eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
آب داغی که می نوشید برای گلو مفید است. اما این کرونا تا 3 تا 4 روز در پشت سینوس پارانازال بینی شما پنهان است. آب داغی که می نوشیم به آنجا نمی رسد. بعد از 4 تا 5 روز این ویروس که در پشت سینوس پارانازال پنهان شده بود به ریه های شما می رسد. سپس در تنفس مشکل دارید. به همین دلیل مصرف بخار ، که به پشت سینوس پارانازال شما می رسد ، بسیار مهم است. شما باید این ویروس را در بینی با بخار از بین ببرید. در دمای 50 درجه سانتیگراد ، این ویروس از کار می افتد یعنی فلج می شود. در دمای 60 درجه سانتیگراد این ویروس چنان ضعیف می شود که هر سیستم ایمنی انسانی می تواند علیه آن مبارزه کند. در دمای 70 درجه سانتیگراد این ویروس کاملاً از بین می رود. این کاری است که بخار انجام می دهد. کل اداره بهداشت عمومی این را می داند. اما همه می خواهند از این همه گیری سو استفاده کنند. بنابراین آنها این اطلاعات را علناً به اشتراک نمی گذارند. ان دسته افرادی که در خانه می میمانند باید روزی یک بار از بخار استفاده کنند . اگر برای خرید سبزیجات به بازار می روید ، آن را دو بار در روز مصرف کنید. هرکسی که با افراد ملاقات میکند یا به هر اداره ای میرود باید 3 بار در روز از بخار استفاده کند. 🔷 آویشن داروی معجزه گر را استفاده کنید . سیر برای عفونت زدایی از بدن عالیست. قرقره آب نمک تمام عفونتهای گلو و حلق بیمار را بیرون میدهد. عسل و سیاهدانه در برابر کرونا معجزه می کند. جوشانده آویشن و گل بابونه معجزه می کند. بخور آویشن ، گلاب، بابونه ریه را ضدعفونی کرده و راه تنفس را باز می کند. قبل از اینکه عفونت در ریه زیاد شود درمان گیاهی را شروع کنید. این متن را برای دوستان خود به اشتراک بگذارید. http://eitaa.com/cognizable_wan
مهیا دوباره سریعتر از همه به سمت اتاق رفت به محض رسیدن به اتاق استرس شدیدی گرفت نمی دانست برگردد یا وارد اتاق شود بلاخره تصمیم خودش را گرفت در را ارام باز کرد و وارد اتاق شد پدرش روی تخت خوابیده بود ومادرش در کنار پدرش رو صندلی خوابش برده ارام ارام خودش را به تخت نزدیک کرد نگاهی به دستگاه های کنار تخت انداخت از عددها وخطوط چیزی متوجه نشد به پدرش نزدیک شد طبق عادت بچگی دستش را جلوی بینی پدرش گذاشت تا مطمئن شود نفس مے کشد با احساس گرمای نفس های پدرش نفس آسوده ای کشید دستش را پس کشید اما نصف راه پدرش دستش را گرفت احمد آقا چشمانش را باز کرد لبان خشکش را با لبش تر کرد و گفت ــــ اومدی بابا منتظرت بودم چرا دیر کردی و همین جمله کوتاه کافی بود تا قطره های اشک پشت سر هم بر روی گونه ی مهیا بشینند ــــ ای بابا چرا گریه میکنی نفس بابا اصلا میدونی من یه چیز مهمیو تا الان بهت نگفتم مهیا اشک هایش را پاک کرد و کنجکاوانه پرسید ـــ چی؟؟ احمد اقا با دستش اثر اشک ها را از روی صورت دخترکش پاک کرد ـــــ اینکه وقتی گریه میکنی خیلی زشت میشی مهیا با خنده اعتراض کرد ـــ اِ بابا احمد اقا خندید ـــ اروم دختر مادرت بیدار نشه دکتر گوشی ها را از گوشش دراورد ــــ خداروشکر آقای معتمد حالتون خیلے بهتره فقط باید استراحت کنید و ناراحت یا عصبی نشید پس باید از چیزهایی که ناراحتتون میکنه دوربشید ـــــ ببخشید آقای دکتر کی مرخص میشن ــــ الان دیگه مرخصن مهیا تشکر کرد احمد آقا با کمک مهیا و همسرش اماده شد و پس از انجام کارهای ترخیص به طرف خانه رفتند مهیا به دلیل شب بیداری و خستگی بعد از خوردن یک غذای سبک به اتاقش رفت وآرام خوابید... چشمانش را آرام باز کرد کش و قوسی یه بدنش داد نگاهی به ساعت انداخت ساعت۱۰شب بود از جایش بلند شد ــــ ای بابا چقدر خوابیدم به سمت سرویس بهداشتی رفت صورتش را شست و به اتاقش برگشت حال خیلی خوبی داشت احساس می کرد آرامشی که مدتی دنبالش می گشت را کم کم دارد در زندگی لمسش می کند نگاهی به چادر روی میز تحریرش انداخت یاد آن شب،مریم،اون پسره افتاد بی اختیار اسمش را زمزمه کرد ــــ سید،شهاب،سیدشهاب تصمیم گرفت چادر را به مریم پس دهد و از مریم و برادرش تشکر کند ــــ نه نه فقط از مریم تشکر میکنم حالا از پسره تشکر کنم خودشو برام میگیره پسره ی عقده ای، ولی دیر نیست ??? نگاهی به ساعت انداخت با یاداوری اینکہ شب های محرم هست و مراسم تا اخر شب پابرجاست اماده شد تیپ مشکی زد اول موهایش را داخل شال برد وبه تصویر خود در آیینه نگاه کرد پشیمون شد موهایش را بیرون ریخت آرایش مختصری کرد و عطر مورد علاقه اش را برداشت و چند پاف زد کفش پاشنه بلندش را از زیر تخت بیرون اورد چادر را برداشت و در یک کیف دستی قشنگ گذاشت در آیینه نگاهی به خودش انداخت ـــ وای که چه خوشکلم و یک بوس برای خودش انداخت به طرف اتاق پدرش رفت تصمیم گرفته بود هم حال پدرش را بپرسد هم به آن ها بگوید که به هیئت می رود این نزدیکی به مادر و پدرش احساس خوبی به او می داد به طرف اتاق رفت در باز بود پدرش روی تخت نشسته بود احساس می کرد پدرش ناراحت هست می خواست جلو برود و جویای حال پدرش شود اما با دیدن عکس هایی که در دست پدرش بودند سرجایش خشک شد باور نمی کرد پدرش دوباره به سراغ این عکس ها بیاید از ناراحتی و عصبانیت دستانش سرد شدند دیگر کنترلی بر رفتارش نداشت. با افتادن کیف دستیِ چادر از دستش ،احمد اقا سرش را بالا اورد با دیدن مهیا سعی در قایم کردن عکس ها کرد اما دیگر فایده ای نداشت... ✍🏻 http://eitaa.com/cognizable_wan
مهیا جلو رفت روبه روی پدرش ایستاد ـــ اینا چین بابا فریاد زد ــــ دارم میگم اینا چین چند بار گفتم ول کنید دیگه بیخیال این عکسا بشید از فریاد مهیا مهلا خانم سریع خودش را به اتاق رساند ـــ یا فاطمه الزهرا ،مهیا چرا داد میزنی دختر ــــ چرا داد می زنم مامان خانوم از شوهرتون بپرسید مهلا خانم به طرف مهیا رفت ــــ درست صحبت کن یادت نره کسایی که جلوت ایستادن مادر و پدرت هستن مهیا یکم از مامانش فاصله گرفت و با صدای بلند ادامه داد ــــ یادم نرفته ولی مثل اینکه همین بابا به احمد آقا اشاره کرد ـــ یادش رفته از بس به این عکسا و اون روزا فکر میکنه حالش بد شده و دیشب نزدیک بود... دیگه ادامه نداد نمی تونست بگه که ممکن بود دیشب بی پدر بشه مهلا خانم با دیدن عکس های جبهه در دست های همسرش پی به قضیه برد با ناراحتی نگاهی به احمد آقا انداخت ــــ احمدآقا دکتر گفت دیگه به چیزایی که ناراحتت میکنه فکر نکن میدونم این خاطرات و دوستات رو نمیتونی فراموش بکنی ولی... مهيا پوزخندی زد و نگذاشت مادرش ادامه بدهد ــــ چی میگی مهلا خانم خاطرات فراموش نشدنی ؟؟ اخه چی دارن که فراموش نمیشن دوستاتون شهیدشدن خب همه عزیزاشونو از دست میدن شما باید تا الان ماتم بگیرید باید با هر بار دیدن این عکسا حالتون بد بشه صدای مهیا کم کم بالاتر می رفت دوست نداشت اینطور با پدرش صحبت کند اما خواه ناخواه حرف هایش تلخ شده بودند ـــ اصلا این جنگ کوفتی برات چیز خوبی به یادگار گذاشت جز اینکه بیمارت کرد نفس به زور میتونی بکشی حواست هست بابا چرا دارید با خودتون اینکارو میکنید مهیا نگاهی به عکس ها انداخت و از دست پدرش کشید ـــ اینا دیگه نباید باشن کاری میکنم تا هیچ اثری از اون جنگ کوفتی تو این خونه نمونه تا خواست عکس های پدرش و دوستانش را پاره کند مادرش دستش را کشید و یک طرف صورت مهیا سوخت مهیا چشمانش را محکم روی هم فشار داد باور نمی کرد ، این اولین بار بود که مادرش روی آن دست بلند مے ڪرد مهیا لبخند تلخی زد و در چشمان مادرش نگاه کرد عکس ها را روی میز پرت کرد و فورا از اتاق خارج شد تند تند کفش هایش را پا کرد صدای پدرش را می شنید که صدایش می کرد و از او می خواست این وقت شب بیرون نرود ولی توجه ای نکرد... با حال آشفته ای در کوچه قدم می زد باورش نمی شد که مادرش این کار را بکند او تصور می کرد الان شاید مادرش او را برای آمدن به هیئت همراهی می کند ولی این لحظات جور دیگری رقم خورد با رسیدن به سر خیابون ودیدن هیئت دلش هوای هیئت کرد خودش هم از این حال خودش تعجب می کرد باورش نمی شود که علاقه ی به این مراسم پیدا کند ارام ارام به هیئت نزدیک شد ــــ بفرمایید مهیا نگاهی به پسر بسیجی که یک سینی پر از چایی دستش بود انداخت نگاهی به چایی های خوش رنگ انداخت بی اختیار نفس عمیقی کشید بوی خوب چایی دارچین حالش را بهتر کرد دستش را دراز کرد و یک لیوان برداشت و تشکری کرد جلوتر رفت کسی را نمی شناخت نگاه های چند خانم و آقا خیلی اذیتش می کرد مهیا خوب می دانست این پچ پچ هایشان برای چیست کمی موهایش را داخل برد اما نگاه ها و پچ پچ ها تمامی نداشت بلند شد و از هیئت دور شد ـــ ادم اینقدر مزخرف اخه به تو چه من چه شکلیم چطور زل زده به طرف پارک محله رفت نگاهی به چایی تو دستش انداخت دلش می خواست در این هوای سرد ان چایی را بخورد اما با دیدن چایی یاد اون نگاه ها و پچ پچ ها می افتاد چایی را با حرص بر روی زمین پرت کرد ــــ قحطی چاییه مگه برم چایی این جوجه بسیجیارو بخورم اول چایی میدن بعد با نگاه هاشون ادمو فراری میدن با رسیدن به پارک که این موقع خلوت هست روی نیمکت نشست هوا سرد بود پاهایش را در شکم خود جمع کرد و با دستانش خودش را بغل کرد امشب هوا عجب سرد بود بیشتر در خود جمع شد حوصله اش تنهایی سر رفته بود ـــ ای بابا کاشکی به زهرا و نازی میگفتم بیان اه چرا هوا اینقدر سرد شده کاشکی چایی رو نمی ریختم در حال غر زدن بود ڪه... ↩️ ... ✍🏻 http://eitaa.com/cognizable_wan
ریشه کلمه چند مرده حلاجی ! ریشه این ضرب المثل برمی‌گردد به همان ماجرای حسین بن منصور حلاج، از نامی ترین عارفان وارسته ایران که بخاطر عقایدش دو دستان او سپس چشمان او و بعد زبان و سرش را و در آخر او را به آتش کشیدند که امروزه وقتی از پایداری و استقامت کسی سخن می گویند گفته می شود، چند مرده حلاجی؟ یعنی: ببینیم تا بدانیم تاب و توان تو چند است! 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
‌🍎رفع گودی و تیرگی زیر چشم یک یا دو گوجه‌فرنگی تازه یک قاشق غذاخوری آب لیمو کمی آرد گرم پودر زردچوبه مواد بالا را مخلوط کرده و یک خمیر ضخیم آماده کنید و اطراف چشم قرار دهید پس از ۱۰ یا ۲۰ دقیقه با آب تمیز آن را به آرامی بشوئید تکرار این فرآیند ۲ یا ۳ بار در هفته رنگ پوست اطراف چشم را به طور کامل از بین خواهد برد. 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
⭕️شاد باشید تا دچار بیماری‌های کلیوی نشوید! براساس تحقیقات شادی بر روی فشار خون و میزان تراوش مواد به درون کلیه، تاثیر گذاشته وبه سلامت کلیه و دفع بهتر مواد کمک می‌کند. 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
جهت جلوگیری از ابتلا به سرطان پروستات و درمان آرتروز ، زردچوبه و ادویه کاری را در رژیم غذایی خود قرار دهید. 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
درست است که خوشبختی یک حسِ درونی است و نمی‌شود از بیرون آن را خرید، امّا این حسِ درونی به جریان‌های بیرونی و روابطِ انسان وابسته است. شاید هم این‌گونه تربیت شده‌ایم؛ ولی به‌هرحال موجودِ اجتماعی هستیم که روانمان از ارتباط هایمان تغذیه می‌کند؛ مگر این‌که از همان اول توی یک جنگل، به‌دور از انسان‌ها زیست کرده باشیم که آن‌وقت فکر نمی‌کنم دیگر موجود انسانی باشیم! ما خود، همه‌ی افکار و آلام را تغذیه می‌کنیم؛ ما خود به آن‌ها می‌گوییم که باقی بمانند، از پیشمان نروند و هم‌چنان زخم رویِ زخممان بزنند؛ هم‌چنان قلبمان را به درد بیاورند و اشک‌هایمان را جاری سازند. و تمامِ این‌ها را به ساده‌ترین شکلِ ممکن انجام می‌دهیم: «با فکر کردنِ مداوم به آن‌ها!» 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
اعجاز موسیقی موسیقی می تواند دلهای بیمار را شفا بخشد و خاطرۀ غمها و غصه های ژرف را چون خار از باغ دل برکند و رنجها و محنتهای مکتوب بر صفحه ذهن را بزداید و سینه آدمی را با تریاق شیرین فراموشی از تمامی بارهای جان فرسا که بر دل سنگینی می کند، برهاند. ویلیام شکسپیر یکی از پیشنهادهای گوته این است که: هر روز یک قطعه موسیقی خوب (از استادان بزرگ موسیقی) گوش کنید. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
اگه قراره افتخار كنی لطفا به دستاورد هات افتخار كن... بی ارزش ترين نوع افتخار، افتخار به داشتن ویژگی‌هایی است که خود انسان در داشتنشان هیچ نقشی ندارد مثلِ چهره، قد، رنگ چشم، ملیت، ثروت خانوادگی و خیلی چیزهای دیگر. از چیزایی که خودتان به دست آورده اید حرف بزنید... مثل: انسانیت، شعور، مهربانی، گذشت، صداقت و... آدمی را آدميت لازم است. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
هر وقت همه چیز بودیم و گفتیم هیچ چیز نیستیم شک نکنیم که به درجه بالایی از بزرگی وبه شادی رسیدیم 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
لباس زیر جز مهمترین لباس های یک فرد است و باید نظافت آن به صورت کامل و صحیح انجام گیرد . اگر لباس زیر شما با دقت شسته نشود می تواند خطرات بسیاری از جمله عفونت ها را به همراه داشته باشد! ← لباس های تان را باهم نشویید ← لباس زیر خود را با صابون ضد آلرژی بشویید زیرا هر چیز صابونی یا شیمیایی در مجاورت واژن قرار بگیرد، می تواند باعث تحریک، خارش و واکنش های آلرژیک شود ← پس از شستشو با آب گرم آن ها را در آفتاب یا اتو خشک کنید. 📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
✨برای لذت بردن از زیبایی ها 💫باید دلتان بزرگ باشد. 💫 آنانی که دل کوچکی دارند غرق در قضاوت ها هستند http://eitaa.com/cognizable_wan
شیخ محمداسماعیل خلاصه و لب اخلاق دو کلمه است: مرنج و مرنجان http://eitaa.com/cognizable_wan
شیخ محمداسماعیل اصلاح امور دنیایمان را خود خدا عهده دار شده است ولی مردم دنیا به عکس عمل می کنند ؛ بار سنگین دنیا را به دوش خود می کشند و آخرتشان را که باید خودشان برای ان تلاش کنند ، به خدا وا می گذارند . http://eitaa.com/cognizable_wan
ناموساً به ماهم بگید چطور ایقد باکلاس عطسه میکنید. آ پیتی س؟!! ما‌ عطسه میکنیم‌ از خونه همسایه ندای زهرماااااار به گوش میرسه😂😂😂 👹ʝoiŋ ╰─►👻 http://eitaa.com/cognizable_wan
دختر خالم از کل بدنش فقط زیر بغلشو عمل زیبایی نکرده بعد تو گروه فامیلی عکسشو گذاشته نوشته نقاشی خدا😳 این داداش احمق 🤪ما هم ریپلی زده دختر خاله🙎‍♀️ اون‌دنیا خدا تو رو باید بازگشت به تنظیمات کارخانه بزنه تا هویتت مشخص شه بتونه به اعمالت رسیدگی کنه. هیچی دیگه الان تو گروه حکومت نظامیه🙅‍♀️😂😂 👹ʝoiŋ ╰─►👻 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔎ترفندهای عطر زدن🤔 بهترین زمان عطر زدن درست بعد از حمام است عطر را روی نقاط نبض دار بزنید، نبض عطر را پخش میکند (پشت زانو، کنار گوش، زیرخط فک..) زیر بغل و روی لباس روشن عطر نزنید !  🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan