🌹ثواب خدمت همسر 🌹
آقا امام باقر عليه السّلام فرمودند:
هر زنی که #هفت_روز
شوهرش را خدمت کند،
خداوند هفت در دوزخ را به روی او ببندد
و هشت در بهشت را به رويش بگشايد,
تا از هر در که خواهد وارد شود و
فرمودند: هيچ زنی نيست که #جرعه_اي_آب
به شوهرش بنوشاند مگر آن که اين عمل او
برايش بهتر از يک سال باشد.
که روزهايش را #روزه بگيرد
و شبهايش را به #عبادت سپری کند.
📚وسائل الشيعه، ج۱۴ ص۱۲
http://eitaa.com/cognizable_wan
تئوری ابر ریسمان ها نظریه ای است که در حال حاضر افکار دانشمندان تمامی کشور ها را مختل کرده است, بطوری که آلبرت انیشتین نیز در دوران آخر زندگی به این نظریه می پرداخت.
یک اتفاق عجیب این است که هیچ آزمایشی پیدا نمیشود که مثال نقصی برای آن باشد, اما بازهم دانشمندان به سختی آن را قبول میکنند.
یکی از نتیجه گیری های این نظریه اینگونه میباشد که جهان قبل از انفجار بزرگ و یا همان بیگ بنگ, را نیز توصیف میکند.
به گفته ی این تئوری, جهان قبل از انفجار بزرگ, دارای 10 بعد بود, که ناگهان تعادل خود را از دست داد و انفجار بزرگ(بیگ بنگ) رخ داد و جهان به دو قسمت تقسیم شد, یکی 6 بعدی و دیگری 4 بعدی. در حال حاضر ما در جهان 4 بعدی زندگی میکنیم.
#نظریه
http://eitaa.com/cognizable_wan
4_5870707354277774363.mp3
3.64M
💎 به عشق آقامون امام زمان علیهالسلام ...
❌واقعا حیفه اگه نبینی...❌
#حتما_حتما_گوش_کنید
💠 نشر این پیام صدقه جاریه است...
عالییییییی👌👌👌👌
میدونی تنهایی واقعی یعنی چی؟
- یعنی کمتر از همه بهت اس ام اس بدن؟ - نـُچ
- مخاطب خاصت همراه اول باشه؟ - نـُچ
- هر وقت صدای اس ام اس گوشیتو میشنفی مطمئن باشی ایرانسله؟ - نـُچ
- اگه یه روزه تمام گوشیت سایلنت باشه هیچی میس کال نداشته باشی؟ - نـُچ
- کسی روز ولنتاین رو بهت تبریک نگه؟ - نـُچ
پس چی؟
- تنهایی واقعی، یعنی گل سر سبد آفرینش باشی. هر صبح و شب برای شش میلیارد نفر آدم دعا و گریه کنی.صاحب مهربون ترین قلب عالم باشی ولی پست هایی که به تو مربوط میشه همیشه کمترین لایک رو داشته باشند.حتی کمتر از مسخره ترین جوک ها!!
#این_صاحبنا
✨💛 http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرانه
✍هر روز به او بگویید که دوستش دارید
«بهترین راه برای تایید همسرتان که برایش بسیار مهم است این است که خیلی ساده هر روز به او بگویید دوستش_دارید.»
او را درک کنید و ببخشید
«روزهایی هست که همسرتان اشتباهاتی انجام دهد و یا کمتر به شما رسیدگی کند. همیشه به خاطر داشته باشید که هیچ کس کامل نیست.
در این مواقع خواسته همسرتان این است که او را درک کنید و او خود را سزاوار بخشش شما می داند. بدانید که هیچ رابطه ای بدون بخشش دوام ندارد.»
💥با همدیگر گفتگو کنید
«نگذارید کار به جایی برسد که هیچ حرفی با همسرتان نداشته باشید درباره بچه ها کارتان و حتی آب و هوا با هم صحبت کنید. چرا که گفتگو نکردن اولین جرقه های یک رابطه سرد است.»
http://eitaa.com/cognizable_wan
📔#داستان_کوتاە_آموزندە
ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ
ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ ..
ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮرﻭﯼ
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ..
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ
ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ،
ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و در عوض غذا را به دهان پدر میگذاشت..
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ
ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ،
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ
ﻭ ﻋﯿﻨﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﺁﻭﺭﺩ ..
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ
ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!!
ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ
ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ .
ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ؛
.
ﭘﺴﺮ.. ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑني ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ
ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!
.
ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ . ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ
ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ .
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻠﻪ، ﭘﺴﺮم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ .
ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ..
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ..
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
فرض كن كه حضرت مهدي (عج) ظهور كند آيا:
ظاهرت هست چناني كه خجالت نكشي؟؟؟
باطنت هست پسنديده ي صاحب نظري؟؟؟
خانه ات لايق او هست كه مهمان گردد؟؟؟
لقمه ات در خور او هست كه نزدش ببري؟؟؟
پول بي شبهه و سالم زهمه دارائيت...
داري آنقدر كه يه هديه برايش بخري؟؟؟
حاضري گوشي همراه تو را چك بكند؟؟؟
با چنين شرط كه در حافظه دستي نبري؟؟؟
واقفي بر عمل خويش تو بيش از دگران؟؟؟
مي توان گفت تو را شيعه اثني عشري؟؟!!
اللهم عجل لولیک الفرج"
👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
#فراری #قسمت_555
این همه سکوت و بی تفاوتیش واقعا زجر آور بود.
و البته خیلی هم برایش ناراحت بود.
هر کاری هم که از دستش برمی آمد برایش انجام می داد.
ولی بیشتر از این در توانش نبود.
چون آیسودا واکنشی نداشت.
پیاده تا خاقانی رفتند که گوشی سوفیا زنگ خورد.
آیسودا زیر خنکی یکی از درختان تنومند ایستاد.
سوفیا هم جواب تلفنش را داد.
-جانم عزیزم؟
...............................
آیسودا بی تفاوت نگاهشان می کرد.
حتی این عاشقانه حرف زدن هم کسل کننده بود.
-نه اول خاقانی هستیم، مجتمع ارکید.
...............................
صدای خنده ی سوفیا بلند شد.
آیسودا بغض کرد.
درست بود که پژمان مرد کاملا جدی بود.
کم می خندید.
کم حرف می زد.
اما خوب بود.
بهترین بود.
دیوانه وار عاشقش بود.
-باشه عزیزم منتظرم.
تماس را قطع کرد و به سمت آیسودا برگشت.
-بریم یه بستنی بخریم و بخوریم تا بیاد.
-من میل ندارم.
مگر این بغض لعنتی می گذاشت.
یک هفته گذشته بود.
پژمان حتی یک پیام ناقابل هم برایش نفرستاد.
منصفانه باید قضاوت می کرد خودش هم پیامی برایش نفرستاد.
می ترسید جوابی نگیرد.
شاید همین دلیل محکمی بود تا تلاشی نکند.
پژمان نه او را پس می زد نه به سمتش می آمد.
مانده بود وسط برزخ!
-تو غلط می کنی نخوری، مگه دست خودته؟
به سمت آیسودا آمد.
دستش را کشید و گفت: بیا بریم ببینم.
روزگارش عجیب شده بود.
نمی خواست با هیچ کس حرف بزند.
از دلداری دادن های هیچ کس خوشش نمی آمد.
هیچ سودی به حالش نداشت.
سوفیا ول کن نبود.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#فراری #قسمت_556
بلاخره او را به سمت بستنی فروشی برد.
آیسودا پشت یک میز نشست.
سوفیا هم سفارش بستنی داد.
آیسودا گوشیش را درآورد.
از آلبوم گوشی برای بار هزارم عکس های پژمان را ورق زد.
ژست های مختلفش!عپ
عکس هایی که یواشکی گرفته بود.
این بغض لعنتی چند روزه هم دست از سرش برنمی داشت.
خفه شده بود که به هیچ روشی پایین نمی رفت.
رهایش نمی کرد.
سوفیا با بستنی ها مقابلش نشست.
کاسه ی بستنی را مقابلش گذاشت.
-بخور تا آب نشده.
عکس العملی که از آیسودا ندید خودش را به سمتش خم کرد.
دوباره داشت عکس های پژمان را می دید.
-باز داری عکساشو می بینی؟ خسته نشدی؟
-دلم براش تنگ شده.
-امان از دست تو!
آیسودا لبخند غمگینی زد.
-لبخنداش خیلی قشنگه!
-دیگه چی؟
-وقتی می خوابه اینقد ناز میشه؟
-مبارک صاحبش!
آلبوم گوشی را بست و کنارش گذاشت.
واقعا داشت عذاب می کشید.
-یکم بستنی بخور خنک بشی، زیادی داغی!
-خیلی غمگینم.
-اینم یه دوره اس تموم میشه.
-خیلی دوسش دارم.
-مگه نمیگی رفته فکر کنه؟
-اگه برنگرده؟
-بیجا کرد، کیو بهتر از تو پیدا می کنه؟
آیسودا لبخند زد.
بی میل قاشقی بستنی را برداشت.
آنقدر بی حواس بود که اصلا به اطرافش دقت نکرد کجا نشسته اند.
-جای دنجیه نه؟
-برای من فرقی نداره.
-تو فعلا فیوز پروندی.
-نه برقم قطع شده.
سوفیا خندید.
می خواست حرفی بزند که صدای آرش را شنید.
فورا با ذوق بلند شد.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan