موجودی که ارزشمندی
یا بیارزش بودن آن، وابسته به نظر دیگران باشد،
چه موجود اسفباری است...!
در باب حکمت زندگی/شوپنهاور
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
یکی از قویترین محرکهای موفقیت اشتیاق است. وقتی کاری انجام میدهید، آن را با قدرت و با تمام وجود انجام دهید. فعال، پرانرژی، با اشتیاق، با اعتمادبهنفس و با ایمان باشید تا به هدف خود برسید. هیچ هدف بزرگی بدون اشتیاق و علاقه به دست نمیآید.
رالف والدو امرسون
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻 خواص کلم بروکلی 🥦
🔹پیشگیری از سرطان های پروستات،سینه،معده و روده
🔹افزایش سطح تستوسترون
🔹مفید در پیشگیرى و کنترل دیابت
🔹جلوگیرى از پوکى استخوان
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگن دنیا جای زندگی کردن نیست
http://eitaa.com/cognizable_wan
12.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید ابراهیم هادی و دختر
http://eitaa.com/cognizable_wan
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عوام فریبی یعنی....
http://eitaa.com/cognizable_wan
پادشاهي بود که فقط يک چشم و يک پا داشت. پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا يک پرتره زيبا از او نقاشي کنند. اما هيچکدام نتوانستند؛ آنان چگونه ميتوانستند با وجود نقص در يک چشم و يک پاي پادشاه، نقاشي زيبايي از او بکشند؟
سرانجام يکي از نقاشان گفت که ميتواند اين کار را انجام دهد و يک تصوير کلاسيک از پادشاه نقاشي کرد. نقاشي او فوقالعاده بود و همه را غافلگير کرد. او شاه را در حالتي نقاشي کرد که يک شکار را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانهگيري با يک چشم بسته و يک پاي خم شده.
چرا ما نتوانيم از ديگران چنين تصاويري نقاشي کنيم؛ پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت آنان.
http://eitaa.com/cognizable_wan
🦋🐾 مورچه عجول"
یه روز یه مورچه سیاه با پاهای بلند تو دشتی زندگی میکرد ، مورچه های دیگه چون كه مورچه سیاه پاهای بلندی داشت و با سرعت به این طرف و اون طرف میدوید بهش مورچه عجول میگفتن. همه مورچهها در طول بهار و تابستون برای فصل زمستونشون آذوقه جمع میکردن تا گرسنه نمونن اما مورچه عجول اصلا به فکر جمع کردن غذا نبود. مورچههای دیگه كه كوچیکتر بودن همیشه نگران گرسنه موندن مورچه عجول تو زمستون سرد بودن ولی خودش به فكر نبود. هر روز مورچه ها کار میکردن و برای زمستون سرد دنبال غذا بودن ولی مورچه عجول هر روز استراحت میکرد و میخورد و میخوابید.
روزها گذشت و گذشت تا اینکه فصل زمستون فرا رسید و مورچهها هم مقدار زیادی غذا تو لونههاشون جمع كرده بودن و دیگه نگران سرمای زمستون نبودن. تا اینکه چند روزی هوا سردتر شده بود خبری از مورچه عجول تو دشت نبود و هیچکسی ازش خبر نداشت. یکی از همون شبهای سرد زمستون که همه مورچه ها تو لونه باتجربه ترین مورچه دشت دعوت بودن که اونجا مورچه پیر پرسید؟ شما نمیدونید مورچه عجول کجاست؟ که یکی از مورچه ها که اسمش مورچه قرمزی گفت: مورچه عجول پشیمونه و ناراحته برای اینکه نتونسته تو تابستون غذا جمع کنه برای همین از لونش بیرون نمیاد و روش نمیشه از ما کمک بخواد. مورچه پیر گفت: مسئله مهمیه چون مورچه عجول الآن به کمک ما نیاز داره ولی باید یاد بگیره که از سال بعد خودش باید دنبال غذا بگرده. از بین مهمونا یه مورچه گفت: من یه فکری دارم.
فردای اون روز مورچه پیر به لونه مورچه عجول رفت و بهش گفت: چیشده چرا چند وقته که توی دشت نمیای همه دلشون برات تنگ شده. مورچه عجول گفت: من همه بهار و تابستون رو استراحت کردم و اصلا به فکر روزای سرد نبودم الآن روم نمیشه بیام و از دوستام کمک بخوام. مورچه پیر گفت: ما با هم اینجا زندگی میکنیم و این بد نیست که از ما کمک بخوای ولی برای اینکه این زمستون رو به خوبی سپری کنی یه پیشنهاد برات دارم. مورچه عجول گفت: چه پیشنهادی؟ مورچه پیر گفت: هر کدوم از مورچه های دشت برای زمستون امسال بهت یه دونه قرض میدن و خودت باید برای سال بعد بیشتر تلاش کنی و هم دونه های مورچه ها رو بدی و هم برای خودت غذا برای زمستون جمع کنی. مورچه عجول که خیلی خوشحال شده بود گفت قبوله. مورچه پیر گفت: امشبم همه اهالی دشت میخوان مهمونی بیان لونت تا با هم باشیم. مورچه عجول گفت: چشم اینم قبوله.
اون شب همه دعوت مورچه عجول بودن و تو مهمونی و غذاها بهش کمک کردن و کلی بهشون خوش گذشت و مورچه عجول از همه بخاطر کمکی که بهش کردن تشکر کرد و قول داد از سال بعد بیشتر تلاش میکنه تا کمکهای دوستاش رو جبران میکنه.
🍃🌸
🌸JOin👇
👶🏻http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #چهل_وششم
-الو عطیه کجایی؟
عطیه:
_تا ۴۵ دقیقه دیگه خونه ام.. تو هم بشین زندگی شهید قاضی خانی رو بخون
-باشه
با خوندن هر خط از زندگی 🌷شهید قاضی خانی🌷 میفهمیدم فدایی حرم بی بی زینب بودن ربطی به شغل و مکان و تحصیلات #نداره
🌷"شهید مهدی قاضی خانی "🌷
🕊نام : مهدی
🕊نام خانوادگی : قاضی خانی
🕊نام پدر : جمشید
🕊تاریخ تولد : ۱۳۶۴/۸/۲۵
🕊تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۹/۱۶
🕊محل شهادت : خان طومان حلب
🕊محل دفن : قرچک ورامین
🕊زندگینامه.. شهید مدافع حرم مهدی قاضی خانی..
شهید مهدی قاضی خانی فرزند دوم خانواده جمشید قاضی خانی در بیست و هشتم آبان ماه هزار و سیصد و شصت و چهار در روستای حیدر خان از توابع استان همدان در خانواده ای مذهبی و کشاورز به دنیا آمد..
و در سن ده سالگی به همراه خانواده اش به شهرستان قرچک نقل مکان کردند وی در سن پانزده سالگی درس و مدرسه را رها کرد..
و برای تامین خرج و مخارج خانواده هفت نفره شان در کوره پز خانه و گاراژ خرید و فروش ضایعات مشغول به کار شد تا بتواند به جای پدر بیمار ، مایحتاج زندگی را تامین نماید.
عضویت در پایگاه بسیج در آغاز دوره نوجوانی و حضوری فعال در صحنه های انقلاب.. به ویژه عضویت در گردان امام علی علیه السلام در فتنه ۸۸.. و فرماندهی گردان استشهادی شهید علمدار پایگاه انصار الشهدا برگ زرینی به زندگی سراسر عاشقانه وی بود
و سرانجام دعوت عقیله ی بنی هاشم را لبیک گفت و برای نبرد با تکفیری های خونخوار عازم سوریه شد...
و در شانزده آذر نود و چهار در خان طومان استان حلب به فیض شهادت نائل امد و پیکر پاک ایشان با بدرقه ی باشکوه مردم شهید پرور قرچک در گلزار شهدای امامزاده بی بی زبیده قرچک آرام گرفت.
ادامہ دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan