eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ داستان تاجر و ماهیگیر یك تاجر آمریكایى نزدیك یك روستاى مكزیكى ایستاده بود و دریا را تماشا می کرد. كه یك قایق كوچك ماهیگیرى از بغلش رد شد كه توش چند تا ماهى بود! از مكزیكى پرسید: چقدر طول كشید كه این چند تارو بگیرى؟ مكزیكى: مدت خیلى كمى ! آمریكایى: پس چرا بیشتر صبر نكردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟ مكزیكى: چون همین تعداد هم براى سیر كردن خانواده‌ام كافیه ! آمریكایى: اما بقیه وقتت رو چیكار میكنى؟ مكزیكى: تا دیروقت میخوابم! یك كم ماهیگیرى میكنم! با بچه‌هام بازى میكنم! با زنم خوش میگذرونم! بعد میرم تو دهكده میچرخم! با دوستام شروع میكنیم به گیتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با این نوع زندگى ! آمریكایى: من توی هاروارد درس خوندم و میتونم كمكت كنم! تو باید بیشتر ماهیگیرى بكنى! اونوقت میتونى با پولش یك قایق بزرگتر بخرى! و با درآمد اون چند تا قایق دیگه هم بعدا اضافه میكنى! اونوقت یك عالمه قایق براى ماهیگیرى دارى ! مكزیكى: خب! بعدش چى؟ آمریكایى: بجاى اینكه ماهى‌هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقیما به مشتریها میدى و براى خودت كار و بار درست میكنى... بعدش كارخونه راه میندازى و به تولیداتش نظارت میكنى... این دهكده كوچیك رو هم ترك میكنى و میرى مكزیكو سیتى! بعدش لوس آنجلس! و از اونجا هم نیویورك... اونجاس كه دست به كارهاى مهمتر هم میزنى ... مكزیكى: اما آقا! اینكار چقدر طول میكشه؟ آمریكایى: پانزده تا بیست سال ! مكزیكى: اما بعدش چى آقا؟ آمریكایى: بهترین قسمت همینه! موقع مناسب كه گیر اومد، میرى و سهام شركتت رو به قیمت خیلى بالا میفروشى! اینكار میلیونها دلار برات عایدى داره ! مكزیكى: میلیونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟ آمریكایى: اونوقت بازنشسته میشى! میرى به یك دهكده ساحلى كوچیك! جایى كه میتونى تا دیروقت بخوابى! یك كم ماهیگیرى كنى! با بچه هات بازى كنى ! با خانواده ات خوش باشی! برى دهكده و تا دیروقت با دوستانت بگویی و بخندی!!! ماهیگیر نگاهی به تاجر کرد و گفت :خب من الانم که دارم همینکارو میکنم!!! 📒📒📒📒📒📒📒 ‌ جهل و تعصب آنقدر قدرتمند است که می‌تواند "جنگ" را به "صلح" و "بردگی" را عین "آزادی" جلوه دهد! جورج اورول  http://eitaa.com/cognizable_wan
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ چشم هایم را گرده کردم و با خنده گفتم: -چه جالب!!! -چی؟؟؟ -دفعه ی پیشم دقیقا وقتی رسیدیم اینجا گفتی که بیا اینجا بشینیم. -خب؟؟؟ -خب؟؟؟؟!!!!!این جالب نیست؟ -اصلا. -وقتی شوک بر انگیزه. -که چی؟ -هیچی با تو بحث کردن آدمو دیوونه میکنه. -خندید و گفت: -بشین. نشستم کنارش.لبخند از روی لب هایش برداشته نمیشد.گفتم: -هوای خوبیه نه؟؟؟ -نه. -نه؟؟؟؟؟ -نه یعنی آره. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: -خدایا... -فاطمه زهرا؟ -بله؟ -بابت رفتارم توی بیمارستان عذر میخوام. -چه رفتاری. دستش را روی صورتش کشیدو گفت: -وای خدا عذر خواهی کردن از تو آدمو روانی میکنه. خندیدم و گفتم: -ای بابا. خب میگم کدوم رفتارت؟ -همین که...همین که...بهت...بهت گفتم... -بگو دیگه!!! -همین که بهت گفت.علاقه ای بهت ندارم. اخم هایم در هم فرو رفت و گفتم: -برام مهم نیست. -ولی برای من مهمه. نگاهش کردم.و بعد از چند ثانیه گفتم: -چرا باید برات مهم باشه؟؟؟ -چون...چون... -چون چی؟؟!!! -چون اونموقع نمیدونستم کی هستی. -منظورت چیه؟یعنی چی نمیدونستی کی هستم؟ -یعنی... -بگو دیگه... لبخندی زدو گفت: -این دورو ورا پشمک داره؟؟ -پشمک؟تو از کجا میدونی پشمک چیه؟؟؟ -إم...با مامان که اومدیم بیرون برام توضیح داد. -آهان...اره یه دکه کوچیک هست.که همه چی داره. -پشمک دوست داری اصلا؟ نیش خندی زدم و گفتم: -خیلی... -پس پاشو بریم بخریم. از جایم بلند شدم و سمت دکه راه افتادیم پشمک های تازه ای داشت که با دستگاه درست میکرد. واقعا پشمک های خوش مزه ای داشت و من عاشق اون پشمک ها بودم. وای نمیدونم چرا محمدرضا یهو گفت پشمک... محمدرضا_سلام آقا دوتا از این پشمک هاتونو بهمون بدین. -چشم... دوتا از پشمک ها را جدا کردو گفت: -اینم دوتا پشمک برای یه زوج خوشبخت... محمدرضا خندیدو گفت: -ممنونم. بعد هم پولو حساب کردیم و برگشتیم سمت داخل پارک. محمدرضا خندید و گفت: -این پشمک ها چه جالبن: -آره خیلی... -خب بگو... -از زندگیت؟ -نه از خودت. -جدی؟ -آره مگه چیه؟؟؟ -تو که میخواستی درباره ی زندگیت بدونی فقط. -حالا چی میشه این بین شمارم بیشتر بشناسم؟ خندیدم و گفتم: -خیلیم عالی. -خب بگو؟ ... http://eitaa.com/cognizable_wan
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ -تو بپرس منم میگم. -خب...در حال حاظر چیکار میکنی؟؟منظورن اینه که درس میخونی یا کلاس میری یا... -در حال حاظر درس میخونم.حوزه میرم. -چه عالی. -مگه میدونی حوزه چیه؟ -مگه حتما باید بدونم؟همین که درس میخونی عالیه. -عجیبه. -چی؟ -هیچی توام حوزه میخوندی.قبل از اینکه حافظتو از دست بدی. -چه جذاب یعنی هم رشته ای بودیم. خندیدم و گفتم: ۷-آره. این چه جذاب چیه هی میگی؟؟از کی یاد گرفتی. -یکی دیروز اومد خونمون میگفت دوستمه.تیمه کلامش این بود بعد از هر جمله میگفت چه جذاب... خندیدم و گفتم: -چه جذاب!! دوتایی زدیم زیر خنده... محمدرضا_چه روزایی میری حوزه؟ -چرا میپرسی؟ -دوست دارم بدونم. -راستش هر روز. اما یه چند روزی میشه بخاطر این قضیه ها نرفتم.البته خیلی بهم گیر دادن. ولی بهشون گفتم که چه مشکلی برام پیش اومده. -چرا امروز نرفتی؟ -امروز که جمعست. -مگه چیه؟؟؟ خندیدم و گفتم: -خب جمعه ها تعطیله. -چه جذاب...یعنی فردا حوزه ای؟ -آره...پشمکت تموم شده. -إ آره... -این برا من زیاده.بیا... همانلحظه پشمک منو گرفت و شروع کرد به میل کردن. من_تعارف کردما. پشمک را سمتم گرفت و گفت: -بیا نخواستیم. خندیدم و گفتم: -شوخی کردم... ❤️❣ روز خیلی خوبی بود .رفتار محمدرضا خیلی عوض شده بود...گاهی عاشقانه و گاهی لجوجانه. اون روز تا شب بیرون بودیم و باهم حرف زدیم. درباره ی خودم و درباره ی خودش... ورق زندگی من برگشته...اما خیلی عجیب... هرچند بشه حافظه ی جدید ساخت...اما حافظه ی گذشته یه چیز دیگست... ... http://eitaa.com/cognizable_wan
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ صبح ساعه شش از خواب بلند شدم بعد از شستن دست و صورتم و مسواک زدن. سمت آشپزخانه رفتم مادرم هم مثل همیشه بیدار بودو برایم صبحانه درست میکرد... لبخندی زدم و گفتم: -سلام مامان قشنگم. -به به سلام دختر خوبم صبحت بخیر. -صبح شمام بخیر. -خوشحالیا؟ خندیدم و گفتم: -خوشحال که هستم ولی هنوزم خوشحال خوشحال نیستم... -چرا‌؟؟؟ -بخاطر همین قضیه هایی که بهش مشکوکم. -یعنی چی. لقمه ای داخل دهانم گذاشتم و گفتم: -نمیدونم... -دکتر تو آخر با این کارات یا منو میکشی یا خودتو. چای توی گلوم پرید و گفتم: -مامان چی میگی این چه حرفیه. -خب درست برو بگو پسر مشکلت چیه؟؟؟؟ -زمان خودش همه چیز رو معلوم میکنه. مادرم نفس عمیقی کشیدو گفت: -از دست تو... -مامان؟ -بله؟؟ -من بعد حوزه میرم یه جایی. -کجا؟؟؟ -میرم یه جایی کار دارم زود برمیگردم. -نمیگی کجا؟؟؟ -باید یه چیزی برام مشخص بشه، امشب که اومدم خونه همه چیزو برات تعریف میکنم. -هعی...باشه عزیزم. از جایم بلند شدم بوسه ای به پیشانی مادرم زدم و بعد هم خداحافظی کردم و از خانه بیرون آمدم... ... http://eitaa.com/cognizable_wan
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه و پندآموز 💠هفت عمل نیک و توکّل و اعتماد به خداوند ✍در زمان حضرت عیسی بن مریم علیهما السلام زنی بود پرهیزکار و صالحه..وقت نماز کارش را رها می کرد و مشغول نماز می‌شد. روزی مشغول پختن نان بود که موذن با بانگ اذان مردم را به نماز فرا خواند. این زن دست از نان پختن کشید و مشغول نماز شد، زمانی که به نماز ایستاد، شیطان در وی وسوسه کرد و گفت: ای زن تا تو از نماز فارغ شوی همه نان های تو می‌سوزد.زن در دل خود جواب داد: اگر همه نان ها بسوزد، بهتر است تا این که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد و به عذاب گرفتار شوم. شیطان بار دیگر وسوسه کرد: ای زن! پسرت در تنور افتاد و بدنش سوخت!! زن در دل جواب داد: اگر خداوند مقدر کرده است که من در حال اقامه نماز باشم و پسرم در آتش تنور بسوزد، من به قضای خدا راضی‌ام و نماز خود را رها نمی‌کنم اگر خدا مصلحت بداند او را از سوختن نجات می‌دهد.در این هنگام شوهر زن از راه رسید، زن را مشاهده کرد که مشغول نماز است و تنور هم روشن می‌باشد. درون تنور نان ها را دید که پخته شده ولی نسوخته و فرزندش در میان آتش مشغول بازی است و به قدرت خدا آتش در او اثر نکرده است. 💭وقتی زن از نماز فارغ شد مرد دست او را گرفت نزدیک تنور آورد و گفت: "داخل تنور را نگاه کن، وقتی زن به درون تنور آتش نظر کرد، دید فرزندش سالم و نان ها کاملاً پخته شده بدون آنکه سوخته باشد، زن فوراً سجده شکر و سپاس خداوند بزرگ را به جای آورد!"شوهر، فرزند خود را برداشت و پیش حضرت عیسی علیه السلام برد و داستانش را برای حضرت تعریف کرد. حضرت عیسی علیه السلام فرمود: برو از همسرت بپرس چه کرده و با خدای خود چه رابطه ای داشته؟ شوهر آمد و از او سوال نمود؟؟ زن پرهیزکار پاسخ داد: من با خدای خود عهد کرده ام چند عمل نیک را انجام دهم؛ که آن اعمال نیک از این قرار است: 1⃣اول؛ اعمال آخرت را بر کار دنیا مقدم بدارم! 2⃣دوم؛ از آن روزی که خود را شناختم، بدون وضو نبوده ام! 3⃣سوم؛ همیشه نماز خود را در اول وقت می‌خوانم! 4⃣چهارم؛ اگر کسی بر من ستم کرد و مرا دشنام داد، کینه او را در دل نمی‌گیرم و او را به خدا واگذارم! 5⃣پنجم؛ در کارهای خود به قضای الهی راضی هستم! 6⃣ششم؛ سائل را از در خانه ام مایوس نکنم! 7⃣هفتم؛ نماز شب را ترک ننمایم! 🌷حضرت عیسی علیه السلام فرمودند: اگر این زن مرد بود، پیغمبر می‌شد، بدلیل اینکه اعمال پیغمبران را انجام می‌دهد و شیطان نمی‌تواند او را فریب دهد.! مسئله نسوختن طفل در تنور آتش مسئله ای است که دو بار قرآن مجید بر آن شهادت داده است، یکی ابراهیم علیه السلام در زمان نمرود و دیگر موسی علیه السلام در دوران کودکی در عصر فرعون و البته هرکس با تمام وجود تسلیم حق گردد، خداوند هر مشکلی را برایش سهل و هر چیزی را به فرمان او قرار خواهد داد!! مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از آیت الله سیدعلی قاضی(ره) نقل می کنند که می فرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اوّل وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد، مرا لعن کند!!» 📚منبع: بستان العارفين؛ تحفة المريدين: 243 و شیطان در کمین گاه، صفحه 233 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌🌷👇👇👇👇 🌷http://eitaa.com/cognizable_wan ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌
🔻خوراکی های مفید برای نوجوانان 🔹شیر : تقویت استخوان ها و دندان ها 🔹ماهی : تقویت هوش و مفاصل 🔹هویج : شادابی پوست و کاهش جوش دوران بلوغ ✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
https://digipostal.ir/veladatpayambar کارت پستال ولادت رسول اکرم صل الله علیه واله http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*📿علامه حسن زاده آملی ره:* *دین ناموس خداست، با گناه کردن به ناموس خدا تجاوز نکنید.* ------------------ http://eitaa.com/cognizable_wan
13.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارتوپد و چشم پزشکی و دندانپزشکی قدیمو ببین چطور بوده http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*📿آیت الله شاه آبادی(ره):* *اگر گـــناه ڪردی ولی هـــنوز محـبت صدیقه طاهره در قلبت جای داشت* *بدان آب از سرت نگذشته است.* http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*اگر هیچ گرد و غباری بر گوشی ات پیدا نکردی..!* *ولی ‌قرآنت را گرد و غبار پوشانده بود* *بدان که تو اهمیت بیشتری به ارتباط با خلق میدهی تا ارتباط با خالق🥺* http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*📿آیت الله شوشتری(ره):* *فـلسفه خلقت انسان مـــعرفت خداست و راهِ وصول به معرفت خدا هم عبادت و بندگـی است.* 📕غـــــم عشــق ص ۱۹ http://eitaa.com/cognizable_wan
گاهی مردها را در آغوش بگیرید؛ این مردها که فاصله ی شانه هایشان امن ترین نقطه جهان است، گاهی نیاز دارند به غرق شدن توی امنِ ظریفِ زنانه ای 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
💠 🌸 💠 🔸 گاهی برخی از قابل بیانِ محل کار را با خانمتان در میان بگذارید تا به شما دهد. 🔹 مهم این است که کند او را حساب کرده‌اید و این در افزایش مهر و علاقه او به شما موثر است. 🔸 گاهی اینکار برخی از همسر نسبت به شوهر را از بین می‌برد. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
باید به مردها بفهمانیم که مورد قبول هستند،آن موقع انتقاد و پیشنهاد را میپذیرند ❌با مردها نباید رفتاری مادرانه داشت ❤️محافظ زندگی ات باش بانو❤️ 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
عزرائیل نزد مردی ثروتمند آمد تا جانش را بگیرد. مرد، گریه و زاری کرد و مهلت خواست، اما عزرائیل نپذیرفت. گفت: همه دارایی ام را بگیر و فقط یک روز به من مهلت بده. باز هم فایده ای نداشت. مرد گفت: پس فقط به اندازۀ نوشتن یک جمله به من وقت بده. عزرائیل پذیرفت. او نوشت: من خواستم " " عمرم را 300 هزار دینار بخرم، اما نشد!!! شما قدر عمرتان را بدانید، چون نه فروختنی است و نه خریدنی. http://eitaa.com/cognizable_wan
آنچه یک مرد از همسرش میخواهد ستودن قدرت مرد همیشه مرتب بودنِ زن نیاز به آرامش حفظ صلح و آشتی پس از درگیری‌های کوچک همسرانی پرانرژی 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
هرحرفی باشوهرتون دارید رو اول به خودش بگید نه به دیگران چون ممکنه دیگران حرف شمارو وارونه بهش بگن و ایشون دچار کج فهمی یا بد‌بینی بشه وهمین هم سوء‌تفاهم ایجادکنه 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت: شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود. وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود. من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم. با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم. اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند! حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین! حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود. http://eitaa.com/cognizable_wan
یکی از دوستام و خانمش میخواستن از هم جدا بشن ، یه روز تو یه مهمونی بودیم ازش پرسیدم خانومت چه مشکلی داره که میخوای طلاقش بدی؟ گفت: یه مرد هیچ وقت عیب زنشو به کسی نمیگه ... وقتی از هم جدا شدن پرسیدم چرا طلاقش دادی؟ گفت آدم: پشت سر دختر مردم حرف نمیزنه ... بعد از چند ماه از هم جدا شدن و سالِ بعدش خانومش با یکی دیگه ازدواج کرد ؛ یه روز ازش پرسیدم خب حالا بگو چرا طلاقش دادی؟ گفت: یه مرد هیچوقت پشت سر زنِ مردم حرف نمیزنه ... ✅یادمان نرود کثیف ترین انسان کسی است که راز دوران دوستی را به وقت دشمنی فاش سازد ... http://eitaa.com/cognizable_wan
گاهی زوج ها، «دوستت دارم» را به شکل‌های مختلفی بیان میکنند مثلا، لباس گرم بپوش استراحت کن وایسا کمکت کنم مراقب خودت باش و... در این جمله ها رازی نهفته است راز زیبایِ دوستت دارم ❤️ 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
صبور بودن عاليترين نماد ایمان است، وخویشتن دارى عاليترين عبادت ناكامى به معنى آزمايش است،نه شكست.. و نتيجه توکل واعتمادبه خداوند،آرامش درون است 👇🔻💙💙 http://eitaa.com/cognizable_wan
ابتدا فکر میکردم که مملکت وزیر دانا میخواهد بعد فکر کردم شاید شاه دانا میخواهد اما اکنون میفهمم ملت دانا میخواهد 📚امیر کبیر http://eitaa.com/cognizable_wan
💕 برای تنبیه، کودک را در اتاق حتی برای 1دقیقه زندانی نکنید تا به کارهایش فکر کند❌ با خلافکاران همین کار را میکنند ووقتی از زندان بیرون می آیند جری تر و بدتر می شوند. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
👈 مضـرات خوردن قند و شکر 🔸ضعیف کردن سیستم ایمنی بدن 🔸کاهش تمرکز ، بدخلقی ، افزایش اضطراب 🔸کاهش هورمون رشد 🔸سرگیجه و خواب آلودگی 🔸کاهش عملکرد آنزیم ها ⚠️ شکر اعتیـــــاد آور است 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
یک آلمانی روی شیشه عقب ماشینش نوشته بود: *نه فیس بوک،نه وات ساپ،نه توییتر،نه اینستاگرام داره* اما یک میلیارد و هشتصد میلیون دنبال کننده داره او *محمد(صلَّ الله علیه وآله)* پیامبر خداست👌🏻!
امام رضا (ع)فرمود : خدای متعال به یک پیغمبری از پیغمبرانش وحی کرد : که وقتی صبح از خانه بیرون آمدی اولین چیزی که به نظرت می آید بخور و دومین چیزی را که می بینی آنرا بپوشان و سومین چیزی را که می بینی پناهش ده و چهارمین چیزی را که دیدی مایوس نکن و پنجمین چیزی را که می بینی از آن فرار کن. چون صبح شد و بیرون آمد کوه بزرگی را دید که در روبه رویش است ایستاد و به یاد فرموده خدا افتاد که به او فرموده بود اولین چیزی را که دیدی بخور و او تعجب کرد بعد با خودش فکر کرد که خدا مرا به چیزی امر نمی کند که من طاقت آن را نداشته باشم پس به طرف کوه رفت تا آنرا بخورد هر چقدربه کوه نزدیکتر میشد کوه کوچکتر میشد تا آنجا که وقتی به کوه رسید کوه را لقمه ای لذیذ یافت و آن لقمه را خورد و لذتی به او دست داد که تا حالا با خوردن لقمه ای به او دست نداده بود . دومین چیزی را که دید طشت طلایی بود چون خدا امر کرده بود دومین چیزی را که می بینی آنرا بپوشان چاله ای کند و آن طشت طلا را در خاک پنهان کرد و بعد به راه خود ادامه داد و لحظه ای به پشت سر خود نگاه کرد دید که آن طشت طلایی که پنهان کرده بود آشکار شده و از خاک بیرون افتاده با خود گفت آنچه را که خدا فرموده بود انجام دادم و به راه خود ادامه داد دید که مرغی در آسمان است و بازی ( پرنده شکاری ) دنبال او است و قصد شکار کردن مرغ را دارد چون خدا به او فرموده بود سومین چیزی را که می بینی پناه ده آستین لباسش را گشود تا مرغ در آنجا رود و پناه گیرد پس وقتی این کار را کرد باز شکاری به او گفت من چند روزی است که دنبال این مرغ هستم تا شکارش کنم و تو او را پناه دادی و نگذاشتی که من شکارش کنم چون خدا گفته بود چهارمین چیزی را که دیدی مایوس نکن قسمتی از گوشت پای خود را کند و به باز شکاری داد و به راه خود ادامه داد و بعد در ادامه راه گوش مردار گندیده ی کرم گذاشته ای را دید چون خدا به او گفته بود پنجمین چیزی را که دیدی از آن فرار کن فرار کرد. به خانه برگشت و شب در خواب خدا به او گفت کارهایی را که گفتیم انجام دادی آیا معنای این کارها را می دانی ؟ گفت نه . خداوند فرمود آن کوه را که دیدی و بعد به امر ما رفتی بخوری و هرچه به آن نزدیکتر می شدی کوچکتر میشد و آخر لقمه ای لذیذ شد غضب است که اگر هنگام غضب خود را نگه داری و غضب خود را بخوری بعد از آن خوشحال میشوی که غضب را نگه داشتی و خود را کنترل کردی این خوشحالی همان لقمه لذیذ است. و اما آن طشت طلا که پنهانش کردی کار خوب و نیک است که اگر آن را پنهان کنی و به کسی نگویی ( و ریا نکنی ) خداوند آنرا ظاهر میگرداند و به همه نشان می دهد. و اما آن مرغی که پناهش دادی این است که اگر کسی تو را نصیحت می کند نصیحت او را قبول کن( گرچه آن حرف را قبلا شنیده باشی ) و باز شکاری که مایوسش نکردی آن است که اگر کسی از تو چیزی میخواست او را مایوس نکن ( اگر فقیری آمد و چیزی درخواست کرد به او کمک کنید و ناامیدش نکنید ) و اما گوشت مردار گندیده ای که امر شده بود از آن فرار کنی غیبت است و از غیبت کردن بپرهیز و غیبت نکن. عین الحیوة صفحه 521 🌹🌹🌹👇👇👇❤️❤️🌹🌹🌹 http://eitaa.com/cognizable_wan