eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
طوفان ريشه‌های درخت راعميق‌تروقوى‌ترمی‌کند درطوفان‌هاى زندگى به برگ‌هايى كه ازدست می‌دهى فكرنكن به ريشه‌اى فکر کن که قوی‌ترمی‌شود 👇👇❤️❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
وقتی با خودت قرار می‌گذاری از گلی نگهداری کنی، از همان لحظه که شاخه‌اش را در خاک گذاشتی‌ و اولین آب را به ریشه و جانش تزریق کردی، رسالت تو آغاز می‌شود. گل‌ها عادت می‌کنند، به محیط‌ها، به خاک‌ها، به صداها، به آدم‌ها. نمی‌شود مدام از خاکی به خاکی جابه‌جا شوند و شاداب بمانند، نمی‌شود دوستشان نداشت، نمی‌شود مراقبشان نبود. گل‌ها به قهری پژمرده می‌شوند و به نگاه و نوازشی جان می‌گیرند. اگر مسئولیت‌پذیر و عاشق نیستید، سرپرستی هیچ گلی را به عهده نگیرید! گل‌ها توجه و عشقی مدام می‌خواهند. درست مثل آدم‌ها. 👤http://eitaa.com/cognizable_wan
من تلاشمو کردم... دویدیم سمتت، علاقمو نشون دادم... بهت فهمومندم که دوستت دارم ولی حالا دیگه نوبتِ توئه... این همه من دوییدم حالا دیگه وایمیستم یه گوشه ببینم یه قدم سمتم برمیداری؟ اگه اومدی که آغوشم بازه برات... اما اگه نیومدی شاید دوستم نداشتی شایدم من باید بدونم اگه یه نفرو با تمام وجود دوست دارم اون میتونه اینجوری نباشه http://eitaa.com/cognizable_wan
♦️شلغم کمر سنگ کلیه را می‌شکند ! 🔸شلغم منبع عالی از ویتامین ها است که از بروز بسیاری از بیماری ها در بدن جلوگیری می کند و افرادی که سنگ کلیه دارند حتما باید این خوراکی را مصرف کنند چرا که شلغم باعث تسهیل دفع اسید اوریک بدن می شود. 🔸همچنین مصرف شلغم به افرادی که فشار خون بالایی دارند برای رفع آن کمک بسیاری می کند. 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
❌ 5 خوردنی که نباید با مصرف شوند ✨ مصرف گوجه‌فرنگی با معده خالی منجر به ایجاد زخم معده میشود ✨ نوشابه ✨ مصرف سبزیجات سبز منجر به سوزش سردل و درد شکمی ✨ ماست ✨ مواد غذایی تند 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌀 4 ماده غذایی مناسب جهت تسکین درد مفصل ها : 🔹چای سبز: سرشار از آنتی اکسیدان است که درد آرتریت را کاهش و نیکوتین موجود در چای درد را تسکین می دهد 🔹پیاز: پیاز و پیازچه حاوی ماده شیمیایی نادر به نام کورستین است که درد را تسکین می دهد. 🔹روغن زیتون: آنتی اکسیدان و اسید چرب امگا۳ موجود در این روغن، التهاب موجود در مفصل را از بین می برد. 🔹زردچوبه: این ادویه خاصیت درمانی دارد. خاصیت ضدالتهابی آن درد و التهاب آرتریت را کاهش می دهد. 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
📚داستان کوتاه📚 ⚡️هر چه کنی به خود کنی ، گر همه نیک و بد کنی⚡️ درویشی بود که در کوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند: "هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در می‌آورم. که هر روز مزاحم آسایش ما میشود. زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: من به این درویش ثابت می‌کنم که هرچه کنی به خود نمی‌کنی. کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده وخسته و گرسنه‌ام کمی نان به من بده. درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم !پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دوان‌دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش می‌زد و شیون می‌کرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم . آنچه را که امروز به اختیار میکاریم فردا به اجبار درو میکنیم ... پس در حد اختیار ، در نحوه ی افکار و کردار و گفتار بیشتر تامل کنیم... http://eitaa.com/cognizable_wan
🍊 🔻درمان کم خونی با آب پرتقال ! ▫️در پرتقال قرمز یا به اصطلاح خونی به میزان قابل‌ ملاحظه‌ای بتاکاروتن یا پیش‌ ساز ویتامین آ وجود دارد که برای تقویت سیستم دفاعی و کم خونی بدن مفید می‌باشد. + آب پرتقال خونی به جذب آهن دریافتی از سایر مواد غذایی کمک می کند. 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
ولی شيخ بهايی با اين شعرش حجت رو تمام كرد: آن کَس که بَدَم گفت، بدی سیرت اوست وآن کس که نِکو گفت مَرا، خود نیکوست حالِ مُتکلم از کلامش پیداست از کوزه همان برون تراود که در اوست... http://eitaa.com/cognizable_wan
✅ جایگزین قرص و قطره آهن 🔹 قطره آهن کودک مضر است و دندان های کودک را خراب میکند. موارد زیر بهترین جایگزین قرص و قطره آهن است ، این موارد را هم در برنامه غذایی کودک و هم مادر شیرده و هم افراد دارای کم خونی قرار دهید: 1⃣ سبزی تره یا آب تره در غذاها 2⃣ مصرف چهار شیره 3⃣ مصرف کوکوسبزی تره 4⃣ مصرف داروی قرص خون طب اسلامی 5⃣ مصرف داروی خونساز طب اسلامی 6⃣ مصرف شوید+عسل 7⃣ مصرف باقلای ریز 8⃣ سویق گندم ، سویق سنجد 9⃣ مصرف گوشت گوسفند کبابی http://eitaa.com/cognizable_wan
حسین: 📢 *تظاهرات گرگها ‌برای آزادی گوسفندان !*‼️ چوپان گله گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آن را بست چون گرگ‌های گرسنه سر رسیدند درها را بسته یافتند🐺 و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدند برگشتند تا نقشه ای برای بیرون آمدن گوسفندان از آغل پیدا کنند سرانجام ، گرگ‌ ها به این نتیجه رسیدند که راه چاره ... برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند !!! گرگ‌ها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند چون گوسفندان فریاد گرگ‌ها را شنیدند که از آزادی و حقوق شان دفاع می‌کنند برانگیخته شدند و به آن ها پیوستند آن ها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغل با شاخ های شان کردند تا این که دیوارها شکسته شد و درها باز گردید و همگی آزاد شدند گوسفندان به صحرا گریختند و گرگ‌ها پشت سرشان دویدند چوپان صدا می زد و گاهی فریاد می کشید و گاهی عصایش را پرتاب می‌کرد تا بلکه جلوی شان را بگیرد اما هیچ فایده ای دستگیرش نشد گرگ‌ها گوسفندان را در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند آن شب ... شبی تاریک برای گوسفندان آزاد و رها بود🌒 و شبی اشتها آور ... برای گرگ‌های به کمین نشسته ! روز بعد ... چون چوپان به صحرایی که گوسفندان در آن آزادی خود را بدست آورده بودند 🔥 رسید ... جز لاشه های پاره پاره و استخوان های به خون کشیده شده چیزی نیافت این حکایت مردمی است که به دعوت و دام منافقین و شیپور آزادباش دشمن خود به خیابان می ریزند ! به گوش باشیم ...! به هوش باشیم ...! مواظب باشیم پای مان در این فتنه نلغزد☝🏼 گرانی هست ... بد هم هست ... ولی تحمل می کنیم ! چون ناآرامی جدیدی در راه هست بدتر از سال ۸۸ ... مواظب باشیم ...!😭 سران فتنه ۹ تیر همگی جمع شدند آن طرف آب ... پیش پدرخوانده های شان مرتب جلسه دارند قرار است آمریکا تحریم ها را بیشتر کند🥺 و گماشته های داخل کشور هم به اسم مردم قرار است چند روز بعدش به خیابان ها بریزند ! تعداد جوک ها و متن های مربوط به گرانی چقدر این روز ها در فضای مجازی زیاد شده است کلیپ هایی از فقر مردم ... برای تحریک اذهان عمومی ...!!! گرانی تنها چیزی هست که همه را به بیرون می کشاند واقعا هم این مردم درد دارند کمر شان ... از اقتصاد درهم ریخته خم شده است چون اغتشاشگرانِ بین مردم قصدشان ارزانی برای مردم که نیست ! قصدشان براندازی حکومت است ! آیا این اقتصاد وزیر ندارد؟ آیا کشور دولت ندارد؟ اما ...اما من ... آرامش فرزندم را هنوز وام دار شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم خانم زینب کبری س می دانم ! نمی‌گذارم ایران ...☝🏼 یمن شود ... ! سوریه شود ... ! عراق شود ... ! افغانستان شود ...! http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸هردختری که دختر زهرا نمیشود هربانویی زینب کبری نمیشود 🌸دار وندارحضرت حیدر جز تو کسی که زینت بابا نمیشود پیشاپیش 🌸عیدمیلاد حضرت زینب(س) روز میلاد حضرت زینب (س)💚 روز آفرینش صبر، روز وقار💚 روز شکوفایی دست های مهربان پرستاری است💚 http://eitaa.com/cognizable_wan و روز پرستار مبارکــــــــَ باد 🎉 🎊
اگر جرأت گفتن حرف حق را نداری؛ حداقل برای آنهایی که حرف ناحق می زنند، دست نزن...! 👇🔻💚💚💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸 🌺اگر با يک پتو خوابيدی و موقع بيدار شدن دو پتو روی خودت ديدی بدان که آن مهر مادر است 🌸اگر با دو پتو خوابيدی و با يک پتو بيدار شدی بدان که آن از مردم آزاری کسی نيست جز برادرت 🌸و اگر با يک پتو خوابيدی و بلند شدی و ديدی که بيست پتو رويت هست بدون که خواهرت داره اتاق رو تميز ميکنه 🌸و اگر با پتو خوابیدی و بيدار شدی و ديدی هيچ پتويی روت نيست مطمئن باش که با پتوی بابات خوابيده بودی 🌸اگر بی پتو خوابيدی و بی پتو از خواب بيدار شدی، مطمئن باش جز همسرت کسی ديگه تو خونه نبوده 😂😃😂😁 http://eitaa.com/cognizable_wan
رمان من با تو 😊 🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ❤️ 💠 ۲۸ ڪیفم رو انداختم روے دوشم و از روے صندلے بلند شدم،سرم گیجم رفت،دستم رو گذاشتم روے شقیقہ م! بهار نیومدہ بود،از دانشگاہ بیرون اومدم،چند قدم بیشتر برنداشتہ بودم ڪہ سرم دوبارہ گیج رفت! چندبار چشم هام رو باز و بستہ ڪردم! هر آن ممڪن بود بخورم زمین،دستم رو گذاشتم روے درختے ڪہ ڪنارم بود و نشستم! صداے زنے اومد:خانم حالتون خوبہ؟ بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم بہ زور لب زدم:میشہ برام یہ تاڪسے دربست تا تهران بگیرید؟! اومد نزدیڪم،چادرش رو با دست گرفت و گفت:میخواے ببرمت درمانگاہ؟‌اینطورے تا تهران ڪہ نمیشہ! دوبارہ دستم رو گذاشتم روے درخت و بلند شدم نفس عمیقے ڪشیدم:نہ ممنون! دستم رو گرفت:مگہ من میذارم اینجورے برے؟حالت خوب نیس دختر! خواستم چیزے بگم ڪہ دستش رو پیچید دور شونہ هام و راہ افتاد. همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفت:حسینیہ ے ما سر همین خیابونہ بعضے از بچہ هاے دانشگاہ میخوان بیان روضہ،بریم یڪم استراحت ڪن تاڪسے ام برات میگیرم! بدون حرف باهاش رفتم،چشم هام بہ زور باز بود فقط فهمیدم وارد مڪانے شدیم! حسینیہ سیاہ پوشے ڪہ خالے بود! ڪمڪ ڪرد بشینم ڪنار دیوار و گفت:نیم ساعت دیگہ روضہ س تا بقیہ نیومدن خوبت ڪنم! زن دیگہ اے وارد شد،با تعجب نگاهم ڪرد اما چیزے نگفت! سرم رو تڪیہ دادم بہ دیوار و چشم هام رو بستم،چند دقیقہ گذشت حضور ڪسے رو ڪنارم احساس ڪردم اما چشم هام رو باز نڪردم،زنے گفت:دخترم نمیخواے بلند شے؟! صدا برام غریبہ بود،بے حال گفتم:حالم خوب نیس! _یعنے نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے؟! با تعجب چشم هام رو باز ڪردم اما ڪسے ڪنارم نبود! با صداے بلند گفتم:خانم! زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود با لبخند اومد سمتم،لیوانے گرفت جلوم و گفت:بیا برات خوبہ!فڪ ڪنم فشارت افتادہ! همونطور ڪہ لیوان رو از دستش مے گرفتم گفتم:تو چے ڪمڪ تون ڪنم؟! با تعجب نگاهم ڪرد. _مگہ ڪمڪ خواستم؟! ڪمے از محتواے لیوان نوشیدم و گفتم:بلہ!گفتید بلند شو مگہ نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے! سرش رو بہ سمت پشت برگردوند و رو بہ اتاقے ڪہ بود گفت:خانم مرامے! خانمے ڪہ دیدہ بودم اومد بیرون و گفت:جانم! _این رسمشہ از مهمونے ڪہ حال ندارہ ڪمڪ بخواے؟! خانم مرامے با تعجب گفت:من ڪے ڪمڪ خواستم همش ڪہ ڪنار شما بودم! با تعجب نگاهشون ڪردم _خودم صدا شنیدم! حال بدم فراموش شد،انقدر حالم بد بودہ ڪہ توهم زدم! با شڪ نگاهم ڪردن،خانمے ڪہ ڪنارم بود گفت:از بچہ هاے دانشگاهے؟ سریع گفتم:بلہ! _تو دانشگاہ قرص دادن بهت،براے درس خوندن و این حرفا! نگاہ هاشون اذیتم میڪرد،نہ بہ اون ڪمڪش نہ بہ این نگاہ و حرفش! دلم شڪست،با بغض بلند شدم همونطور ڪہ میرفتم سمت در گفتم:نمیدونم روضہ اے ڪہ اینجا میگیرید چقد قبولہ؟! از حسینیہ اومدم بیرون،چندتا از دخترهاے چادرے دانشگاہ مے اومدن سمت حسینیہ! رسیدم سر ڪوچہ،سهیلے رو دیدم ڪہ با عجلہ مے اومد بہ این سمت،زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود اومد ڪنارم و گفت:بهترہ با ایشون صحبت ڪنے! و بہ سهیلے اشارہ ڪرد،با عصبانیت گفتم:خانم خجالت بڪش،حالم بد بود جرمہ؟! ... http://eitaa.com/cognizable_wan 🍂 🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ❤️ 💠 ۲۹ صدام بہ قدرے بلند بود ڪہ سهیلے نگاهمون ڪرد. با عصبانیت رو بہ سهیلے گفتم:شما ڪہ انقد خوبے همہ قبولتون دارن بہ این خانم بگید من مشڪلے ندارم و فقط حالم بد شدہ! با تعجب اما آروم گفت:چے شدہ؟ رو بہ زن گفت:خانم محمدے! زن رفت بہ سمتش و آروم شروع ڪرد بہ صحبت ڪردن! پوزخندے زدم و راہ افتادم بہ سمت خیابون! صداے سهیلے باعث شد بایستم:خانم هدایتے! برگشتم سمتش و گفتم:بلہ! بے اختیار اشڪے از گوشہ چشمم چڪید نمیدونم چرا؟! با نرمش گفت:بفرمایید حسینیہ! با ڪنایہ گفتم:ممنون روضہ صرف شد! _حالا یہ روضہ هم از من صرف ڪنید! شما رو مادر دعوت ڪردہ و هیچڪس حق ندارہ چیزے بگہ،درستہ خانم محمدے؟ زن سرش رو انداخت پایین و گفت:واقعا عذر میخوام!آخہ از این موردا داشتیم! بے توجہ گفتم:قبول باشہ!خدانگهدار. محمدے سریع دستم رو گرفت با شرمندگے گفت:ایام فاطمیہ س تو رو خدا دل شڪستہ از پیشم نرو! دلم لرزید،ایام فاطمیہ بود! صداے زن پیچید تو گوشم!دخترم! سهیلے رفت سمت حسینیہ،من هم دنبال محمدے ڪشیدہ شدم توی حسینیہ،با خجالت بہ جمع نگاہ ڪردم و گفتم:من چادر ندارم،یہ جورے میشم! محمدے لبخندے زدے و گفت:الان برات میارم! سر بہ زیر نشستم آخر مجلس،محمدے با چادرے مشڪے اومد سمتم و گفت:بفرمایید! چادر رو از دستش گرفتم و زیر لب تشڪر ڪردم،چادر رو سر ڪردم! دستے بهش ڪشیدم،مثل اینڪہ دلتنگش بودم،حس عجیبے بود بعداز سہ سال سر ڪردن! _حلال ڪردے؟ آروم گفتم:حلال! خواستم چیزے بگم ڪہ صداے سهیلے از باند پیچید و مجلس شروع شد! بغضم گرفت،سهیلے تازہ داشت صحبت میڪرد و خوش آمد گویے،من گریہ م گرفتہ بود! چادر رو ڪشیدم روے صورتم و سرم رو تڪیہ دادم بہ پرچم یا فاطمہ! اشڪ هام سرازیر شد،زیر لب گفتم:خدایا خیلے خستہ ام! ... http://eitaa.com/cognizable_wan 🍂 🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ❤️ 💠 ۳۰ ڪلید رو انداختم تو قفل و در رو باز ڪردم،از حیاط سر و صدا مے اومد،مادرم و خالہ فاطمہ نشستہ بودن روے تخت و میخندیدن! با تعجب نگاهشون ڪردم،حواسشون بہ من نبود! خواستم سلام ڪنم ڪہ مریم با خندہ از داخل خونہ دوید تو حیاط امین هم پشت سرش! با دیدن من ایستادن،امین سرش رو انداخت پایین! بلند سلام ڪردم،مادرم و خالہ نگاهم ڪردن،با دیدنم متعجب شدن! با تعجب گفتم:چے شدہ؟!چرا اینطورے نگاهم میڪنید؟ مادرم سریع گفت:هیچے! مریم بهم لبخند زد و احوال پرسے ڪرد،خواستم وارد خونہ بشم ڪہ صداے مادرم اومد:هانیہ چادر خریدے؟! تازہ یادم افتاد هنوز چادرے ڪہ از خانم محمدے گرفتم روے سرمِ! برگشتم سمت مادرم و گفتم:اے واے! یادم رفت پسش بدم! _چادرو؟! _آرہ براے خانم محمدے بود!رفتہ بودم حسینیہ شون روضہ! چشم هاے مادرم گرد شد اما چیزے نگفت! _فردا بهش پس میدم یا میدم سهیلے بدہ بهش! _سهیلے دیگہ ڪیہ؟! سرم رو خاروندم و گفتم:سهیلے رو نگفتم بهتون؟! _نہ!آدماے جدید رو معرفے نڪردے! _طلبہ س مادرم طلبہ!دانشگاهمون درس میدہ! خالہ فاطمہ و مریم بهم نگاہ ڪردن و خندیدن! معنے نگاهشون رو فهمیدم تند گفتم:خالہ اونطورے نگاہ نڪنا!هیچے نیست،اے بابا! بلند شدم برم داخل خونہ ڪہ با ترس گفتم:تو رو خدا بہ عاطفہ نگیدا!بدبخت میشم میاد دانشگاہ سهیلے رو پیدا ڪنہ! شروع ڪردن بہ خندیدن! وارد خونہ شدم،چادرم رو درآوردم خواست برم اتاقم ڪہ دیدم سجادہ مادرم رو بہ قبلہ بازہ! حتما خواستہ نماز بخونہ خالہ فاطمہ اینا اومدن! آروم رفتم سر سجادہ،چادر مشڪے رو درآوردم و چادر نماز مادرم رو سر ڪردم بوے عطر مشهدش پیچید! خجالت میڪشیدم،انگار براے اولین بار بود میخواستم باهاش صحبت ڪنم،احساس میڪردم رو بہ روم نشستہ! تو دلم گفتم خب چے بگم؟! بہ خودم تشر زدم خیلے مسخرہ اے! لب باز ڪردم:اوووووم.... حس عجیبے داشتم،اون صدایے ڪہ شنیدم،حالا سر سجادہ! رفتم سجدہ،بغضم گرفت! آروم گفتم:خیلے خستہ و تنهام خودمونے بگم خدا بغلم میڪنے؟! اشڪ هام شروع بہ ڪردن باریدن! من بودم و خدا و حس سبڪ شدن! احساس ڪردم آغوشش رو و نگاهش ڪہ میگفت من همیشہ ڪنارتم!خوش اومدے! ... http://eitaa.com/cognizable_wan 🍂 🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂
بکار بردن جمله‌هایی مانند "اگر من را دوست داری" یا «با این کارت نشان دادی که مرا دوست نداری» شایددر کوتاه مدت جواب دهد، اما در بلندمدت ممکن است باعث بی‌علاقگی زن و شوهر به یکدیگر شود http://eitaa.com/cognizable_wan
✅زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر مےکنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» 💭 آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.» 💭عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.» زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.» 💭 زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.» 💭زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟» فرزندِ خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد: « بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.» مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.» 💭 عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید: « شما دیگر چرا می آیید؟ پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! ✅وقتی عشق و محبت تو خانواده باشد ، بی شک ثروت و موفقیت نیز خواهند آمد ‌‌http://eitaa.com/cognizable_wan
زمانی حرف بزن که ارزش حرفت بیشتر از سکوتت باشد.... و زمانی دوست انتخاب کن که ارزش دوستت بیش از تنهاییت باشد...! 👇🔻💚💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
گفت حواسِت به آدمهایی که کاکتوس‌وار زندگی میکنن باشه گفتم کاکتوس‌وار؟ منظورت چیه؟! «آدمهایی که مثل کاکتوس، نیازی نیست دائم حواست بهشون باشه نیازی نیست هرروز خاکِشون رو چِک کنی تا مبادا خشک شده باشه ترسِ پلاسیده شدنشون رو نداری به خیالت خیلی مقاومن... اما یه روز که مثل روزای دیگه مشغولِ رسیدن به بقیه گل های رنگارنگت هستی چشمت به کاکتوست میوفته میبینی زردو پلاسیده شده و ریشه هاش خاکِستر... و تو تازه همون روز میفهمی کاکتوس ها هم میمیرن اما تدریجی... و بی خبر...» http://eitaa.com/cognizable_wan