🔴 معجزه ارتباط چشمی زن وشوهر
💠 ارتباط چشمی بین دو نفر، نیرومندترین و موثرترین ارتباطات است، که پیامــدش فعال شدن چرخههایِ دیگرِ بدنِ هر دو طرف است.
💠 پس با نگاهی عاشـــقانــه به همــســـرتان احساس محبوبیت بدهید و از مزایای آن لذت ببرید. اضافه کنید به این نگاه عاشقانه؛ یک لبخند ملیح و زبان محبّتآمیز تا ببینید در قلب همــسرتان چه غوغایی به پا میکنـــد.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍀🌺😍🌴🍀🌿🌹🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک خاطره زیبا از جبهه و جنگ😭😭
http://eitaa.com/cognizable_wan
توکل یا اعتماد به نفس؟
یكی از افكاری كه به حریم اندیشه ناب انسانیت نفوذ كرده، این است كه اعتماد به نفس از فضایل است و باید دیگران را به آن ترغیب كرد! در حالی كه اسلام هرگز اعتماد به نفس را تأیید نمیکند.
زیرا انسانی كه مالك هیچ شأنی از شئون خود نیست
آنچه از نظر اسلام فضیلت به شمار می رود و دین به آن بها می دهد اعتماد و توكل بر خداست.
تكیه گاه مؤمن، قدرت بی كران و مستقل خدای سبحان است، نه قدرت خودش و نه قدرت دیگران.
اما اعتماد به نفس یا اعتماد به دیگران از نظر اسلام رذیلت است؛ زیرا معنای اعتماد به نفس آن است كه انسان به حول و قوّه خود اعتماد كند، در حالی كه خدای سبحان در معرفی مؤمنان می فرماید: "حسبنا الله و نعم الوكیل" یعنی خداوند برای حمایت انسان کافی است
انسانی كه در برابر خدا عاجز است و مالك چیزی نیست، باید بر خدا توكل كند نه بر نفس خود./کتاب مراحل اخلاق در قران
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
✨﷽✨
🌹پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
✍به امت من در ماه #رمضان #پنج_چیز داده شده كه به امت هیچ پیغمبری پیش از من داده نشده است:
اول: هرگاه شب اول ماه رمضان فرا رسد خداوند به سوی آنان نظر می كند و كسی كه خدا به او نظر كرده هرگز او را عذاب نمی كند.
دوم: بوی بد دهان آنان به هنگام غروب در نزد خدا خوشبوتر از بوی مشك است.
سوم: ملائكه برای ایشان در شب و روز استغفار می كنند.
چهارم: خداوند بلند مرتبه به بهشتِ خویش امر می كند كه برای بندگان من استغفار نموده و خود را برای آنان تزیین كن. پس چه نزدیك است كه سختیها و اذیتهای دنیا، آنها را در خود فرو ببرد و به سوی بهشت من و كرامت من بروند.
پنجم: هرگاه شب آخر فرا رسد، خداوند همة آنان را می آمرزد.
📓 بحارالانوار ج96، ص367
✅با ما همراه باشید👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان زیبای حمال تبریزی
http://eitaa.com/cognizable_wan
لازم نیست یکدیگر را
تحمل کنیم...
کافیست همدیگر را قضاوت نکنیم...
لازم نیست برای شاد کردن یکدیگر
تلاش کنیم،
کافیست به هم آزار نرسانیم...
لازم نیست دیگران را اصلاح
کنیم،
کافیست به عیوب خود بنگریم...
حتی لازم نیست یکدیگر را دوست
داشته باشیم،
فقط کافیست دشمن هم نباشیم...
آری؛
در کنار هم شاد بودن و با آرامش زیستن،
شاهکار است...
👇👇👇🔻
http://eitaa.com/cognizable_wan
🚨 امام حسین (ع) را شهید کردند تا "فهمیدیم" یزید، ظالم است !!
برجام امضا شد تا "فهمیدیم" آمریکا قابل اعتماد نیست !!
⭕️ #حاج_قاسم سلیمانی را ترور کردند تا "فهمیدیم" آمریکا باید از منطقه برود !!
یک تاریخ هزینه شده تا یک عدهٔ دیرفهم ، بفهمند !!
در حالیکه میشد فقط با گوش کردن به سخنان ولیخدا و اطاعت از او ، اینهمه هزینه و تاوان های سنگین نداد !!
امان از دست این ابوموسی اشعری های زمانه!
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔥به نام یکتای بی همتا🔥
بجای تماشای پنجره زندگی دیگران
ازکتاب عمرت لذت ببر...
داشتههایت را جلوی چشمانت قاب بگیر
و برای نداشتههایت تلاش کن.
حسرت باغچه دیگران را نخور
درعوض باغبان دنیای خودت باش...!!!
❤http://eitaa.com/cognizable_wan
*سحـر گاهی اگـر سجاده وا ڪردی دعایم ڪن*
*بساط گـریـه در خلوت بپـا ڪردی دعایم ڪن*
دلت دریاست میدانم ڪه پیشش آبرو داری
نشستی با خدای خود صفا ڪردی دعایم ڪن
*ڪسی این گوشه ی دنیاست محتاج دعای تو*
*به تسبیحت اگـر ذڪـر خدا ڪردی دعایم ڪن*
پر از حرف و پر از دردم، به رسم عاشقان ای دوست
دلت لرزید و یادی هم ز ما ڪردی دعایم ڪن
*به هر در میزنم بسته، همه درها به روی من*
*خدا را زیر لب امشب صدا ڪردی دعایم ڪن*
منم آن روسیاهی ڪه خجالت میڪشد از خود
بحق هـر غریبی ڪـه دعــا ڪردی دعایم ڪن
💐💐💐💐💐
http://eitaa.com/cognizable_wan
🤲🤲🤲🤲🤲
⭕️ مقدار مسافت شرعی
❓سوال: مسافت شرعی که باعث شکسته شدن نماز می شود چند کیلومتر است؟
✅ پاسخ: ⬇️
🔸 آیت الله خامنه ای: مسافت شرعی حدود ۴۱ کیلومتر است هر چند به صورت رفت و برگشت باشد؛ در این صورت نباید رفت آن از 20/5 کیلومتر کمتر باشد.
🔸 آیت الله مکارم: رفت و برگشت حدود 43 کیلومتر است خواه رفت 21/5 کیلومتر باشد یا کمتر یا بیشتر، ولی باید مجموع رفت و برگشت 43 کیلومتر باشد.
🔸 آیت الله سیستانی: رفت و برگشت تقریبا 44 کیلومتر باشد. خواه رفت و برگشت کمتر از چهار فرسخ باشد یا نباشد.
------------------
✅ پی نوشت:
سایت آیت الله خامنه ای/ کانال فقه و احکام
توضیح المسائل آیت الله مکارم مسئله 1120
توضیح المسائل آیت الله سیستانی مسئله 1543
==============
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نحوه فروپاشی شوروی سابق و تکرار آن در کشور وتجزیه ایران
لطفا با دقت ملاحظه بفرمائید.
http://eitaa.com/cognizable_wan
🎥انتشار تصویر عامل خرابکاری اخیر در نطنز برای اولین بار؛ به همراه تصاویری از سالن سانتریفیوژها
🔹«رضا کریمی» عامل این خرابکاری توسط سربازان گمنام امام زمان (عج) شناسایی شده؛ او قبل از حادثه به خارج از کشور گریخته است.
🔹اقدامات لازم برای دستگیری و بازگرداندن وی به کشور از مسیرهای قانونی در حال پیگیری است.
*پیامکهای به ظاهر مذهبی ولی اسراییلی😟😳😳😱*
*مثال اول*تو
ختم شش میلیون صلوات تقدیم به شیرخوار امام حسین (ع) سهم شما شش صلوات و ارسال به شش عاشق حسینی
لطفا قطع کننده زنجیره نباشید
*مثال دوم*
تا پیام را دیدی هشت بار بگو یا ابوالفضل و برای هشت نفر بفرست.
همین الان خبر خوشی میشنوی و...
*مثال سوم*
نذر صلوات گرفتیم واسه امام
سهم شما فلان اندازه اگر انجام نمیدهید خبرم کنید تامدیون نشوید
(و مثال های دیگر)
*مثال چهارم*
دختر بچه ای ۵ساله تو کماا ست اسمش.... دیگه امیدی بهش ندارن دکترا جوابش کردن مادر قرار نداره
باباش التماس دعا داره
ختم صلوات برداشتیم برای شفای او سهم شما ۱۴صلوات وبرای۱۴ نفر بفرستین لطفا قطع کننده زنجیر نباشید تو رو به قرآن بفرست اگه نمیفرستی اطلاع بده
*مثال پنجم*
بخدا خودم زیر 1 دیقه جواب گرفتم همین الآن
تورو قرآن نخونده یه آرزو بکن. ﷽.﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.يَلِدْ.وَلَمْ.يُولَدْ.۞.وَلَمْ.يَكُن.لَّهُ.كُفُوًا.أَحَد.﴾.tt. اینو بخون وبفرست *اگر نفرستیش به قرآن پشت کردی* تنزیلَ العزیزِ الرّحیم لتُنذرَ قوماً مااُنذرَ آباؤهم فَهُم غافلون به9نفربجزمن بفرست ببين تا60دقيقه ديگه خدأبرات چه میکنه.
*✍️نظر مراجع تقلید👇*
*🌸آیت الله صافی گلپایگانی*
به طور کلی این پیام ها باید مدرک صحیح شرعی داشته باشد و در غیر این صورت ارسال آنها برای دیگران جایز نیست و باید از آنها جلوگیری شود.
*🌸آیت الله مکارم شیرازی*
هیچکدام از این امور اعتباری ندارد و سزاوار است مردم به این کارها دامن نزنند
*🌸آیت الله موسوی اردبیلی*
اینگونه نوشته ها اعتبار ندارد
*🌸آیت الله سیدعزالدین حسینی زنجانی*
انتشار بعضی از این پیام ها موجب وهن شریعت و دین میشود و لذا جایز نیست و هیچگونه الزام شرعی هم در تکثیر متوجه دریافت کنندگان نیست
🔊قابل توجه اونایی که میگن واسه چند نفر بفرست تا حاجت بگیری
پس در جریان باش
*هنرى ليونر (فقيه دينى اسرائیل)*
ما با طراحى پيام هاى فارسى و عربی و انگلیسی و... آوردن نام پيامبر و ائمه در پيام ها مينويسيم آن را براى ١٠ نفر بفرست تا معجزه ببينى
با گذشت زمان مسلمانان ميبينند خبرى از معجزه نيست پس آن را خرافات تلقى كرده و اينگونه *ايمانشان را كم كم ازدست ميدهند*
مردم بايد از ارسال اين پيام ها خوددارى كنند تادشمنان نتوانند با توسل به اهل بيت دست به گسترش باورهاى خرافى و در نهايت سست كردن باورهاى دينى بزنند.
http://eitaa.com/cognizable_wan
*⚠ لطفا تو هر گروهی عضوید بفرستید تا ریشه این پیام ها کنده بشه*
*🌹 چای را با چی بخوریم*
*با چی نخوریم؟* 💎
♦️ *خرما*💎
چای داغ را با خرما نخورید مضره !
وقتی قند خرما که با آب جوش تماس پیدا میکند، بدن فقط شیرینی خرما را جذب میکند و مواد مفید خرما جذب بدن نمی شود.💎
♦️ *زعفران*💎
چای را با زعفران بخورید چون زخم معده را ترمیم میکند، شادی آور می باشد! بشدت روی کم کاری تیروئید اثر مثبت دارد! به افزایش رشد قد کمک می کند!و برای شستن کلیه و عفونت ادراری بیداد میکند.
♦️ *هل*💎
چای را حتما با هل بخورید!
هل آنتی بیوتیک بی ضرر می باشد! ضد سوزش معده و استرس را از بین میبرد! برای بچه ها خاصیت اشتها آوری دارد و ضد شب ادراری می باشد! هل ضد سرطان، ضد تومور، ضد فشار خون می باشد.💎
♦️ *گلاب*💎
چای راحتما با گلاب بخورید!
چرا که گلاب خاصیت ضد ویروس دارد، و استرس را از بین می برد! چای کمرنگ با گلاب ضد یبوست می باشد! و خاصیت بسیار فوق العاده ای برای پوست نیز دارد، ضد میگرن، ضد غم و آرامبخش می باشد.💎
♦️ *نبات*💎
چای را حتما با نبات بخورید!
نبات مسکن بی ضرر می باشد! ضد درد، ضد سرفه، ضد خروسک و ضد نفخ نیز می باشد! سردی کودکان و تهوع را از بین می برد، خستگی و خواب آلودگی را نابود میکند و خاصیت ضد انگل نیز دارد.💎
♦️ *توت خشک*💎
چای را با توت خشک نخورید!
توت خشک به تنهایی خواص زیادی دارد، اما وقتی با چای داغ خورده شود، عامل اصلی دیابت می باشد! و برعکس اینکه همه بر این باور می باشند که این دو کنار هم برای سلامتی مفید می باشد در صورتی که اینطور نیست.💎
♦️ *دارچین*💎
چای را با دارچین بخورید!
دارچین بوی بد دهان را از بین می برد، از ام اس و مشکلات سیستم ایمنی پیشگیری میکند! خاصیت ضد استرس، ضد اسهال و ضد آفته نیز دارد! و به درمان ناباروری نیز کمک می کند، هوش کودک را تقویت میکند. 💎
♦️ *عسل*💎
چای را اصلا با عسل نخورید!
هرگز عسل را داخل چای داغ نریزید! عسل هیچگاه نباید حرارت ببیند، بدلیل اینکه سمی میشود، از طرفی مانع جذب کلسیم نیز می شود و همچنین سنگ ساز است (حرارت دیدن عسل عامل سنگ کلیه و صفراس) 💎
♦️ *شکر*💎
چای را با شکر شیرین نکنید!
شکر همراه با نوشیدنی داغ به ویژه موقع صبحانه، سلامت دندان و کبد را به خطر می اندازد، باعث افزایش وزن می شود، و کارایی مغز را نیز کم می کند.💎
♦️ *لیمو*💎
چای را با لیمو ترش اصلا ترکیب نکنید!
مصرف چای با لیموترش نه تنها ویتامین C لیمو را نابود میکند،بلکه از طرفی مینای دندان را از بین می برد و باعث ترک خوردن راحت تر دندان ها می شود.💎
به عزیزانتون انتشار دهید🙏😊☺️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
http://eitaa.com/cognizable_wan
*شماره تماس دفتر مراجع عظام تقلید.*
📞شماره تماس دفتر رهبری:
02537474 و 02537746666
📞شماره تماس دفتر آیت الله مکارم:
02537743110 و 02537473
📞شماره تماس دفتر آیت الله سیستانی:
02537741415 - 9
📞شماره تماس دفتر آیت الله بهجت :
02537476 و 02537740219
📞شماره تماس دفتر آیت الله تبریزی:
02537733419 و 02537744286
📞شماره تماس دفتر آیت الله شبیری زنجانی:
02537740321
📞شماره تماس دفتر آیت الله سبحانی:
02537743151
📞شماره تماس دفتر آیت الله صافی:
02537715511 - 6
📞شماره تماس دفتر آیت الله نوری:
02537741850
📞شماره تماس دفتر آیت الله وحید خراسانی:
02537740611
📞شماره تماس دفتر آیت الله فاضل لنکرانی:
02537720500 - 2
📞شماره تماس دفتر آیت الله جوادی آملی:
025337751199
📞شماره تماس دفتر آیت الله مظاهری:
02537739026
باسلام
با توجه به اینکه در ماه مبارک رمضان هستیم؛ لطفا در گروه هایی که هستید نشر دهید شاید کسی سوال داشته باشد و بخواهد از دفتر مرجع خود بپرسد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
ماهی وقتی توی دریا طعمه کرم را دید با عجله اومد که بگیرد همین که به دهان گرفت صید شد تازه فهمید که چه چیز بی ارزشی که اونهم بهش نرسید را گرفت و چه چیز با ارزشی یعنی دریای با عظمت را از دست داد جریان ما آدمها مثل این ماهیه که طعمه های گوناگون را میبینیم دست به هر کاری میزنیم که بهش برسیم در صورتی که مانند کرم بی ارزش هست وخیلی زود مرگ ما فرا می رسه نکند مثل ماهی که دریای با عظمت را به خاطر کرم بی ارزش ازدست داده نباشیم که به خاطر دنیای بی ارزش دریای بزرگی مثل خداوند و پیامبر واهل بیت رو از دست بدیم
حواسمان باشد مثل ماهی صید نشیم توسط شیطان
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
🔴 روزه دار واقعی کیست؟!
✍ امام صادق(ع):
روزه، تنها دست كشيدن از طعام نيست، بلکه شرایطی دارد كه با رعايت آنها، روزه کامل می گردد. یعنی هنگامى كه روزه گرفتید
🔹زبان خود را نگه داريد.
🔸ديدگانتان را از ناروا بپوشانید،
🔹با يكديگر نزاع نكنيد.
🔸حسد نورزید.
🔹غيبت نكنيد.
🔸با هم بحث و جدل نکنید.
🔹به زیردستان خود دشنام و ناسزا مگویيد،
🔸و روزه هر روزتان با روز دیگر فرق داشته باشد.
📚کافی، ج۴، ص۸۷
☜【طب شیعه】
👇👇👇🔻
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 آداب برخورد با همسر در جمع و مهمانیها
💠 از او تشکر و قدردانی کنید!
💠 به او احترام بگذارید!
💠 از او انتقاد نکنید!
💠 به او تذکر ندهید!
💠 گاهی زیرکانه به او محبت کنید!
💠 سراغش را بگیرید!
💠 از او تعریف و تمجید کنید!
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🌴🍀🌿🌹❤️
#رمان
#جانم_میرود
#قسمت_بیست_پنجم
#نویسنده_فاطمه_امیری
بعد از صرف شام، شهاب و مهیا، از جایشان بلند شدند؛ تا کمی قدم بزنند.
شهاب دست مهیا را گرفت.
ـــ میدونی همیشه دوست داشتم، با همسر آیندم اینجا بیام!
مهیا به سمتش برگشت.
ـــ واقعا؟! حالا چی داره که تو اینقدر دوست داشتی بیاریم اینجا!
ـــ نمیشه دیگه سوپرایزه...
ـــ اِ میزاری آدم کنجکاو بشه، بعد میگی سوپرایزه!
شهاب به حرص خوردن مهیا خندید.
ــــ اینقدر کم طاقت نباش دختر...
شهاب دست مهیا را کشید. از بین درخت ها گذشتند، مهیا خودش را به شهاب نزدیک کرد.
ـــ وای شهاب اینجا چقدر ترسناکه!
شهاب چیزی نگفت. جلوتر رفتند.
مهیا به منظره ی روبه رویش، خیره ماند.
روبه رویش رود بود. گرچه کم آب شده بود؛ اما خیلی زیبا بود. مخصوصا که نور چراغ های رنگی پل سفید، روی آب های رود کارون منعکس شده بود.
مهیا با ذوق گفت:
ـــ وای شهاب! اینجا چقد قشنگه!!
شهاب نشست و مهیا را کنارش نشاند.
ـــ قبلش که میگفتی ترسناکه!
ـــ اول بار که میبینیش ترسناکه؛ اما بعد...
حرفش را ادامه نداد و به آب ها خیره ماند.
ـــ شهاب...
ـــ جانم؟!
ـــ اولین باری که منو دیدی، در موردم چه فڪری کردی؟!
شهاب لبخندی زد.
ـــ همون موقع که چند تا پسر، مزاحمت شدند. وای چقدر اعصابم رو خورد کردی... با اون زبون درازت!!
شهاب خندید و ادامه داد:
ـــ چی گفتی؟!
ژس مهیا را گرفت، دو دستش را به کمرش زد. با حالت مهیا گفت:
ـــ چیه نگاه میکنی؟! می خوای مدال بندازم گردنت؟!
بعد هم بلند خندید.
مهیا مشتی به سینش زد.
ـــ اِ شهاب ادای منو درنیار...
شهاب ضربه ای به بینی مهیا زد و گفت:
ـــ ناراحت نشو خانمی!
ـــ اما من اولین باری که دیدمت، دم درتون بود.
اولین چیزی به ذهنم رسید؛ آدم ریشو، مذهبی، متعصب، بداخلاق و شکاک بود.
شهاب با چشم های گرد شده، نگاهش می کرد.
ــــ دیگه چی؟!
ــــ خب قبول داشته باش... خیلی بد اخلاق بودی!
ــــ بداخلاق نبودم. لزومی نمیدیم با همه صمیمی رفتار کنم.
مهیا شونه ای بالا داد.
ـــ هر چی، ولی من الان خیلی خوشحالم!
شهاب لبخندی زد.
ـــ راستی میدونی برنامه مشهد کنسل شد؟!
مهیا با حالت زاری به طرف شهاب برگشت
ــــ چی؟؟ کنسل شد؟!!
ـــ آروم خانوم. آره... متاسفانه به خاطر مسائلی کنسل شد.
مهیا ناراحت سرش را پایین انداخت.
ــــ یعنی بدتر از این نمیشه!
شهاب لبخند زد و دستانش را دور شانه های مهیا حلقه کرد. مهیا سرش را به شانه های شهاب تکیه داد.
ـــ ناراحت نباش. ماه عسل قول میدم بریم مشهد خوبه؟!
مهیا سری تکان داد.
ـــ مهیا! یه خبر خوب!
ـــ چیه؟!
ـــ پس فردا میخوام برم ماموریت...
مهیا با شوک از شهاب جدا شد.
ــــ چی؟! ماموریت؟!
ـــ آره.
ـــ این خبر خوبیه؟!!!
شهاب لبخندی زد و دست مهیا را درستانش گرفت و فشرد.
ــــ آرده دیگه دو روز از دستم راحت میشی...
مهیا با بغض گفت:
ـــ ما که تازه عقد کردیم. آخه این ماموریت از کجا در اومد!
شهاب با اخم به مهیا نگاه کرد.
ـــ وای به حالت اگه یه قطره اشک از چشمات بریزه...
اما بعد از تمام شدن حرفش اشکی روی گونه ی مهیا سرازیر شد.
شهاب دستش را جلو برد و اشکش را پاک کرد...
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan
ـــ مهیا، فقط دوروز میرم. زود برمیگردم.
ـــ چرا راستشو بهم نمیگی؟! میدونم می خوای بری سوریه! میدونم می خوای مثل اونبار طولش بدی!!
مهیا، سرش را پایین انداخت و شروع به هق هق کردن کرد. شهاب دستش را دور شانه هایش حلقه کرد.
ـــ این چه حرفیه عزیز دلم! دوروز میرم، زود برمیگردم. قول میدم. اونبار ماموریت سختی بود، اما این زیاد سخت نیست، شاید زودتر هم تمام شد.
گریه مهیا قطع شده بود. حرفی بینشان رد و بدل نمی شد. با صدای موبایل شهاب، مهیا کنار رفت و با دستمال اشک هایش را پاک کرد.
ـــ جانم محسن؟!
ـــ نه شما برید ما حالا هستیم.
ـــ قربانت یاعلی(ع)!
ـــ زشته! کاشکی باهاشون میرفتیم.
ـــ تو نگران نباش، نمی خوای که با این چشمای سرخت بریم حالا فکر میکنن کتکت زدم.
مهیا خندید.
ـــ دست بزن هم داری؟!!
شهاب خندید.
فیگوری گرفت.
ـــ اونم بدجور...
هردو خندیدند.
مدتی همانجا ماندند. ولی هوا سرد شده بود. مهیا هم فردا کلاس داشت. تصمیم گرفتند که برگردندند.
مهیا در طول راه حرفی نزد.
شهاب، ماشین را جلوی خانه متوقف کرد.
ـــ خب، اینم از امشب.
مهیا لبخندی زد.
ــــ مهیا هنوز ناراحتی؟!
مهیا حرفی نزد. شهاب کلافه دستی در موهایش کشید.
ــــ شهاب، میدونم موقع خواستگاری بهم گفتی که باید درک کنم؛ منم قبول کردم. ولی قبول داشته باش، برام سخته خب...
شهاب دستان سرد مهسا را گرفت و آرام فشرد.
ـــ میدونم خانمی... میدونم عزیز دلم... درکت میکنم. باور کن برای خودم هم سخته... ولی چیکار باید کرد؟! کارم اینه!
مهیا لبخندی زد.
ـــ باشه برو اما وقتی اومدی؛ باید ببریم بیرون!
ــــ چشم هر چی شما بگی!!
ـــ لوس نشو من برم دیگه...
ـــ فردا کلاس داری؟!
ــــ آره!
ـــ شرمنده؛ فردا نمیتونم برسونمت. ولی برگشتنی میام دنبالت.
ـــ نه خودم میام.
ـــ نگفتم بیام یا نه! گفتم میام! پس اعتراضی هم قبول نیست.
ــــ زورگو...
هردو از ماشین پیدا شدند.
مهیا دستی تکان داد و وارد خانه شد. شهاب نگاهی به در بسته انداخت.
خدا می دانست چقدر این دختر را دوست داشت...
http://eitaa.com/cognizable_wan
خسته، کتاب هایش را جمع کرد.
ـــ مهیا داری میری؟؟
ـــ آره دیگه کلاس ندارم.
ـــ وای خوشبحالت! من دوتا کلاس دیگه دارم.
مهیا لبخندی زد و با سارا خداحافظی کرد.
از وقتی که به دانشگاه برگشته بود، دوست های قدیمی اش دیگر تمایل زیادی برای همراهی و صحبت با مهیا نداشتند. مهیا هم ترجیح می داد از آن ها دور باشد.
تلفنش زنگ خورد.
با دیدن اسم شهاب، لبخندی زد.
ـــ جانم؟!
ـــ جانت بی بلا! دم در دانشگاهم.
ـــ باشه اومدم.
مهیا، به قدم هایش سرعت بخشید.
به اطراف نگاهی انداخت. ماشین شهاب را دید.
به طرف ماشین رفت.
در را باز کرد و سلام کرد.
ــــ سلام!
ـــ سلام خانم خدا قوت!
با لبخند، کیف و وسایل مهیا را از دستش گرفت و روی صندلی های پشت گذاشت.
ــــ خیلی ممنون!
ـــ خواهش میکنم!
شهاب دنده را عوض کرد و گفت:
ـــ خب چه خبر؟
ـــ خبری نیست. هی طرح بزن! هی گرما تحمل کن...
شهاب خندید.
ـــ چقدر غر میزنی مهیا!
ـــ غر نمیزنم واقعیته...
سرش را به صندلی کوبید.
ـــ به خدا خسته شدم.
ـــ تنبل شدی ها!!
مهیا با شیطنت نگاهی به شهاب انداخت.
ـــ الانم که میری ماموریت؛ دیگه نمیرم دانشگاه!
شهاب اخمی به مهیا کرد.
ـــ جرات داری اینکارو بکن!
ـــ شوخی کردم بابا؛ نمی خواد اخم کنی...
شهاب، ماشین را نگه داشت.
ـــ پیاد شید بانو!
از ماشین پیاده شدند.
مهیا به کافی شاپ روبه رویشان نگاهی انداخت.
ــــ بفرما اینقدر گفتی بریم کافی شاپ، آوردمت.
مهیا چشمکی زد.
ـــ آفرین!
شهاب در را برای مهیا بازکرد و گفت:
ــــ ولی نمی دونم از چی اینجا خوشتون میاد شما دخترا...
ـــ بعد به من میگه غر میزنی!
مهیا، به طرف میزی که در قسمت دنج کافه بود، رفت و روی صندلی نشست. مهیا، منو را به سمت شهاب، که روبه رویش نشسته بود؛ گرفت و گفت:
ـــ خب چی می خوری؟!
شهاب نگاهی به اطراف انداخت.
ـــ اصلا تو این تاریکی میشه چیزی ببینم که بخوام سفارش بدم؟!!
مهیا؛ ریز خندید.
ـــ دیوونه چراغای کم نور میزارن، تا جو رمانتیک باشه!
شهاب که خنده اش گرفته بود. با لبخند سری تکان داد.
شهاب بلند شد، تا سفارش بدهد.
مهیا به زوج های اطراف نگاه کرد. مطمئن بود بین همه آن ها فقط خودش و شهاب به هم محرم بودند. نگاهی به تیپشان انداخت و تیپ خودشان را با تیپ آن ها مقایسه کرد. ناگهان خنده اش گرفت...
http://eitaa.com/cognizable_wan
شهاب سر جایش نشست.
ـــ به چی می خندی؟؟
مهیا با چشم اشاره ای به اطراف کرد.
ـــ هیچی برا چند لحظه، به خودمون و اطراف نگاه کردم. خندم گرفت.
شهاب به صندلی تکیه داد.
ـــ کجاشو دیدی! رفتم سفارش دادم پسره با اون موهاش؛ با ترس نگام می کرد و گفت؛ حاج آقا یه نگاه به این خواهرای بی حجاب بنداز... فقط موندم می خوان جواب خدارو چی بدن...
خوبه با لباس کارم نیومدم، دنبالت.
مهیا بلند زد زیر خنده.
شهاب اخمی به مهیا کرد. مهیا، دستش را جلوی دهانش گرفت.
شهاب با لبخند به مهیا نگاه می کرد.
ـــ وای شهاب... حالا فکر کردن گشت ارشادیم!
شهاب دستی به ریش های خودش کشید.
ـــ شاید...
شهاب کمی فکر کرد.
ـــ مهیا، یه سوال ازت بپرسم؛ جوابم رو میدی؟
مهیا لبخندی زد.
ـــ بفرما؟
ـــ اون روز... اما زاده علی ابن مهزیار...
ـــ خب!
ـــ من قبل از اینکه دم خروجی ببینمت، داخل هم دیدمت.
مهیا، منتظر بقیه صحبت شهاب ماند.
ــــ ولی داشتی گریه می کردی... برای همین جلو نیومدم.
شهاب به مهیا نگاهی انداخت.
ـــ برا چی اون شب حالت بد بود؟!
نگو هیچی؛ چون اون گریه هات برای هیچی نبود.
دستان مهیا یخ زد. از چیزی که می ترسید؛ اتفاق افتاد.
شهاب دستان مهیا را گرفت، که با احساس سرمای دستان مهیا با نگرانی نگاهی به مهیا انداخت.
ـــ چیزی شده مهیا؟!
مهیا سرش را پایین انداخت. نم اشک در چشمانش نشست.
ـــ مهیا، نگرانم نکن!!
مهیا می دانست آن اتفاق تقصیر خودش نبود، اما استرس داشت که نکند شهاب، بد برداشت کند.
شهاب با اخم اشاره ای کرد.
ـــ بلند شو بریم!
شهاب پول را روی میز گذاشت، دست مهیا را گرفت و بیرون رفتند. شهاب در ماشین را برای مهیا، باز کرد. مهیا سوار شد. شهاب ماشین را دور زد و سوار شد.
ـــ مهیا؛ خانمی...
مهیا سرش را بلند کرد.
شهاب اخم کرد.
ــ چرا چشمات خیسند؟؟ چیز بدی پرسیدم؟!
ـــ نه!
ــــ داری نگرانم میکنی...
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزه دار واقعی
شهید مطهری
http://eitaa.com/cognizable_wan