فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیامبر جدید از راه رسید
عجب خریه😂😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
11.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قدر زندگیمان را بدانیم
ببین عالیه
http://eitaa.com/cognizable_wan
اگر طبع انسان را به دو دسته تقسیم کنیم
۱_افراد سرد مزاج که با خوردن سردی اذیت میشوند
۲_افراد گرم مزاج که به خوردن گرمی اذیت میشوند
در کودکی و جوانی باید توجه داشته باشند که باتوجه به مزاجشان از خوراکی های مخالف میل کنند
اما. اما. !!!!!
در میانسالی و سالمندی یعنی ۵۵سال به بالا
تمام مزاجها باید سرد حساب شود
یعنی این افراد هرگز نباید غذاهای سردی وخنکی میل کنند هرچند مزاجشان قبلاً گرم بوده باشد
سردی ها بدن را در مقابل بیماری های رایج ضعیف میکند
👇مزاج گوشت ها
✅ شتر: گرم
✅ گاو: سرد
✅ گوساله: سرد
✅ گوسفند: گرم
✅ بز: سرد
✅ مرغ محلی: گرم
✅ خروس: گرم
✅ ماهی: سرد
✅ میگو: گرم
✅ اردک: گرم
✅ غاز: گرم
✅ بوقلمون: گرم
✅ کبک: گرم
✅ بلدرچین: گرم
✅ سیرابی: سرد
✅ قلوه: سرد
✅ جگر : گرم
✅ پاچه: گرم
👇مزاج ادویه جات
✅ آویشن: گرم
✅ بادیان(رازیانه): گرم
✅ برگ مو: گرم
✅ پونه کوهی: گرم
✅ جوز هندی: گرم
✅ خردل: گرم
✅ دارچین: گرم
✅ فلفل قرمز:خیلی گرم
✅ زردچوبه: گرم
✅ زعفران: گرم
✅ زنجبیل: خیلی گرم
✅ زیره سبز: خیلی گرم
✅ زیره_سیاه:خیلی گرم
✅فلفل سیاه: خیلی گرم
✅سماق: سرد
✅ هل: گرم
✅میخک: خیلی گرم
✅ گلپر: گرم
✅سیاهدانه گرم ومقوی
👇 مزاج میوه جات
✅ سیب: گرم
✅ انار: سرد
✅ به: معتدل
✅ گیلاس: گرم
✅ آلبالو: سرد
✅ آلو: سرد
✅ زردآلو: سرد
✅ گوجه سبز: خیلی سرد
✅ آلو_سیاه: سرد
✅ آلوقطره_طلا: سرد
✅ ازگیل: سرد
✅ انجیر: گرم
✅ زیتون: گرم
✅ زالزالک: سرد
✅ انگور: گرم
✅ گلابی: گرم
✅ موز: گرم
✅ آناناس: گرم
✅ انبه: گرم
✅ شلیل: خیلی سرد
✅ هلو: خیلی سرد
✅ خرما: گرم
✅ نارگیل گرم
👇👇 مزاج صيفي جات
✅ خربزه: گرم
✅ هندوانه: سرد
✅ طالبی: گرم
✅ گرمک: سرد
✅ دستنبو: گرم
✅ خیار: خیلی سرد
✅ کدوحلوایی: گرم
✅ گوجه فرنگی:خیلی سرد
✅ فلفل_دلمه ای: گرم
✅ فلفل_سبز: گرم
✅ کدو خورشتی: سرد
✅ بادنجان: گرم
👇👇 مزاج بذرهای ملین
✅ قدومه شیرازی: گرم
✅ تخم_مرو: سرد
✅ خاکشیر: گرم
✅ بارهنگ: سرد
✅ سرشیر: سرد
✅ اسفرزه: سرد
✅ تخم_شربتی: گرم
✅ بالنگ: گرم
✅ تخم_ریحان: گرم
👇 مزاج سبزیجات
✅ تره: خیلی گرم
✅ کلم_برگ: گرم
✅ گل کلم: گرم
✅ ریحان: کمی گرم
✅ جعفری: خیلی گرم
✅ شنبلیله: گرم
✅ گشنیز: سرد
✅ ریواس: خیلی سرد
✅ مارچوبه: گرم
✅ قارچ: سرد
✅ لوبیاسبز: سرد
✅ خرفه: خیلی سرد
✅ تربچه: گرم
✅ پیازچه: گرم
✅ نعناع: گرم
✅ ترخون: خیلی گرم و
✅ مرزه: نسبتا گرم
✅ پونه: گرم
✅ شاهی: گرم
✅ شوید: گرم
✅ اسفناج: کمی سرد
✅ کرفس: گرم
👇 مزاج ریشه ها
✅ شلغم: گرم
✅ ترب_سیاه: گرم
✅ترب_سفید: گرم
✅پیاز: گرم
✅سیر: گرم
✅سیب_زمینی: سرد
✅سیب زمینی ترشی: کمی گرم
✅هویج فرنگی: گرم
✅زردک: گرم
✅کلم قمری: گرم
✅موسیر: گرم
✅چغندر: معتدل
👇 مزاج مغزهای گیاهی
✅ بادام_هندی: گرم
✅ گردو: گرم
✅ بادام_درختی: کمی گرم
✅ پسته: گرم
✅ بادام_زمینی: گرم
✅ بادام_کوهی:گرم
✅ کنجد: گرم
✅ شاهدانه: گرم
✅ تخمه_آفتابگردان: گرم
✅ تخمه_کدو: سرد
✅ تخمه_هندوانه: سرد
✅ تخمه_خربزه: گرم
✅ چلغوز: خیلی گرم
👇👇 مزاج حبوبات وغلات
✅ نخود: گرم
✅ لوبیاسفید: کمی گرم
✅ لوبیاچیتی: گرم
✅ لوبیاقرمز: گرم
لوبیاچشم_بلبلی:کمی گرم
✅ عدس: سرد
✅ گندم: گرم
✅ جو: سرد
✅ جودوسر: معتدل
✅ ماش:سرد
✅ لپه: گرم
✅ برنج: سرد
👇👇 مزاج لبنیات
✅ ماست: سرد
✅ شیر: کمی سرد
✅ کره: سرد
✅ دوغ: خیلی سرد
✅ سرشیر: سرد
✅ خامه: سرد
✅ پنیر: سرد
15نشانه کمبود ویتامین!
1- درد در انگشت ها، پشت ساق پا وکف پا (کلسیم، پتاسیم منیزیم)
2- شکاف در گوشه لب ها (گروه ویتامین B)
3- احساس خستگی (B2)
4- خواب رفتن و کرخی دست و پا (B6و B12)
5- جوشهای قرمز در بازوها و گونه ها (AوD)
6- افسردگی (D)
7- ریزش موی شدید (B)
8- اختلالات دید شبانه (A)
9- بی اشتهایی (B)
10- حالت تهوع، یبوست و نفخ (B12)
11- خونریزی لثه و زخمهایی که دیر خوب میشن (C)
12- سردرد و سر گیجه (B3)
13- اسهال (B9)
14- بی خوابی (B5)
15- خشکی پوست (A وB)
که میتوانید با مصرف این ویتامین ها
جبران کنید
http://eitaa.com/cognizable_wan
*بخشی از کتاب*
*میخوام آدم حسابی باشم*
*از خانم نیکیتا جامعه شناس* *سوییسی*
(ارزش هزاربارخواندن دارد)
*سلام، ٢دقيقه وقت بزاريد اين متن رو بخونيد، قول ميدم حال تون خيلى خوب خواهد شد*.
ثانيه به ثانيه عمر را با لذت سپری کن ،
در هر کار و هر حال
کار، تفريح، رانندگی، آموختن، مطالعه، آشپزی، نظافت، خوردن، آشاميدن، عشق ورزی، حرف زدن، سکوت، تفکر، دوست داشتن، نيايش و ....
زندگی فقط در رسيدن به هدف خلاصه نشده
ما به اشتباه اينگونه مى انديشيم:
درسم تمام شود، راحت شوم
غذايم را بپزم، راحت شوم
اتاقم را تميز کنم، راحت شوم
برسم به مقصد، راحت شوم
پروژه ام تمام شود، راحت شوم
تمام شود که چه شود؟
مادامی که زنده هستيم و زندگی مى کنیم هيچ فعاليتی تمام شدنی نيست بلکه آغاز فعاليتی ديگر است..
پس چه بهتر که در حين انجام دادن هر کاری لذت بردن را فراموش نکنيم نه مانند يک ربات فقط به انجام دادن بپردازيم و به تمام شدن و فارغ شدن..
حتی هنگاميکه دستها را مى شوييم نيز ميتوانيم با لذت اينکار را انجام دهيم
يکبار امتحان کنيد
آب چه زيبا و آرام پوست دستتان را نوازش مى کند
به آب نگاه کنيد و لذت ببريد
و آنجاست که احساس خوب زندگی کم کم به سراغتان مى آيد ....
لذت باعث قدرتمند شدن مى شود و به طرز باور نکردنی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس مى شود .....
لذت بردن هدف زندگی است
تا ميتوانی همه کارها و فعاليت ها را با لذت همراه کن .....
حتی نفس کشيدن که کمترين فعاليت توست .....
دو تعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ خوشبختی وﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش، ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ.
آری نقص یا کمبود زیبایی در چهره یک فرد را اخلاق خوب او تکمیل می کند ....
اما کمبود یا نبود اخلاق را، هیچ چهره ی زیبایی نمی تواند تکمیل کند ....
پایه و بنای شخصیت انسان ها بر رفتار و کردارشان میباشد، و زیباترین شخصیت ها متعلق به پاک ترین قلبها و دلهای پاک و انسان های خوش اخلاق دنياست.
*تقدیم به همه ی انسانهای نیک*🙏🙏🙏
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
✅ عوارض وحشتناک واکسن انگلیسی
✍️ پروفسور "باکدی" میکروبیولوژیست آلمانی:
✍️ واکسنی که در انگلستان ساخته شده به خاطر ترکیبات شیمایی بکار رفته در آن، عوارض جانبی وحشتناک و حساسیتهایی مانند خفگی، ناباروری زنان، نابودی سیستم ایمنی بدن و ایجاد نوع جدیدی از ویروسها که باعث انسداد رگها و در نهایت مرگ میشود را به همراه دارد برای همین شاهد مرگ بسیاری از این افراد هستیم
#دروغ #کرونا
.
هر پادشاهی ابتدا یک نوزاد بوده...
هر ساختمانی ابتدا فقط یک طرح روی کاغذ بوده...
مهم نیست امروز کجایی!!!!
مهم اینه که فردا کجا خواهی بود!؟
هر کس در زندگی خود یک کوه اورست داره که سرانجام یک روز باید به آن صعود کنه ...
اگه زمین خوردی ایرادی نداره ؛ برخیز....
برخیز و نگذار زمین به جاذبه اش بباله...
سر به دو زانوی غم فرو مبر،سرت را بالا بگیر...
قدرت دستانی که به سویت دراز شده از یاد برده ای!!؟؟
کوله بارت ریخت!؟عیبی نداره....
سبک باشی راحتتر اوج میگیری...
زندگی عالیست پس عاشق زندگیت باش...
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
مثبت بودن،
به این معنی نیست که
همیشه خوشحال باشی
مثبت بودن یعنی حتی تو روزهای سخت
ایمان داشته باشی که روزهای خوب در راهند.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
جوش ها را یک شبه درمان کنید 👌
👈کافیست مقداری عسل روی جوش بزنید و روی آن را (با چسب زخم) بپوشانید و تا صبح صبر کنید
👈عسل باکتریهای بوجود آورنده آکنه را نابود میکند
🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍶مژه های بلند و درخشان🍶
شبها کمی پنبه را در شیر گرم بزنید و به آرامی روی پلک ها را ماساژ دهید
صبر کنید تا شیر کاملا جذب پوست شود و بعد با همین ماسک بخوابید.
🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍊مفیدترین آب میوه ها
🔸آب انبه پیشگیری از سرماخوردگی
🔸آب سیب جلوگیری از بیماریهای قلبی و سکته
🔸آب آلبالو برای بی خوابی شبانه
🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
*چه ازدواج کرده و چه ازدواج نکرده باشید،*
*لطفا این را بخوانید.*
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم.
او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد.
غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم.
اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد !!
من طلاق میخواستم.
به آرامی موضوع را مطرح کردم.
به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد،
فقط به نرمی پرسید، چرا ؟؟
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم.
این باعث شد عصبانی شود.
ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید و به من گفت تو مرد نیستی !
آنشب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم.
او گریه میکرد. میدانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگیاش آمده است.
اما واقعاً نمیتوانستم جواب قانعکنندهای به او بدهم !!
من دیگر دوستش نداشتم،
فقط دلم برایش میسوخت.
با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود همسرم میتواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانهام را بردارد.
نگاهی به برگهها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد.
زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبهای تبدیل شده بود.
از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمیتوانستم به آن زندگی برگردم،
چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم.
آخر سر بلند بلند جلوی من گریه را سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم.
برای من گریه او نوعی رهایی بود.
فکر طلاق که هفتهها بود ذهن مرا به خود مشغول کرده بود،
الان محکمتر و واضحتر شده بود.
روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی مینویسد.
شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه ام خسته بودم.
وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود.
به او توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود:
هیچ چیزی از من نمیخواست و فقط یک فرصت یک ماهه قبل از طلاق خواسته بود.
او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم.
دلایل او ساده بود:
وقت امتحانات پسرمان بود و او نمیخواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود !!!
برای من قابل قبول بود.
اما یک چیز دیگر هم خواسته بود.
او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم.
از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم.
فکر میکردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابل تحملتر باشد،
درخواست عجیبش را قبول کردم.
درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقهام حرف زدم.
بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است.
و بعد با خنده و استهزا گفت:
هر حقهای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد !!!
از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم.
وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازهکاری داشتیم.
پسرم به پشتم زد و گفت :
اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم.
حدود 10 متر او را در آغوشم داشتم.
کمی ناراحت بودم.
او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کارش برود.
منهم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.
روز دوم هر دوی ما برخورد راحتتری داشتیم.
به سینه من تکیه داد.
میتوانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم.
فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکردهام !
فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست.
چروکهای ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود.
یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کردهام !؟
در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است.
این آن زنی بود که 10 سال زندگی خود را صرف من کرده بود.
در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است.
چیزی از این موضوع به معشوقهام نگفتم.
هر چه روزها جلوتر میرفتند، بغل کردن او برایم راحتتر میشد.
این تمرین روزانه قویترم کرده بود!
یک روز داشت انتخاب میکرد چه لباسی تن کند.
چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد.
آه کشید و گفت:
همه لباسهایم گشاد شدهاند.
یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است،
به همین خاطر بود که میتوانستم اینقدر راحتتر بلندش کنم.
یکدفعه ضربه به من وارد شد.
بخاطر همه این درد و غصههاست که اینطور شده است.
ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.
همان لحظه
پسرم وارد اتاق شد و گفت:
بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری !!
برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود !!
همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت.
صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون میترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم.
بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم.
دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود.
منهم او را محکم در آغوش داشتم.
درست مثل روز عروسیمان.
اما وزن سبکتر او باعث ناراحتیم شد.
در روز آخر وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی میتوانستم یک قدم بردارم.
پسرم به مدرسه رفته بود.
محکم بغلش کردم و گفتم:
واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت راکم دارد.
سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم.
میترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد !!
از پلهها بالا رفتم.
معشوقهام که منشیام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، من دیگر نمیخواهم طلاق بگیرم.
او با تعجب نگاهی به من انداخت،،
دستش را روی پیشانیام گذاشت و گفت تب داری؟
دستش را از روی صورتم کشیدم وگفتم:
متاسفم.
من نمیخواهم همسرم را طلاق بدهم،
زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خستهکننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم.
حالا میفهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم.
معشوقهام شوکه شده بود ،
احساس میکرد که تازه از خواب بیدار شده است.
سیلی محکمی به گوشم زد و بعد در را کوبید و زد زیر گریه !!
از پلهها پایین رفتم و سوار ماشین شدم.
سر راه جلوی یک مغازه گلفروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم:
تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت میکنم و از اتاق بیرون میآورمت.
شب که به خانه رسیدم، با گلهای در دستم و لبخندی روی لبهایم پلهها را تند تند بالا رفتم و وقتی داخل شدم
دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است !!!
او ماهها بود که با سرطان میجنگید و من اینقدر مشغول معشوقهام بودم که این را نفهمیده بودم !!
او میدانست که خیلی زود خواهد مرد و میخواست مرا از واکنشهای منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند.
حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.
همین جزئیات ریز زندگی، مهمترین چیزها در روابط ما هستند.
خانه، ماشین، داراییها و سرمایه مهم نیست.
اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم میآورد،
اما خودشان خوشبختی نمیآورند.
*سعی کنید با همسرتان دوست باشید و او را درک کنید و هر کاری از دستتان برمیآید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.*
http://eitaa.com/cognizable_wan