eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) : هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم. 📕 معاد شناسی علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰ امروز پنجشنبه یادی كنيم ازمسافرانی که روزي درکنارمان بودند و اكنون فقط یاد و خاطرشان در دلمان باقی ست با ذكر فاتحه و صلوات "روحشان راشادکنیم 🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
❣خدا چیز‌هایی رو در شما میبینه که خودتون نمی‌تونید ببینید... برنامه خدا برای زندگی‌تون بزرگ‌تر از برنامه‌ خودتونه! اراده‌ی خداوند در زمان خاصش رخ میده، پس اطمینان داشته باش به زمانبندی فوق‌العاده خداوند به خدا اعتماد كن...😊❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
آدم‌ها را مهمان کنید به دوست داشتن به خیال راحت از حضورتان و باشما بودن به حس خوب به حرف‌های بی کینه و کنایه به لبخندی به دعایی 🌸http://eitaa.com/cognizable_wan
❁﷽❁ 🌸خبر رسیده که آقایمان پدر شده است پسر رسیده؛ پدر صاحبِ سپر شده است 🌸 جوانِ خوش قد و بالای خانۂ لیلا برای سید و سالارمان ثمر شده است 🌸خصایصش شده تلفیقی از نبی(ص) و علی(ع) چهارقل به لبِ هر که با خبر شده است ✨🌸 ✨🌼
*از عالمی پرسیدند برای خوب بودن ، ڪدام روز بهتر است.؟ *عالم فرمود یڪ روز قبل از مرگ* گفتند : ولۍ مرگ را هیچڪس نمیداند ... *عالم فرمود : پس هر روزِ زندگی را روز ِ آخر فڪر ڪن و خوب باش* *شاید فردایۍ نباشد*⚘ http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه شب زیارتی ابا عبدالله الحسین علیه السلام 😭😭😭
14.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این سه دقیقه را اگر ببینید، روزی حتما از اینکه آن را دیده اید، خوشحال خواهید شد! اگر چنین بلاهایی سرتان آمد، حتما از این حیله و ترفندها استفاده کنید!😂 🆑 http://eitaa.com/cognizable_wan
چند تا نکته ی زندگی روزمره که شاید به دردتون بخوره 👌 ← هنگامی که میدوید اگر به یک موضوع خاص فکر کنید مسافت بیشتری را طی خواهید کرد ← اگر در جاده به دنبال ناهار یا شام هستید ،از جایی که کامیون ها نگه داشته اند غذا بخورید ← هنگام سکسکه تا جایی که میتوانید نفس خود را حبس کنید و بعد به آرامی تنفس کنید ← در مذاکرات تلفنیِ مهم ایستاده صحبت کنید ترشح آدرنالین بیشتر تسلط شما را بالا می برد . ← بچه دارشدن بعد از سی و سه سالگی موجب طول عمر زنان می شود . ← خوردن یک موز برای صبحانه ، باعث کنترل افسردگی ، عصبانیت و کج خلقی در طول روز می شود . ← مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر . ← پشه ها نمیگذارند راحت بخوابید؟ یک قرص ویتامین ب بخورید بدنتان در اثر خوردن ویتامین ب بویی میگیرد که پشه ها دوست ندارند . ← ابعاد گوشی موبایلتان را اندازه بگیرید ، بعدا به عنوان خط کش به کارتان می آید . ← اگر می خواهید آبریزش بینی تان قطع شود، زبانتان را به سقف دهانتان بچسبانید و یکی از انگشتانتان را بین دو ابرویتان ۲۰ ثانیه فشار دهید . ← برای شستن ظروفی که غذای آنها کپک زده هستند از اسکاچ جداگانه استفاده کنید . ← روی قابلمه آبِ در حال جوش ، یک کفگیر بزرگ چوبی قرار دهید تا آشپزخانه بخار نکند . ← تا جایی که می توانید از نور روز استفاده کنید و چراغ روشن نکنید . ← وقتی موبایلتان خیس می شود برای خشک شدن و سالم ماندن آن، چند ساعت درون برنج خام قرارش دهید. ← کتاب را به نحوی مطالعه کنید که انگار می خواهید آن را نقد کنید با این روش مطالب در ذهنتان خواهند ماند . ← قبل از خرد کردن پیاز ، آنرا ۱۵ دقیقه در فریزر بگذارید ، دیگر چشمانتان نمی سوزد . ← چند ساعت قبل از روشن کردن شمع ، آنها را در فریزر قرار دهید تا کمتر اشک بریزند . ← برای خنک شدن فوری ، داخل مچ دستتان را زیر آب سرد گرفته و یا بر روی آن یخ بگذارید وقتی رگهای شما خنک شوند ، بقیه بخشهای بدنتان خنک میشود . ← پیاز و سیر بهترین خوراکی ها برای سرعت بخشیدن به رشد مو هستند . ← شارژ و عمر باتری موبایل در گرما کوتاه تر می شود در خنک ترین فضای ممکن آنها را قرار دهید . ← اگر بالش شما مسطح شده، آن را نیم ساعت در آفتاب قرار دهید تا با دفع رطوبت به حالت قبل باز گردد . ← از گذاشتن چند سکه روی دستگیره در برای غافلگیر نشدن استفاده کنید . ← اضطراب و نگرانی سیستم ایمنی بدن را ضعیف میکند از همین رو وقتی نگران بیمار شدن هستید ، احتمال بیمار شدنتان در واقع بیشتر میشود 🆑 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔵مسائل غیر قابل حل میگویند دانشجویی سر کلاس ریاضی خوابش برد وقتی زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کرد و به خیال آنکه استاد آنها را به عنوان تکلیف منزل داده به منزل رفت و تا شب برای حل آنها فکر کرد اما هیچ کدام را نتوانست حل کند بی آنکه نامید شود تمام هفته را تلاش کرد و دست از کوشش برنداشت سرانجام یکی از مسئله ها را حل کرد و به کلاس آورد استاد به کلی مبهوت شده بود زیرا آنها را به عنوان دو نمونه از مسائل غیر قابل حل ریاضی در کلاس مطرح کرده بود!! http://eitaa.com/cognizable_wan
دیگر پاهایش نای ایستادن نداشت سرجایش نشست با اینکه این اتفاق برایشان تکراری شده است اما مهیا نمی توانست آن را هضم ڪند اینبار هم حال پدرش وخیم تر شده بود و نفس کشیدن براش سخت تر نمیتوانست هوای خفه ی خانه را تحمل ڪند با کمک دیوار سرپا ایستاد آرام آرام از پله ها پایین رفت با رسیدن به کوچہ نفس عمیقے ڪشید بوی چایے دارچین واسپند تو ڪل محلہ پیچیده بود ڪه آرامشی در وجود مهیا جریان داد با شنیدن صدای مداحے یادش آمد که امروز اول محرم هستش تو دانشگاه هم مراسم بود دوست داشت به طرف هیئت برود ولی جرأت نداشت به دیوار تڪیه داد زیر لب زمزمه ڪرد ــــ خدایا چیڪار ڪنم صدای زیبای مداح دلش را به بازے گرفتہ بود بغضش اذیتش مے ڪرد آرام آرام خودش را به خیابان بن بستی که ته آن مسجد و هیئت بود رساند با دیدن آن جا به وجد آمد پرچم هاے مشڪی و قرمز دود و بوی چایے کہ اینجا بیشتر احساس مے شد نگاهی به پسرایی که همه مشکی پوش بودند و هماهنگ سینه میزدند و صدای مداحی که اشڪ همہ حاضرین را درآورده بود باز دارم قدم قدم میام تو حرمت حرم کرب و بلاست یا توی هیئتت وسط جمعیت بود و سرگردون دوروبرش را نگاه می کرد همه چیز برایش جدید بود دومین بارش بود که به اینجا می آید اولین بار هم به اصرار مادرش آن هم چند سال پیش بود عوض نمیکنم آقا تو رابا هیچڪسی عڪس حرم توے قاب منو ودلواپسی با نشستن دستی روی شونه اش به عقب برگشت دختر محجبه ای که چهره مهربان و زیبایی بود را دید ـــ سلام عزیزم خوش اومدی بفرما این چادرِ سرت ڪن مهیا که احساس مے ڪرد کار اشتباهی ڪرده باشه هول ڪرد ـــ من من نمیدونم چی شد اومدم اینجا الان زود میرم خودش هم نمی دانست چرا این حرف را زد دختره لبخند ی زد ـــ چرا بری ??بمون تو حتما آقا دعوتت ڪرده ڪه اینجایے ـــ آقا؟ببخشید کدوم آقا ـــ امام حسین(ع) من دیگه برم عزیزم مهیا زیر لب زمزمه کرد امام حسین چقدر این اسم برایش غریب بود ولی با گفتن اسمش احساس ارامش مے کرد... چادر را سرش کرد مدلش ملی بود پس راحت توانست آن را کنترل ڪند بی اختیار دستی به چتری هایش کشید وآن ها را زیر روسریش برد به قسمت دنجی رفت که به همه جا دید داشت با دیدن دسته های سینه زنی دستش را بالا اورد و شروع کرد ارام ارام سینه زدن اے امیرم یا حسیڹ بپذیرم یا حسیڹ باز دارم قدم قدم میام تو حرمت حرم ڪرب و بلاست یا توے هیئتت مداح فریاد زد ــــ همه بگید یا حسین همه مردم یکصدا فریاد زدن ــــ یــــــا حــــــســـــیــــــن مهیا چند بار زیر لب زمزمه کرد ـــــ یا حسین یا حسین یاحسین دوست داشت با این مرد که برای همہ آشنا بود و برایش غریبہ حرف بزند بغضش راه نفسش را بسته بود چشمانش پر از اشک شد مداح فریاد می زد و روضه می خواند و از مصیبت های اهل بیت می گفت مردم گریه می کردن مهیا احساس خفگی می کرد دوست داشت حرف بزنه لب باز کرد ــــ بابام داره میمیره همین جمله کافی بود که چشمه ے اشکش بجوشه و شروع کنه به هق هق کردن صدای مداح هم باعث آشوب تر شدن احوالش شد ــــ یا حسین امشب شب اول محرمه یا زینب قراره چی بکشے رقیه رو بگو قراره بی پدر بشه بی پدری خیلی سخته بی پدری رو فقط اونایی که پدر ندارن تکیه گاه ندارن میدونن چه دردیه وامصیبتا مردم تو سر خودشون میزدند مهیا دیگه نمیتوانست گریه اش را کنترل کند احساس سرگیجه بهش دست داد از جایش بلند شد سعی مےکرد از آنجا بیرون بره هر چقدر تقلا می کرد فایده ای نداشت همه چیز را تار میدید نمیتوانست خودش را کنترل کند بر روی زمین افتاد و از هوش رفت... ✍🏻 http://eitaa.com/cognizable_wan
با احساس درد چشمانش را باز کرد و دستی بر روی سرش کشید با دیدن اتاقی که درآن بود فورا در جایش نشست با ترس و نگرانے نگاهی به اطرافش انداخت هر چقدر با خود فڪر مے ڪرد اینجا را یادش نمے آمد از جایش بلند شد و به طرف در رفت تا خواست در را باز کند در باز شد و همان دختر محجبه وارد شد ــــ اِ اِ چرا سرپایی تو، بشین ببینم مهیا با تعجب به آن نگاه مے کرد دختره خندید ـــ چرا همچین نگام میکنے بشین دیگه دختره به سمت یخچال کوچکی که گوشه ے اتاق بود رفت و لیوان آبی ریخت و به دست مهیا داد و کنارش،نشست ـــ من اسمم مریم هستش.حالت بد شد اوردیمت اینجا اینجا هم پایگاه بسیجمونه مهیا کم کم یادش امد که چه اتفاقی افتاد سرگیجه، مداحی ،باباش با یادآوری پدرش از جا بلند شد ـــ بابام مریم هم همراهش بلند شد ــــ بابات؟؟نگران نباش خودم همرات میام خونتون بهشون میگم که پیشمون بودی مهیا سرش را تکان داد ـــ نه نه بابام بیمارستانه حالش بد شد من باید برم به سمت در رفت که مریم جلویش را گرفت ــــ کجا میری با این حالت مهیا با نگرانی به مریم نگاه کرد ـــ توروخدا بزار برم اصلا من براچی اومدم اینجا بزار برم مریم خانم بابام حالش خوب نیست باید پیشش باشم مریم دستی به بازویش کشید ـــ اروم باش عزیزم میری ولی نمیتونم بزارمت با این حالت بری یه لحظه صبر کن یکی از بچه هارو صدا کنم برسونتمون مریم به سمت در رفت مهیا دستانش را درهم پیچاند ساعت ۱شب بود و از حال پدرش بی خبر بود با امدن مریم سریع از جایش بلند شد ـــ بیا بریم عزیزم داداشم میرسونتمون... مهیا همراه مریم از پایگاه خارج شدن و به سمت یک پژو مشکی رفتند سوار شدند مهیا حتی سلام نکرد داداش مریم هم بدون هیچ حرفی رانندگی کرد مهیا می خواست مثبت فکر کند اما همه اش فکرهای ناجور به ذهنش می رسید ‌و او را آزار می داد نمی دانست اگر برود چگونه باید رفتار مے ڪرد یا به پدرش چه بگویید و یا اصلا حال پدرش خوب است ــــ خانمی باتوم مهیا به خودش اومد ـــ با منے ?? ـــ آره عزیزم میگم ادرسو میدی ـــ اها، نمیدونم الان کجا بردنش ولی همیشه میرفتیم بیمارستان ..... دیگر تا رسیدن به بیمارستان حرفی زده نشد به محض رسیدن به بیمارستان پیاده شد با پیاده شدن داداش مریم مهیا ایستاد باورش نمی شود داداش مریم همان سیدی باشد که آن روز در خیابان با آن بحث کرده باشد ولی الان باید خودش را به پدرش می رساند بدون توجه به مریم و برادرش به سمت ورودی بیمارستان دوید وخودش را به پذیرش رساند ــــ سلام خانم پدرمو اوردن اینجا پرستار در حال صحبت با تلفن بود با دست به مهیا اشاره کرد که یه لحظه صبر کند مهیا که از این کار پرستار عصبی شد خیزی برداشت و گوشی را از دست پرستار کشید ـــ من بهت میگم بابامو اوردن بیمارستان تو با تلفن صحبت میکنی پرستار از جاش بلند شد و تا خواست جواب مهیا را بدهد مریم و داداشش خودشان را به مهیا رساندن مریم اروم مهیا را دور کرد و شروع کرد به اروم کردنش ــــ اروم باش عزیزم ـــ چطو اروم باشم بهش میگم بابامو اوردن اینجا اون با اون تلفنش صحبت میکنه مهیا نگاهی به پذیرش انداخت که دید سید با اخم دارد با پرستار حرف می زد به سمتشان امد ــــ اسم پدرتون ــــ احمد معتمد مهیا تعجب را در چشمان سید دید ولی حوصله کنجکاوی را نداشت سید به طرف پذیرش رفت اسم را گفت پرستار شروع به تایپ ڪردن کرد و چیزی را به سید گفت سید به طرفـ آن ها امد مریم پرسید ـــ چی شد شهاب مهیا باخود گفت پس اسم این پسره مرموز شهاب هستش ـــ اتاق ۱۱۴ ↩️ ... http://eitaa.com/cognizable_wan
"وانت ندارین؟"چیست ؟! جمله ایست که این روزها مهمانهای نوروزی به میزبان هایی که اینترنتِ خانگی ندارند ، می گویند... واااااااا،نت ندارین؟😁😂 👹ʝoiŋ ╰─►👻 http://eitaa.com/cognizable_wan 🤪
😂🤣 موقع خواب بهمون خبر دادن که امشب رزم شب دارین ، آماده بخوابین😢😢 همه به هول و ولا افتادیم و پوتین به پا و با لباس کامل و تجهیزات نظامی خوابیدیم😁😁 تنها کسی که از رزم شب خبر نداشت حسین بود آخه حسین خیلی زودتر از بچه ها خوابیده بود... ... نصفه های شب بود که رزم شب شروع شد💥💥 با صدای گلوله و انفجار از جا پریدیم💥💥 بچه ها مثل قرقی از چادر پریدند بیرون و به صف شدیم😐😐😐😐 خوشحال هم بودیم که با آمادگی کامل خوابیدیم و کارمون بی نقص بوده😎 اما یهو چشامون افتاد به پاهای بی پوتینمون😳😳 تنها کسی که پوتینش پاش بود حسین بود😃 از تعجب داشتیم شاخ در می آوردیم😳 آخه ما همه شب موقع خواب با پوتین خوابیده بودیم و حسین بی پوتین🤯 به بچه ها نگاه کردم ، داشتن از تعجب کُپ می کردند😵 فرمانده با عصبانیت گفت: مگه نگفتم آماده بخوابین و پوتین هاتون رو دم در چادر بذارین؟😡😡 این دفعه رو تنبیه تون می کنم که دفعه دیگه حواستون جمع باشه😧 زود باشین با پای برهنه دنبالم بیاین...😵   ... صبح روز بعد همه داشتیم پاهامون رو از درد می مالیدیم🤕 مدام هم غُر می زدیم که چطور پوتین از پاهامون در اومده🤔 یهو حسین وارد شد و گفت: پس شما دیشب از قصد با پوتین خوابیده بودین؟😊😁 همه با حیرت نگاش کردیم و گفتیم: آره! مگه خبر نداشتی قراره رزم شب بزنن و ما تصمیم گرفتیم آماده بخوابیم؟😲 حسین با تعجب گفت: نه! من خواب بودم ، نشنیدم😱😳 بچه ها که شاکی شده بودند گفتند: راستی چرا دیشب همه ی ماها پاهامون برهنه بود جز تو؟🤨🤨🧐 حسین که عقب عقب راه می رفت گفت: راستش من نصف شب بیدار شدم☺️ خواستم برم بیرون چادر که دیدم همه با پوتین خوابیدن 🙄گفتم حتما خسته بودین و از خستگی خوابتون برده و نتونستین پوتیناتون رو در بیارین☺️ واسه همین اومدم ثواب کنم و آروم پوتین هاتون رو در آوردم ، بد کاری کردم؟😊😊😁😁 آه از نهاد بچه ها در نمی اومد حسین رو گرفتیم و با یه جشن پتوی حسابی حالشو جا آوردیم🤣🤣 http://eitaa.com/cognizable_wan
انتظاراتتان را با شکرگذاری تعویض کنید... کل زندگی تان در آن لحظه تغییر می کند... این گونه است که به رنج پایان میدهید... شما به رنج بردن با هر کدام از این ۳ روش پایان میدهید... با قدر دانی _ با شکر گذاری _ با عشق هنگامی که در حال رنج بردن هستید؛چیزی را برای شکر گذاری پیدا کنید... خانواده ؛ دوستانتان... قلبی که در سینه تان می تپد که شما آن را با تلاش به دست نیاوردید قلبتان به شما بخشیده شده است.... برای بدست آوردن آن لازم نبود کاری را انجام دهید.... خداوند انقدر شما را دوست داشت که هدیه زندگی را به شما بخشید و این موهبت تا زمانی که قلبتان می تپد؛ اداامه دارد..... بیشتر ما حتی به آن توجه هم نمیکنیم... برای قلبتان دست بزنید 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
چگونه به طرف مقابل بگوييم رفتار او باعث ناراحتي ما شده؟ روش درست لحظه ايي درنگ كنيد. نفس عميق بكشيد. جمله خود را با كلمه وقتي كه شروع كنيد،،، سپس احساس خود را بيان كنيد و در اخر دليل خود را بگوييد. ●وقتي" تو دير ميايي و جواب تلفنتو نميدي "احساس نگراني ميكنم" چون فكر ميكنم برات اتفاق بدي افتاده كه جواب نميدي. ●وقتي .... احساس ميكنم .... چون .... يك متد موفق در داشتن رابطه موفق است. به جاي انكه انگشت خود را به سمت طرف مقابل بگيريد از احساس خود حرف بزنيد: ◇وقتي غر ميزني حس ميكنم برات كافي نيستم ◇وقتي قهر ميكني حس ميكنم خيلي ازت دورم ◇وقتي داد ميزني حس ميكنم منو دوست نداري ◇وقتي گريه ميكني حس ميكنم با من خوشبخت نيستي.... 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
های مضر مردان: گوشت فراوری شده: آسیب به پروستات چربی اشباع: بیماری قلبی اختلالات جنسی نوشیدنی انرژی زا: رسوب مواد سمی مثانه لبنیات پرچرب: سرطان پروستات اختلالات جنسی 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
کنار اومدن با دیوونه ها خیلی راحته بر عکس زندگی با ادم های عاقل،ادم هایی که همه اتفاق های زندگی رو سبک و سنگین میکنن اونقدر که زمان میگذره بدون اینکه طعم زندگی بچشن اما وقتی با یک دیوونه هستی میفهمی زندگی چه طعمی داره مثل طعم سیبی که از بلندترین شاخه درخت چیدیش وحالا زیر سایه همون درخت توی رقص باد و برگش آبدارترین گاز ازش میگیری 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
با یه قلب خوب هر کاری میتونی انجام بده و انتظار هیچ برگشتی رو نداشته باش، فقط اون وقته‌ که میدونی هیچوقت مایوس نمیشی... 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
پرسیدند بدترین درد کدومه ؟ یکی گفت: عاشقی یکی گفت: تنهایی یکی گفت: دلتنگی یکی گفت: فقر اما هیچکس نگفت: پیرشدن پدر و مادر! ❤️ قدر گنج های زندگیمان رابیشتر بدانیم .🙏❤️ ☘🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت : بشکن وبخور وبرای من دعا کن.. بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد ... آن مرد گفت : گردوها را می خوری نوش جان ولی من صدای دعای تو را نشنیدم.. بهلول گفت : مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است .. تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند 🍃 🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
23.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی از عجیب ترین، خارق العاده ترین و در عین حال زیبا ترین موجوداتی که اتفاقی یا در اثر کاوشهای پیشرفته از اعماق اقیانوس ها کشف شدند و بشر را در حیرت و شگفتی محض فرو بردند..! حجم کلیپ بالاس. دانلود نکنی بعد فحش بدی😒 🆑 http://eitaa.com/cognizable_wan