احترام به سادات👌🏻
کسی ﺟﺮﺍﺕ این رو ﻧﺪﺍﺷﺖ که ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ سر یک ﻣﯿﺰ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ، اما ﻃﯿﺐ می نشست. ﮔﻨﺪﻩ ﻻﺕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺷﺎﻩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ می خوﺍﺳﺖ ﻣﺠﻠﺴﯽ رو ﺧﺮﺍﺏ کنه ﻃﯿﺐ رو صدا می زد
یک ﺭﻭﺯ ﺷﺎﻩ به طیب گفت ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ، ﺑﺮﻭ یه مجلس ﺭﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﻦ. ﮔﻔﺖ کجا؟ ﻃﺮﻑ ﮐﯿﻪ؟ ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻓﻼﻥ جا ، ﺳﯿﺪ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﻤﯿﻨﯽ. ﻃﯿﺐ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ و گفت ﮐﯽ؟ ﮔﻔﺘﯽ ﺳﯿﺪ ﻫﺴﺖ؟
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﺁﺭﻩ. طیب ﮔﻔﺖ نه ﻣﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ سلام الله علیها ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﯿﻢ! ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ خمینی ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﻭی ﺯباﻥ ﻣﺮﺩﻡ باشه
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ دستور میدهم شکنجه ات می کنند ، می کشمت.
طیب ﮔﻔﺖ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﮑﻦ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ سلام الله علیها ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﻢ. آنقدر او را شکنجه اش کردند که ﻃﯿﺐ هیکلی لاغر شده بود. ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ او را ﺍعدﺍم ﮐﻨﻦ، ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ ﻃﯿﺐ ﭘﯿﺎم ﺑﺮﺍی ﺍﻣﺎﻡ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟
ﮔﻔﺖ ﻣﻦ سید روح الله خمینی رو نمی شناﺳﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯿﻦ، ﻃﯿﺐ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﻔﺎﻋﺘﻢ ﮐﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎم طیب رو ﭘﯿﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ طیب ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﻦ ﻭ امثال ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻥ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻣﺖ رو ﺷﻔﺎﻋﺖ می کنه ...
ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ طیبی که ۶۰ ﺳﺎﻝ ﻧﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮاﻧﺪ و ﻧﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ ، ﻓﻘﻂ ﺍﺩﺏ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ سلام الله علیها ، لیاقت پیدا کرد که ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎی ﻗﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ۶۰ ﺳﺎلش رو ﻗﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩﻧﺪ
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
اونوقت آقای همتی ومهرعليزاده در مقابل احترامی که مجری برای ادب به مقام شامخ سادات آقای رئیسی از لفظ جناب برای ایشان استفاده کردند، اینگونه بی ادبانه و وقیح بی حرمتی میکنن به مقام سادات در پخش زنده،
شما که پز مدرک دکترای تان را می دهید، ادب و احترام را از طیب گنده لات یاد بگیرید📛
http://eitaa.com/cognizable_wan
*مانتوهای پشت نویسی شده، وارد بازار شده است.*
اڪثر مردم بدون اینڪه معنای این نوشته ها رو بدانند، آنها را پوشیده و در ڪوچه و بازار به خودنمایی مشغول میشوند. غافل از اینڪه روی مانتوی آنها مثلا نوشته *"sow" یعنی *"ماده خوڪ جوان"..!*
چند نمونه از ڪلمات لاتین نوشته شده روی مانتوها:
Vixen زن شرور
Nude لخت
Whore فاحشه
Sow ماده خوڪ جوان
Pig خوڪ
Hussy زن گستاخ
Vice گناه، فساد
Chorus girl دختر رقاصه تو جمع
Lusts شهوت، هوس
Dram ظرف شراب
Adulterer مرد زناڪار
Eccentricity بي قاعدگي
Adultery زنا، بي ديني
Charm طلسم، فريفتن
Base-born حرامزاده
Bawdy زشت
Mason فراماسوني
Tippler ميگسار
Atheist خدانشناس
sister for sale خواهرفروش
Take me مرا لمس ڪن
*🔸نشر دهید تا هموطنان با آگاهی و دقت بیشتری نسبت به خرید اقدام ڪنند*
http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب
🕊رمان #هادے_دلہا
قسمت #پنجاه_ویڪم
الحمد لله دور حرم خیلی امن بود . با بهار راه میرفتیم و از #حسین و #شهدای دیگه حرف میزدیم
-بهار حسین چقدر اینجاها راه رفته
بهار :
خداروشکر خیلی آروم تر شدی😊
-کاش یه فیلم بود ازش میدیدیم 😔
محسن:خانم عطایی فر ببخشید صداتون رو ناخود آگاه شنیدم
من یه فیلم از حسین دارم روزی که اومدیم حرم وداع
-میشه ببینمش؟
محسن : بله
بهار :ببخشید مامان داره منو صدا میکنه
-بهار کجا میری عه!😒
بهار نامرد بد بدی منو با آقای چگینی تنها گذاشت.😕😒
محسن : خانم عطائی فر میدونم درست نیست نه مکانش نه اینکه خودم بیان کنم
ولی اگه اجازه میدید با خانواده برای امر #خیر مزاحمتون بشیم
چند دقیقه سکوت کردم بعد گفتم هرچی خانواده بگن ببخشید...
وقتی رسیدم پیش بهار صورتم قرمز بود🙈
بهار :خخخ مبارک باشه😁😉
یه مشت زدم به شانه اش و گفتم خیلی نامردی بهار😒
واییی😬😬 گوشیش موند دستم
بهار : خخخخخخ ببر بده بهش بدوووووو😀😉😁
-وای نه من روم نمیشه🙈
عصری رفتیم مقبره حجر بن عدی رو دیدیم
همون جایی که داعش😡 برای نشان دادن اینکه شجره خبیثه است هتک حرمت کرده😔
اینجا همون جاییه که وقتی هتک حرمت کردن خون هزاران شهید و محب علی به جوش اومد مثل #شهیدمهدی_قاضی_خانی🌷
که با این اتفاق راهی سوریه شد و ار حرم بی بی زینب دفاع کرد
چون خان طومان هنوز کاملا پاکسازی نشده بود ما از دور مقتل عزیزانمان را دیدیم
چقدر از فاصله دور جیغ زدم😫 ،گریه کردم😭 ، نوحه خوندم برای عزیزدلم❤️💔😔😭
سفر تمام شد و من حالا خیلی میدونم عزیزدلم چرا دل کند و رفت..
وقتی رسیدیم کارت عروسی عطیه اومد😍😁
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب
🕊رمان #هادے_دلہا
قسمت #پنجاه_ودو
🍀راوی عطیه🍀
روبروی آینه نشسته بودم و به خودم نگاه میکردم.. موهای بلوند شده، لباس عروس
صدای گوشی بلند شد سید بود
سید:سلام عروس نازم😍
-سلام آقای داماد من کجایی؟عروس خسته شد☺️
سید:نیم ساعت دیگه پیشتم نازگلم
کتم رو پوشیدم
به یک سال و سه ماه پیش فکر میکردم زمانی که تو خواب ابراهیم هادی منت برد کربلای زمان اباعبدالله اونجا که دیدم بی بی زینب حسین،عباس و علی اکبر رو داد ولی چادرش نداد و محجبه شدم
به حال برگشتم و شنلم رو پوشیدم
-خانم آرایشگر میشه کمکم کنید چادرم رو سر کنم
آرایشگر: حیف نیست این خوشگلی رو بذاری زیر چادر؟
-حیف اینکه به جز شوهرم کس دیگه از این خوشگلی بهره ببره😊
سید که اومد منو با چادر دید سرش رو آورد زیر گوشم و گفت : تمام دنیام رو به پات میمونم😍عاشقتم عطیه که #عروس_محجبه منی
دستم رو به دست مرد غیرتمندم دادم و سوار ماشین عروس شدیم
-سیدم
سید :وای عطیه رحم کن پشت فرمانم به جون خودت رحم کن خانم گلم😁
-خب باشه.. 😬میخواستم بگم بریم پیش شهید میر دوستی و شهید هادی
سید:محمد فدای لپ آویزانت بشه چشم
خیلی حس خوبی بود با لباس عروس و کت و شلوار دامادی رفتیم پیش شهدا
بهترین جای عروسیم اونجا بود که زینب دو تا بلیط کربلا بهمون داد و گفت هدیه از طرف حسین😭😍
یه جایی من میخواستم سرخودانه زندگی کنم ولی شهدا به حرمت دعای مادرم و لقمه حلال مادرم دستم رو گرفتن و هدایتم کردن
سید:خانم گلم به خونه خودت خوش اومدی عروس مادرم😍❤️
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #پنجاه_وسوم
دو روز از عروسیمون میگذره..
و امروز قراره به سمت میعادگاه عاشقان "کربلا" پرواز کنیم😍
تو فرودگاه نشسته بودیم چشمم همش به تابلو اعلانات پرواز بود
سید:
_بیا این آب هویج رو بخور آنقدر زل زدی به اون تابلو میترسم چشمات ضعیف شه😁
-سید پس چرا اعلام نمیشه پرواز😢
سید: خانمم باید یه ۴۵ دقیقه صبر کنی
یهو صدای تو سالن انتظار ۱
مسافرین محترم پرواز تهران -نجف لطفا به سالن انتظار ۲ حرکت کنید
راه افتادم برم.. یهو سید گفت :
_خیلی ممنون که منو همین جا تو فرودگاه تهران جا گذاشتی😐
-ببخشید هول شدم😅
بالاخره سوار هواپیما شدیم تا هواپیما اوج گرفت سید دستم رو گرفت و گفت :
عطیه من از پنج سالگی سالی یکی دو بار به لطف خدا اومدم زیارت جدم ولی این بهترین سفرمه.. خدا یه همسر بهم داد که شهدا عطیه اش کردن😊
-منم افتخار میکنم که عروس حضرت زهرا شدم😍
بعد از نیم ساعت در فرودگاه نجف به زمین نشستیم
-سید الان باید چیکار کنم
سید :
_الان هیچی همراه بقیه میریم هتل
غسل زیارت میکنیم.. بعد میریم ان شاالله زیارت حضرت امیر علیه السلام
دست به دست سید وارد حرم حضرت علی علیه السلام شدم
اشکام با هم مسابقه میدن ،😭روبروی صحن طلایی آقا زانوهام رو بغل کردم و گفتم.. فقط شما می تونستید زندگیم و یهو اونقدر عوض کنید😭
سرم رو گذاشتم روی شونه محمد و به نوای مداحی که برای منو خودش میخوند گوش دادم
اینجا حرم اول مظلومه عالمه..
مردی که در خیبر شکست..
ولی یک روزی برای از هم نپاشیدن اسلام سکوت کرد..
و انتقام همسر جوانش را نگرفت..
از روزی که تغییر کردم میفهمم چقدر سخته برای یه مرد هر روز با قاتل همسر جوانش چشم به چشم بشه..
اونم نه یه مرد عادی یک مرد مثل علی
دلم میخواد معتکف این بارگاه بشم ولی نمیشه
دو روز از اومدنمون و بودنمون در جوار علی ابن ابیطالب میگذره و من فقط دلم میخواد ساکن این سرزمین الهی باشم
به قصد خوردن شام از حرم خارج میشیم که محمد میگه :
_عطیه جان فردا باید حداقل به نیت تبرکی هم شده یه چیزایی برا مادر پدرمون خواهرِ حسین ، خانم رضایی بخریم
-محمد عاشق این اخلاقتم که هیچوقت اسم نامحرم رو به زبون نمیاری☺️
سید : اینو #پدرم یادم داد😊
آخرین روز سفرمون بود ،
ما امروز چند ساعتی بازار بودیم و بعد از زیارت آخر، به سمت کوفه حرکت کردیم
و قراره از اونجا بریم کوفه
کوفه رو باید دید ، نمیتوان آن را توصیف کرد، سوار اتوبوس برای کربلا دل و قلبم بی تاب دیدن کربلاست
بالاخره وارد کربلا میشویم.. انگار خوابم و منگ😥
ادامه دارد..
http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #پنجاه_وچهار
راهی حرم میشویم...
و بین الحرمین.. تو بین الحرمین جیغ زدم و گریه کردم😭
من یک بار با ابراهیم هادی اینجا آمدم.. من میدانم در کربلا چه گذشت..
من چادری شدم..
چون دیدم حتی تو اسارت میان گله گرگان #حجاب_زینب_کبری تکانی نخورد
محمد : عطیه جان عزیزم حواست باشه تو عزاداریات صدات به گوش #نامحرم نخوره😊
دفعه دوم که رفتیم حرم خیلی آرومتر بود
محمد : خانمم یه خبر خوب بهت بدم
-چی شده ؟😳
محمد : محسن و خواهرِ حسین نامزد شدن.. الانم رفتن مزار شهید دهقان😊
-واااااای خدا عزیزدلم😍
محمد : الان عزیز دلت کی بود؟خواهر حسین یا محسن؟🤔
-عه سید اذیت نکن🙃
"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود"
و اهالی این سرزمین غافل میماندن اگر #شهدا نبودن
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #پنجاه_وپنجم
🍀راوی زینب🍀
دو روزی از عروسی عطیه میگذره و امروز دارن میرن کربلا ، دلم بی نهایت هوای #حسینم رو کرده.😔
لباسام رو عوض میکنم و وارد پذیرایی میشم . رو به مرتضی که داشت با پلی استشن بازی میکرد گفتم :
_داداش جون من میاد با آبجیش بره بهشت زهرا؟
سریع از جا میپره میگه آخ جون الان حاضر میشم
دستای کوچولوش رو تو دستم میگیرم
مرتضی که حالا کمی از دل تنگی های ما برای حسین گمناممون پر کرده
روزی که حضرت آقا فرمودن :
_اسرائیل تا ۲۵ سال دیگه محو میشه با اون که حساب کتاب بلد نبود با کمک بابا فاصله ولی شهید آزاد سازی قدس
مرتضی : آجی گل نمیخوای بخری؟
-یادم نبود بریم بخریم
وقتی دستم تو کیفم کردم تا پول حساب کنم مرتضی با یه غرور مردانه گفت:
_یه خانم وقتی مرد پیششه دست تو جیبش نمیکنه😇
-الهی من فدای این مرد بشم😍
سر مزار رفتیم #هیچ_نشانی از #حسین توش نبود.. حتی پلاکش.. ما نمیدونیم پیکر عزیزمون چی شد ..پیکر عزیزِ من تو خاک سوریه موند مثل👇
🕊مجید قربانخانی ،
🕊مرتضی کریمی ،
🕊زکریا شیری ،
🕊الیاس چگینی
🕊محمد بلباسی ،
🕊علی بریری
و ده شهید مدافع حرم
حال جواب تمام انتظار ها چیه؟
چه میدونن از دل #خواهری که..
شب عروسیش به جای اینکه از آغوش برادرش بیاد بیرون میاد سر مزار برادرش؟😣
کجان اون جاهلانی که نیمه شب که با گریه وقتی خواب میبینی پیکر عزیزت برگشته بیدار میشی و میبینی همش خواب بوده ؟😭
کجا بودن اون لحظه ای که پیکر تفحص شده علی اصغر شیر دل برگشت؟😭
با صدای مرتضی که با ترس میگه :
_آجی خوبی ؟😰
مجبور به دل کندن از مزار خالی برادرم میشم.. و به سمت مزار شهید میردوستی میرم.
تنها تسلی دل بی قرارم تو این ۱۴ ماه گمنامی #حسین
بعد از حدود سه ساعت بر میگردیم خونه که با قیافه خندون مامان بابا رو به رو میشم
-چیزی شده؟😕
مامان : خانم چگینی زنگ زده بود برای خواستگاری طبق حرفی که تو حرم خانم حضرت زینب بهم گفتی.. گفتم فردا شب بیان😄
پیش بابا از خجالت آب میشم 🙈
فردا خیلی زود میرسه..
طبق سفارش برادر شهیدم ، همون چادر سفیدی که خودش برام خریده و بدون اینکه خودش برگرده سر میکنم
خانواده چگینی راس ساعت ۹ تو خونه ما حاضر بودن.
بعد صحبت های دو نفره که تابلو بود همو دوست داریم😅
تا ۲۵ مرداد به #محرمیت موقتی هم در میایم تا اون روز عقد و عروسیمون رو یک حا بگیریم و محسن ۱۶ شهریور اعزام بشه سوریه
با مهریه یک جلد کلام الله مجید،
یک جفت آینه و شمدان ،
۱۴ سکه بهار آزادی و
۲۵۰ شاخه گل رز هدیه به ۲۵۰ شهید گمنام به مدت ۵ ماه
به عقد موقت محسن دراومدم
با وارد شدن انگشتر نامزدی تو دستم اطمینان میکنم همه چیز واقعیه💍😍..
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
گاوچراني وارد شهر شد و براي نوشيدن چيزي، كنار يك مهمانخانه ايستاد.
بدبختانه، كساني كه در آن شهر زندگي ميكردند عادت بدي داشتند كه سر به سر غريبهها ميگذاشتند.
وقتي او (گاوچران) نوشيدنياش را تمام كرد، متوجه شد كه اسبش دزديده شده است.
او به كافه برگشت، و ماهرانه اسلحهاش را در آورد و سمت بالا گرفت و بالاي سرش گرفت بدون هيچ نگاهي به سقف يه گلوله شليك كرد.
او با تعجب و خيلي مقتدرانه فرياد زد: «كدام يك از شما آدمهاي بد اسب منو دزديده؟!؟!» كسي پاسخي نداد.
«بسيار خوب، من يك آب جو ديگه ميخورم، و تا وقتي آن را تمام ميكنم اسبم برنگردد، كاري را كه در تگزاس انجام دادم انجام ميدهم! و دوست ندارم آن كاري رو كه در تگزاس انجام دادم رو انجام بدم!»
بعضي از افراد خودشون جمع و جور كردن. آن مرد، بر طبق حرفش، آب جو ديگري نوشيد، بيرون رفت، و اسبش به سرجايش برگشته بود.
اسبش رو زين كرد و به سمت خارج از شهر رفت.
كافه چي به آرامي از كافه بيرون آمد و پرسيد: هي رفيق قبل از اينكه بري بگو، در تگزاس چه اتفاقي افتاد؟
گاوچران برگشت و گفت: مجبور شدم پیاده برم خونه!
آرامش داشته باش؛ با اقتدار ابراز وجود كن ؛ نتيجه خواهي گرفت.
°•°•°• °•°•°• °•°•°• °•°•°• °•°•°• °•°•°• °•°•°•
📮http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرمت زنها را نگه بدارید
http://eitaa.com/cognizable_wan
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
️روزی دو بازرگان به حساب معامله هایشان می رسیدند. در پایان، یکی از آن دو به دیگری گفت: «طبق حسابی که کردیم من یک دینار به تو بدهکار هستم.»
بازرگان دیگر گفت: «اشتباه می کنی! تو یک و نیم دینار به من بدهکار هستی؟»
آن دو بر سر نیم دینار با هم اختلاف پیدا کردند و تا ظهر برای حل آن با هم حرف زدند اما باز هم اختلاف، سر جایش ماند. هر دو بازرگان از دست هم خشمگین شدند و با سر و صدا تا غروب آفتاب با هم درگیر بودند. سرانجام بازرگان اولی خسته شد و گفت: «بسیار خوب! تو درست می گویی! یک روز وقت ما به خاطر نیم دینار به هدر رفت.»
سپس یک و نیم دینار به بازرگان دوم داد. بازرگان دوم پول را گرفت و به سمت خانه اش به راه افتاد. شاگرد بازرگان اولی پشت سر بازرگان دوم دوید و خودش را به او رساند و گفت: «آقا،انعام من چی شد؟»
بازرگان، ده دینار به شاگرد همکارش انعام داد. وقتی شاگرد برگشت، بازرگان اولی به او گفت: «مگر تو دیوانه ای پسر؟! کسی که به خاطر نیم دینار ،یک روز وقت خودش و مرا به هدر داد چگونه به تو انعام می دهد؟!»
شاگرد ده دینار انعام بازرگان دومی را به اربابش نشان داد. آن مرد خیلی تعجب کرد و در پی همکارش دوید و وقتی به او رسید با حیرت از او پرسید: «آخر تو که به خاطر نیم دینار این همه بحث و سر و صدا کردی، چگونه به شاگرد من انعام دادی؟!»
بازرگان دومی پاسخ داد: «تعجب نکن دوست من، اگر کسی در وقت معامله نیم دینار زیان کند در واقع به اندازه نیمی از عمرش زیان کرده است چون شرط تجارت و بازرگانی حکم می کند که هیچ مبلغی را نباید نادیده گرفت و همه چیز را باید به حساب آورد، اما اگر کسی در موقع بخشش و کمک به دیگران گرفتار بی انصافی و مال پرستی شود و از کمک کردن خودداری کند نشان داده که پست فطرت و خسیس است. پس من نه می خواهم به اندازه نیمی از عمرم زیان کنم و نه حاضرم پست فطرت و خسیس باشم.»
http://eitaa.com/cognizable_wan
🦋🧚♀🧚♀🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نصیحت پیرمرد به استاد قرائتی
http://eitaa.com/cognizable_wan
سه چیز را به آسانی از دست نده
"جوانی" "وقت" "دوست"
سه فرد را همیشه احترام داشته باش
"مادر" "پدر" "استاد"
👇👇💜💜
http://eitaa.com/cognizable_wan
مهم نیست چی پیش میاد و یا چی میشه،
مهم نیست همدیگه رو ببینند یا دیگه نبینند،
مهم نیست از هم دلگیر هستند یا نیستند،
مهم اینکه دوستای واقعی هیچوقت همدیگه رو فراموش نمی کنند مثل یک خانواده
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
زندگی را خوب شروع کن!
خوشبختی جایش همینجاست
کنار تو...
نگذار زندگی از مقابل چشمانت بگذرد
و تو فقط نظاره گرش باشی
"زندگی" را "زندگی" کن...!
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️
#آقایان_بخوانند
✍سه #نیازاساسی زنان:
1- زنان نیازمندند
#احساس_امنیت کنند.
2- آنها نیاز دارند
#ارزشمند تلقی شوند.
3- لازم است احساس کنند که
#ارتباط_خوبی برقرار کرده اند.
💕💕💕
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️
#همسرداری
برای همسرتان #جذابیتهای
❣ رفتاری
❣ و کلامی
❣و ظاهری
داشته باشید.
‼️لازم نیست زیباترین باشید
✅اما همیشه #بهترین خودتان باشید...
💕💕💕
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #جملهسازی_های_همسرانه
💠 یکی از عوامل بسیار مهم در بهبود روابط زن و مرد و نیز #استحکام آن بهکارگیری جملات زیبا و امیدبخش در زندگی مشترک است. گاهی در خلوت خود فکر کنید و #جملات متناسب با روحیهی همسرتان بسازید و آنها را در مواقع حسّاس بر زبان جاری کنید.
💠 جملات #ساده امّا امیدبخش و لذّتبخش میتواند روابط شما را گرم و صمیمی نگه دارد. جملاتی مانند:
🔸 همه جوره #قبولت دارم
🔸 #علایقت برام مهمه
🔸 حرفهات همیشه #آرومم میکنه
🔸 خیلی زود #دلتنگت میشم
🔸 #تحمّل دیدن ناراحتیت را ندارم
🔸 دوست دارم با تو #غذا بخورم
🔸 و جملات دیگر...
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻آب هویج تازه، استرس و خستگی مفرط را برطرف میکند و مانع بروز ناراحتی های چشمی مانند آب مروارید و پیری چشم میشود.
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
وقتی سکوت میکنی
مثل یک موسیقی بیکلام
شنیدنی میشوی
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
ﺗﻤﺮﻳﻦ هایی ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻓﺰﺍﻳﺶ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﺑﻪ ﻧﻔﺲ:
1ـ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﺭﺩﻳﻒﻫﺎﻱ ﺟﻠﻮ ﺑﻨﺸﻴﻨﻴﺪ.
2ـ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﻳﻦ ﻛﻨﻴﺪ.
3ـ ﺳﺮﻋﺖ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻨﺘﺎﻥ ﺭﺍ%25 ﺗﻨﺪﺗﺮ ﻛﻨﻴﺪ. ﺣﺮﻛﺎﺕ ﺑﺪﻥ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻭﺍﻛﻨﺶ ﺫﻫﻦ ﺍﺳﺖ و ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺑﺎ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻨﺸﺎﻥﻛﻤﻲ ﺷﺒﻴﻪ ﺑﻪ ﺩﻭﻳﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻣﻬﻤﻲ ﻣﻲ ﺭﻭﻧﺪ ﻭ ﻳﺎ ﻛﺎﺭ ﻣﻬﻤﻲ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺍﻳﻦ ﺗﻜﻨﻴﻚ ﺭﺍ ﺑﻜﺎﺭ ﺑﺒﺮﻳﺪ ﺗﺎ ﻧﮕﺮﺵ ﻣﺤﻴﻂ ﺧﺎﺭﺟﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻛﻨﺪ.
4ـ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺟﺪﻱ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻴﺪ.
5ـ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺟﺪﻱ ﺑﺎﺷﻴﺪ.
6ـ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﻧﻈﺮ ﺑﺪﻫﻴﺪ.
7ـ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ. ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺩﺍﺭﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﻤﺒﻮﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺍﺳﺖ.
ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ:
1 ـ ﺳﻌﻲ ﻛﻨﻴﺪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﻴﺪ.
2 ـ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻣﻜﺎﻟﻤﻪ ﺗﻠﻔﻨﻲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻛﻨﻴﺪ.
3 ـ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻲ ﺩﻫﻨﺪ ﻟﻔﻆ ﻣﺘﺸﻜﺮﻡ ﺭﺍ ﺑه ﻜﺎﺭ ﺑﺒﺮﻳﺪ.
4 ـ ﻣﻘﺘﺪﺭﺍﻧﻪ، ﺍﻓﺮﺍﺷته ﻭ ﺑﺎ ﮔﺎﻣﻬﺎﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﺪ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭﻳﺪ.
5 ـ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻧﻜﻨﻴﺪ.
6 ـ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺜﺒﺖ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ.
7- هر روز صبح چند جمله تاکیدی مثبت به خود بگویید
8- در مترو ،تاکسی وهر جای دیگر با افراد غریبه ارتباط بگیرید و سر صحبت را باز کنید
9- توانمندیها و کاستی های خود را بشناسید و در صورت انتقاد کردن از شما و در برابر اشتباهات خود قدرتمندانه عذرخواهی کنید و اشتباه خود را بپذیرید
10- همیشه صادق باشید و به مردم یا مشتری دروغ نگویید.
حتی اگر ضرری متوجه شما یا سازمانتان هست
11- خودتان را دوست بدارید و گذشته خود و دیگران را ببخشید
و.../
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قالی قرآنی نفیس تبریز👌 نه تن از بهترین هنرمندان تبریزی شش سال با بافت بسیار ظریف خود زیر نظر دانشکده فرش دانشگاه هنرهای اسلامی تبریز با تلاش خود هنری ماندگاری خلق کردهاند👌 این قالی قرآنی نفیس که به صورت کتاب بافته شده است در جهان بی نظیر است👏 بافت این قالی به صورت دورو را از دیگر ویژگیهای منحصر به فرد این اثر نفیس و ارزشمند میباشد👌 در این اثر هنری بسیار ارزنده، تمام ۳۰ جزء قرآن به صورت دورو و با ۶۲ میلیون گره بافته شده است👏 این قالی قرآنی نفیس با خط عثمان طاها بافته شده است و مجموع قرآن ۳۱ سانتی متر ارتفاع و ۴۵ سانتی متر عرض هر صفحه آن است.👌 هرچند آیاتی از قرآن کریم و حتی سورههای کوچک قرآن به این شکل بافته شده بود، بافته شدن تمام سی جزء قرآن کریم با این ویژگیها تاکنون سابقه نداشته و ترکیب بافتها به این اثر ظرافت بسیاری خاصی بخشیده است👌👏 🔰🔰🌹 *اين كتاب قرآني نفیس ترین قرآن کریم که با ابریشم طبیعی به صورت قالیچه بافته شده وقیمت نداره! وبسیاری از کشورها برای خرید و نگهداري در موزه پیشنهادات بسیار کلانی داده اند.*🌹
🔻فواید توت خشک:
🔹بهترین قند طبیعی
🔹کاهنده کلسترول بد خون
🔹ضد سرطان و بیماری قلبی
🔹سرشار از فیبر وملین است
🔹دشمن اضطراب و عصبانیت
🔹حاوی آهن و داروی کم خونى
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan