eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
14.9هزار ویدیو
637 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
روی خودتون سرمایه‌گذاری کنید بزرگی روح و شخصیت رهبر از سازمان یک پیروز میسازه نه بزرگی سازمان. سیاهی لشکر نیاید به‌کار، یکی مرد جنگی به‌ از صدهزار. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴زیتون سیاه نخورید 🔺 در زیتون های سیاه برای تغییر رنگ از رنگ های شیمیایی استفاده شده این رنگ ها باعث از کار افتادن کامل کلیه فرد میشه و فرد در معرض خطرات زیادی قرار میگیره 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
⚠️ نشانه های پرفشاری خون 🔸سردرد یا احساس پری در سر 🔹کشیدگی عروق 🔸سرخی چشم ها و صورت 🔹شنیدن صدای همه همه وار در گوش ها 🔸جهش نبض 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔶 روز معلم نزدیک است... 🔶 روز تمام معلمان فداکاری که از آرامش و سلامتی و زندگی راحت گذشتند تا اندیشه و اندیشیدن در این خاک ریشه دوانیده و تنومند شود. 🔶سوختند تا ایران و ایرانیان زنده و جاوید بمانند. 🔺روز محسن خشخاشی معلم بروجردی که با چاقوی ناجوانمردانه شاگردش در کلاس درس، مظلومانه به شهادت رسید! 🔺 روز حمید کنگو زهی معلم سیستانی که فداکارانه زیر آوار ماند تا شاگردانش را از حادثه ای دلخراش نجات دهد! 🔺 روز اکبر عابدی که خود سوخت تا دانش آموزانش آسیبی نبینند! 🔺روز کاظم صفر زاده که در لرستان جان خود را به سیلاب سپرد تا دانش آموزش زنده بماند! 🔺 روز حسن امیدزاده که در گیلان برای نجات دانش آموزانش از آتش، زیبایی و جوانیِ چهره اش را هدیه کرد! 🔺 روز حمیده دانش، معلم مشهدی که غرق شد تا با نجات دانش آموزش، درس ایثار را به دیگر شاگردانش بیاموزد! 🔺روز محمود واعظی نسب، معلم نیشابوری که برای نجات دانش آموزان از سقوط تیر دروازه، جان خود را سپر بلا کرد! 🔺 روز امیر صادقی معلم مشکین شهری که برای نجات دانش آموزان از ریزش سقف مدرسه، در زیر آوار ماند. 🔺روز محمدعلی محمدیان که موی خود را تراشید تا شاگرد سرطانی اش غم به چهره نیاورد! 🔺 روز علی بهاری که بخشی از کبدش را به دانش آموزش اهدا کرد! 🔺روز معصومه خوش کام که بعداز عمل دیسک کمرش، باتخت در کلاس حاضر شد تا فداکاری را کامل کند! 🔺 روز احسان موسوی و روز ثریا مطهّر زاده که تمام دارایی خود را برای درمان دانش آموزشان هزینه کردند! 🔺روز تمام معلم هایی که ناشناخته همه هستی شان را دادند و کسی آنها را نشناخت و مدال افتخاری نگرفتند... 🔺روز تو، روز من، روز ما... که اگر عشق نبود هیچ نیازی، هیچ نیازی... نمی توانست مجبورمان کند که با همه ی وجود، روح و جان و جوانی مان را فدای کودکان و نوجوانان این مرز و بوم کنیم. http://eitaa.com/cognizable_wan 🔶 معلمان عاشق! زحمتکش و خستگی ناپذیر! روزتان پیشاپیش مبارک باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر فایل صوتی ظریف راشنیدی ودلت گرفت این کلیپ رهبر انقلاب روهم ببین رهبرانقلاب: اگرصد مورد خیانت خواص راهم دیدید ناامید نشوید،انشاالله همه شما نابودی تمدن منحط آمریکایی و صهیونیسم را خواهید دید. http://eitaa.com/cognizable_wan
اگه قرار برم بهشت شراب بخورم بشینم پای جوی آب و با حوریا لذت ببرم و از این چیزا خب همینجا هم همش هست... تو همین دنیا با دخترهایی که دوس دارم میرم شمال در اون فضای سرسبز و قشنگ رابطه برقرار می کنم شرابم رو هم میخورم ... بهشت و جهنم تو همین دنیاست... ✅ پاسخ 🔹 اولا جنس نعمات بهشتی با دنیا فرق می‌کنه. ▫️دوما اگه به یک جوانی که یک امتحان بزرگی مثل کنکور در پیش داره بگن یه مدت از لذت و تفریح کم کن بعد از کنکور چند برابر جبران میشه، منطقی است بگه چرا بزارم بعد از کنکور همین الان میرم دنبال لذت و تفریح؟ ▫️اطاعت از دستورات خدا نعمت‌های جاودان را در پی دارد و به هیچ عنوان با لذت‌های زودگذر و آمیخته با رنج و ناخوشی دنیا قابل قیاس نیست. 🔹سوم اینکه خدا تو این دنیا لذت‌ها را ممنوع نکرده، بلکه در راستای منافع انسان، و هدف آفرینش او محدود کرده. مثلاً لذت جنسی را در چهارچوب خانواده قرار داده داده است. http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ کلا این دید هوش متعادل 💫و دایره‌وار و همه جانبه‌نگری باعث شد درک من از بچه 👶🏻👧🏻🧒🏻و از خانواده و از کل آدما 👥👥بهتر بشه. اگه قبلا حسرت داشتن همه ایده‌آل‌ها رو چه برای خودم چه بچه‌هام و چه خانواده‌ام داشتم الان منطقی‌تر نگاه کنم و حق بدم که آدم‌ها برای چند وجهی شدن نیاز به زمان و صبر و... دارند و همین‌ که در مسیر رشد باشن طبیعتاً به شکوفایی استعدادهاشون منجر میشه.👌 چه بسا نابغه‌ای در میان و.... خلاصه که دیگه نگران خط خطی‌های ✏️دخترم به جای نقاشی‌های صاف و صوف نیستم یا اینکه بچه فلانی از چند سالگی بلد شده دکمه ببنده ولی دختر من دیرتر یا فلانی بچه‌اش بلبل زبونه 🗣لابد باهوش‌تره و این حرفا... 😂 🌸 حسرت یک نگاه خیلی مخرب و بیرون از خود است. در کل مقایسه از حسرت می‌آید. وقتی که از مادران می‌پرسیم که چه کودکی می‌خواهند پاسخ‌ها نشان می‌دهد که هر چیز که در خودمان نداریم در بچه‌ها جستجو می‌کنیم. آیا می‌توان به چنین کودکی رسید؟ خصوصیاتی که مادرها می‌گویند در همه بچه‌ها وقتی که به دنیا می‌آیند وجود دارد ولی ما این خصوصیات را در دسترس نمی‌بینیم و حسرتش را می‌خوریم. باید مواظب نگاه حسرت بود. نگاهی است که اجازه نمی‌دهد درست فکر کنیم و درست ببینیم. http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *همه بخونن* *مادران همیشه مضطرب* ⚠️حتما حتما تا الان کلمه وسواس فکری رو شنیدین. دوستان خصوصیت آدم وسواسی اینه که باید واسه خودش مشغله فکری بتراشه نمیتونه ذهن آزاد داشته باشه.‌یعنی اینکه به محض اینکه پرونده یه فکر رو میبنده یه فکر دیگه رو جایگزین میکنه. ❇️دوستان افراد وسواسی فکر میکنن با این افکار میتونن جلوی حوادث و اتفاقات منفی رو بگیرن و اگر ذهنشون آزاد باشه وجدان درد میگیرن و پیش خودشون فکر میکنن که آدم بد و بیخیالی هستن. 👈لطفا اگر از این دسته فکرهای مزاحم رنج میبرید فکر درمان باشید تا این فکرهای مسموم رو به بچه انتقال ندین چون اضطراب مرض مسریه.. خیلی راحت از یکی به دیگری منتقل میشه. ✳️نکته آخر اینکه بیایید چندتا از فکرهای وسواسی رو مرور کنیم: من مادر خوبی نیستم ،تقصیره منه که بچه مریض شد یا هر بلایی سرش اومد ،عذاب وجدان و احساس گناه واسه چیزای الکی ،توجه افراطی و بیش از حد برای جبران این فکرهای غلط . __________________________ http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *همه بخونن* 1⃣ *اثر_فوق‌العاده_فرو_بردن_خشم* همسرانی که بتوانند در مشاجرات خشم خود را فرو ببرند و عصبانیت خود را در تصمیمشان دخیل نکنند بشدت محبوب و عزیز می‌شوند. 👈🏻 فرو بردن خشم، بالاترین و اوج تاثیرگذاری را بر طرف مقابل دارد. تغییر حالت بدن، ترک مکان، گرفتن، آب سرد نوشیدن، به عاقبت کار اندیشیدن و خدا و ائمه (ع) را ناظر دانستن از فرمولهای موفقیت در اینکار است. 2⃣ *روش_انتقاد_کردن* وقتی می‌خواهید از نامزد یا همسر انتقاد کنید؛ ابتدا از چند ویژگی‌ِ مثبت همسرتان تعریف کنید! سپس موردی که می‌خواهید نقد کنید را عنوان کنید. 👈🏻اینکار درصد بالایی از گارد گرفتنِ بی‌جهت یا لج بازی همسرتان را کم می‌کند. ♡••࿐ •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *همه بخونن* یه گل کاکتوس قشنگ تو خونه ام داشتم. اوایل بهش میرسیدم، قشنگ بود و جون دار. کم کم فهمیدم با همه بوته هام فرق داره، خیلی قوی بود، صبور بود، اگه چند روز بهش نور و آب نمیدادم هیچ تغییری نمیکرد. منم واسه همین خیلی حواسم بهش نبود، به خیال اینکه خیلی قویه و چیزیش نمیشه. هر گلی که خراب میشد میگفتم کاکتوسه چقدر خوبه هیچیش نمیشه اما بازم بهش رسیدگی نمیکردم. تا اینکه یه روز که رفتم سراغش دیدم خیلی وقته که خشک شده، ریشه اش از بین رفته بود و فقط ساقه هاش ظاهراشو حفظ کرده بود. قوی ترین گل ام رو از دست دادم چون فکر کردم قویه و مقاوم. مواظب قوی ترین های زندگیمون باشیم. ما از بین رفتنشون رو نمیفهمیم چون همیشه یه ظاهر خوب دارند، همیشه حامی اند، پشتت بهشون گرمه، اما بهشون رسیدگی نمیکنیم، تا اینکه یه روز میفهمی قوی ها هم از بین میرن. http://eitaa.com/cognizable_wan
مهیا، غمگین سرش را پایین انداخت. نمی توانست اعتراضی کند. شهاب بوسه ای روی پیشانی اش کاشت. ــ مهیا قول بده مواظب خودت باشی! مهیا با بغض آرام گفت: ــ قول میدم! شهاب از بغض مهیا، دلش لرزید. ــ قول بده مواظب خودت باشی!! ــ قول... میدم! ــ مهیا خانمی جان! عزیزم مواظب خودت باش! نزار اونجا همیشه نگرانت باشم. من سعی میکنم زود به زود بهت زنگ بزنم. اگه زنگ نزدم هم نگران نشو... باشه؟! ــ چطور نگران نشم شهاب! ــ میدونم سخته عزیز دلم! با صدای مریم که کمی عصبی بود، ازهم جدا شدند. ــ شهاب بیا دیگه! اینقدر اذیت نکن این دخترو... حالش خوب نیست! ــ اومدم! تو نمی خواد داد بزنی... روبه مهیا کرد و موهای پریشانش را از روی پیشانی اش کنار زد. ــ نگا خواهرم هم بیشتر از اینکه هوام منو داشته باشه، هوای تورو داره!! مهیا لبخند تلخی زد. با شنیدن صدای بوق ماشین، شهاب خم شد و کوله اش را براشت. ــ خداحافظ خانمی! دستان مهیا را فشرد و به طرف در رفت. اما سر جایش ایستا‌د سریع برگشت بوسه ای بر سر مهیا گذاشت و سریع از اتاق بیرون رفت. مهیا بهت زده خیره به در ماند. باورش نمی شد، که شهاب رفته باشد. همه چیز سریع اتفاق افتاد. چند قدم به عقب برگشت و خودش را به پنجره رساند. پرده را کنار زد و به بیرون خیره شد. با دیدن شهاب، در حال خداحافظی با مادرش و بی قراری شهین خانم اشک هایش روی گونه های سردش؛ سرازیر شدند... شهاب از زیر قرآن رد شد و قبل از اینکه از در خارج شود، نگاهی به پنجره اتاقش انداخت که با دیدن مهیا با چشمان اشکین سریع سرش را پایین انداخت و سوار ماشین شد. با حرکت ماشین و کاسه ی آبی که مریم پشت سر شهاب ریخت؛ مهیا باور کرد که شهابش، همسرش، رفته است... اشک هایش تند تند گونه های سردش را میپوشاندند. سرگیجه گرفته بود؛ چشمانش را محکم بست، تا شاید کمی از سرگیجه اش کم شود. اما فایده ای نداشت. حالش بدتر شده بود. چشمانش سیاهی می رفتند. دیگر تعادلی نداشت و نتوانست روی پا بماند. بر روی زمین افتاد و فقط فریاد مریم را شنید. چشمانش کم کم بسته شدند و آخرین تصویری که دید، مریم بود که در را باز کرد و سریع به سمتش آمد. مریم به محسن خیره شده بود، که سعی در آرام کردنش میکرد. اما این طور دلش آرام نمی گرفت. ناخودآگاه چشانش به پنجره ی برادرش کشیده شد، که با دیدن مهیا که اصلا حال مساعدی نداشت بلند گفت: ــ یا حسین_ع! سریع دستانش را از دست های محسن بیرون کشید و به طرف اتاق شهاب دوید. بقیه با دیدن مریم پشت سرش دویدند. مریم پله هارا سریع بالا رفت در اتاق را باز کرد، با دیدن مهیا که روی زمین بیهوش شده بود؛ جیغی زد و به طرفش دوید. سر مهیا را روی پاهایش گذاشت. ــ مهیا... مهیا جواب بده... مهیا... محمد آقا به طرف مریم آمد و با نگرانی گفت: ــ زنگ زدیم آمبولانس داره میاد! ــ بابا بدنش سرده، رنگش سفید شده؛ نکنه اتفاقی براش افتاده باشه... از دوری شهاب دق میکنه! و دوباره سر مهیا را در آغوش گرفت. .... شهاب نگاهش را به بیرون دوخت. دلش عجیب برای مهیا تنگ شده بود. در همین یک ساعت دوریش طاقت فرسا بود. دلشوره ی عجیبی داشت. از وقتی که حرکت کرده بودند؛ تا الان دلشوره داشت. چند بار هم به آرش گفته بود. که آرش به او گفت رسیدیم سوریه با خانواده اش تماس بگیرد؛ شاید آرام شود. با صداس آرش به خودش آمد. ــ کجایی پسر دو ساعته دارم باهات حرف میزنم. شهاب دستی به صورتش کشید. ــ شرمنده آرش! دلشوره عجیبی دارم اصلا نمیتونم به چیز دیگه ای فکر کنم یا خودمو مشغول کنم. ــ نگران نباش! رسیدیم سوریه هم زنگ بزن از نگرانی دربیار خانوادتو... هم دلشورت آروم میگیره! شهاب ان شاء الله گفت. و دوباره نگاهش را به بیرون دوخت... http://eitaa.com/cognizable_wan