eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
14.8هزار ویدیو
637 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 1⃣سعي کنید همیشه از همسرتان صبورتر باشید 2⃣گذشت از مستحکم‌ترین پایه‌های ساختار یک زندگی ضد زلزله است 3⃣در شرایطی که ممکن است پایتان به مشاجره‌ای بی حاصل باز شود، بیهوده پایداری نکنید 4⃣بدانید از کاه، کوه ساختن هیچ کمکی به حل موضوع نمی‌کند 5⃣به همسرتان فرصت دهید که به اعصابش مسلط شود 6⃣ساده‌ترین شکل واکنش به خشم، نادیده گرفتن آن است. در زمان خشم یا ناراحتی، هیچ تصمیمی نگیرید 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۰ دی ۱۴۰۰
تنها زمانی صبور خواهیم شد که صبر را یک قدرت بدانیم، نه یک ضعف. آنچه ویرانمان می‌کند، روزگار نیست بلکه حوصله‌ی کوچک و آرزوهای بزرگ‌مان است 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۰ دی ۱۴۰۰
⚜تفریح کردن رو فراموش نکنید، در کشاکش زندگی گم نشید. ⚜یادتون باشه، وقتی همسرت از تو و از زندگی راضی باشه، کاری می کنه تا تو هم از او و از زندگی راضی باشی! 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۰ دی ۱۴۰۰
آقایان اگر میخواهید همسرتان شیفته شما شود دنبال بهانه برای تعریف کردن از او باشید ، از ظاهرش، از جملاتش، از نگاهش، از دست پختش، از رفتارش و.. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۰ دی ۱۴۰۰
بعضی صبح ها که از خواب پا میشی با خودت فکر میکنی ''نمیتونم از پسش بر بیام'' و بعد تو دلت میخندی چون یاد تمام صبح هایی میوفتی که این فکر رو داشتی! 👤چارلز بوکفسکی http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۰ دی ۱۴۰۰
‏یه جا خوندم نوشته بود از لحاظ روانشناختی کسانی که خیلی کم در مهمانی ها و جمع های فامیلی حاضر میشوند منزوی نیستند، بلکه بسیار روراست و صادق هستند و نمیتوانند با شخصیت ساختگی و غیرواقعی در این مجالس حاضر شوند خدا رو شکر بالاخره یکی پیدا شد ما رو درک کنه! http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۰ دی ۱۴۰۰
پائولو کوئیلو یه جایی تو کتاب کیمیاگر میگه: آدما وقتی به گنج برسن ازش رد میشن چون به گنج اعتقاد ندارن ما هم یه وقتا از کنار بهترین آدمهای زندگیمون به سادگی رد میشیم... چون فکر میکنیم بقیه قراره از اون بهتر باشن! http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۰ دی ۱۴۰۰
آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای پدر و مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن وقتی بزرگتر میشن پول دارن اما وقت ندارن وقتی هم که پیر میشن پول دارن وقت هم دارن اما پدر و مادر ندارن! http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۰ دی ۱۴۰۰
🌹 دانشمند حکیمی اکثر اوقات جلوی دروازه شهر می‌نشست و به غریبه‌ها خوش آمد میگفت. روزی غریبی نزد او آمد و گفت من می‌خواهم در شهر شما ساکن شوم مردم اینجا چگونه هستند؟ حکیم از او پرسید در زادگاه شما چطور آدمهایی زندگی می‌کنند؟ مرد غریبه گفت مردم خوب و باصفا و پرکاری دارد که به یکدیگر کمک می‌کنند منتها من مجبور شدم برای کاری آنجا را ترک کنم؛ حکیم گفت مردم اینجا نیز همانگونه‌اند؛ چرا وارد شهر نمی‌شوی؟ مطمئنا از این شهر نیز لذت میبری. چند لحظه بعد در حالی که همچنان مرد اول نزد حکیم بود شخص دیگری كه او نيز از همان دهکده مرد اول بود از راه رسید و به حکیم گفت: هی پیرمرد، مردم این شهر چگونه‌اند؟ آیا اینجا برای زندگی خوب است؟ حکیم از او نیز پرسید آدم‌های شهر خودت چگونه آدم‌هایی بودند؟ مرد گفت مردم چندان خوبی نداشت، دروغ می‌گفتند خودخواه بودند و هزاران ایراد دیگر، به همین خاطر است که آنجا را ترک کردم. حکیم گفت مردم اینجا نیز مانند همانجا هستند! اگر جای تو بودم به جستجو ادامه میدادم! مرد اول که از پاسخ حکیم حیرت کرده بود پس از رفتن مرد دوم از او پرسید که چرا به من چیز دیگری گفتی؟!!! حکیم گفت: شما هر دو از یک دهکده کوچک بودید ولی پاسخ شما کاملا متفاوت بود؛ و این به خاطر نوع دیدگاه و ذات درون خودتان است؛ به همین خاطر من هم به هر کدام از شما پاسخی متناسب با خودش دادم. http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۰ دی ۱۴۰۰
پا را به اندازه گلیم خود درازکردن ! می‌گویند که پادشاهی روزی برای سرکشی مناطق مختلف شهر و دیار خود لباس مبدل پوشید و از قصر بیرون شد. چندی نگذشته بود که در میانه راه شخصی را دید که گلیم کهنه‌ای را روی زمین انداخته و بر آن خوابیده است. چنان خود را جمع و مچاله کرده بود که حتی نوک انگشتی از گلیم بیرون نبود. پادشاه این صحنه را که دید، دستور داد مشتی سکه زر برای او بگذارند. آن شخص ماجرا را برای دوستانش تعریف کرد. در میان آن‌ها فردی بود که طمع بسیار داشت. از همین رو برای کسب مشتی زر، گلیمی برداشت و خود را در مسیر بازگشت شاه قرار داد. آن هنگام که فهمید شاه و افرادش در مسیر عبور هستند، بر گلیم خوابید چنان دست‌ها و پاهایش را از دو طرف دراز کرد که نیمی از بدنش روی زمین بود و درازتر از گلیم. پادشاه این صحنه را که دید مکدر شد، دستور داد که بلافاصله آن قسمت از دست و پای مرد طماع را که بیرون مانده است، قطع کنند. یکی از نزدیکان شاه که این حرکت را دید، گفت: پادشاها، شخصی را بر گلیم خفته دیدی و او را انعام دادی و این‌بار دست و پای بریدی؟! چه رازی در این‌ها نهفته است؟ پادشاه در پاسخ گفت: اولی پایش را به اندازه گلیمش دراز کرده بود و حد و حدودش را شناخته بود اما این یکی پا را بیش از گلیمش دراز کرده. از این رو این ضرب‌المثل را زمانی به کار می‌برند که بخواهند به کسی گوشرد کنند که به قاعده حد و توانایی‌های خودش قدم بر دارد و شأن خود را در امور بشناسد. 🍃 🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۱ دی ۱۴۰۰