل یک تکه سنگ بیجون یه اثر هنری خلق میکنه.😍
http://eitaa.com/cognizable_wan
کشتی در طوفان شکست و غرق شد . فقط دو مرد توانستند به سوی جزیره ی کوچک بی آب و علفی شنا کنند و نجات یابند.
دو نجات یافته دیدند هیچ نمی توانند بکنند، با خود گفتند بهتر است از خدا کمک بخواهیم.
بنابراین دست به دعا شدند و برای این که ببینند دعای کدام بهتر مستجاب می شود به گوشه ای از جزیره رفتند... نخست، از خدا غذا خواستند .فردا مرد اول، درختی یافت و میوه ای بر آن، آن را خورد . اما مرد دوم چیزی برای خوردن نداشت.
هفته بعد، مرد اول از خدا همسر و همدم خواست، فردا کشتی دیگری غرق شد، زنی نجات یافت وبه مرد رسید. در سمت دیگر، مرد دوم هیچ کس را نداشت.
مرد اول از خدا خانه، لباس و غذای بیشتری خواست، فردا، به صورتی معجزه آسا، تمام چیزهایی که خواسته بود به او رسید. مرد دوم هنوز هیچ نداشت.
دست آخر، مرد اول از خدا کشتی خواست تا او همسرش را با خود ببرد . فردا کشتی ای آمد و درسمت او لنگر انداخت، مرد خواست به همراه همسرش از جزیره برود و مرد دوم را همانجا رها کند..!
پیش خود گفت، مرد دیگر حتما شایستگی نعمت های الهی را ندارد، چرا که درخواستهای او پاسخ داده نشد، پس همینجا بماند بهتر است!
زمان حرکت کشتی، ندایی از او پرسید: «چرا همسفر خود را در جزیره رها می کنی؟» مرد پاسخ داد: «این همه نعمت هایی که به دست آورده ام همه مال خودم است و خودم درخواست کرده ام. درخواست های همسفرم که پذیرفته نشد. پس چه بهتر که همینجا بماند.»
آن ندا گفت:اشتباه می کنی! تو مدیون او هستی... هنگامی که تنها خواسته او را اجابت کردم، این نعمات به تو رسید... مرد با تعجب پرسید:«مگر او چه خواست که من باید مدیونش باشم؟» و آن ندا پاسخ داد: «از من خواست که تمام دعاهای تو را مستجاب کنم!!..»
(نکته: شاید داشته هایمان را مدیون کسانی باشیم که برای خود هیچ نمی خواستند و "فقط برای ما" دعا می کردند... ممکن است همه موفقیت و ثروت و هر چیز دیگر که داریم را مدیون آن دو فرشته ای باشیم که ما را بزرگ کردند.. بدون هیچ توقعی!❤️ )
🍃
🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
اگه ترس هات را نکشی، اونا تو را میکشن!
در جریان جنگ سرد، مرز بین آلمان و جمهوری چک با فنس الکتریکی مسدود شد که باعث شد آهوهای جنگلی که در چک و در نزدیکی این مرز زندگی میکردن نتونن وارد آلمان بشن!
الان ۲۸ ساله که این حصار الکتریکی برداشته شده و آهوهایی که امروز اونجا زندگی میکنن هیچکدوم اون حصارها رو ندیدن اما نتایج یک تحقیق نشون داده که آهوهای نسل جدید هم جرات عبور از مرز رو ندارن!
انگار این ترس از والدینشون بهشون به ارث رسیده!!!
این قضیه واسه خیلی از ماها هم صادقه که با ترسهایی که واقعی نیستن و از قدیمیترها به ما رسیده زندگی میکنیم...
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
شادمانی را وقتی در دستانت نگه داری همیشه کوچک به نظر میرسد ولی وقتی آن را از دست دهی خواهی دید که چقدر بزرگ و ارزشمند است.
ماکسیم گورکی
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
اگر شما دروغی را بارها و بارها بشنوید، به اعتقادی میرسید که این دروغ ،راست است حتی اگر بدانید واقعیت ندارد!
توهمِ حقیقت بیان میکند زمانی که شما یک جمله را به طور مکرر میشنوید، مغز شما میپذیرد که آن جمله یک حقیقت محض است، حتی اگه تناقض آن جمله را به وضوح ببینید.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍉 چرا کودکان باید هندوانه بخورند ؟
👈آهن هندوانه باعث کاهش کم خونی میشود و هندوانه دارای قند طبیعی میباشد که این قند فعالیت مغز را افزایش میدهد.
#نشردهید
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
#خرما
🔆خوردن یک عدد خرما قبل از خواب آرامش شما را تضمین می کند خرما برای افراد سالمند و كودكان مفیداست.
#نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
#خربزه
⏺ خربزه رفع کننده یبوست و کمک کننده به هضم غذا ، افزاینده ادرار و دفع کننده کم خونی و سنگ مثانه و تولید کننده عرق در بدن
#نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🥬کاهو خونساز است و علاوه بر آن خواب آور و آرام بخش بوده برای کودکانی دچار اختلال در خواب هستند مفید است👌
#نشردهید
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
عادت های مفید برای زندگی سالم 👌
🔽 روز را با میوه شروع کنیم
🔽 کشمش را جایگزین قند کنیم
🔽 با نوشابه قهر کنیم
🔽 با روغن کنجد و زیتون آشپزی
🔽 سیر و پیاز بخوریم
🔽 آب زیاد بخوریم
🔽 نمکدانها را در ویترین بگذارید
#نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan