eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
بهترین گیاه برای بخور صورت جوش دار ✍اگر پوست شما پر از جوش و آکنه شده می‌توانید با اضافه کردن ۲ قاشق چای خوری گل خشک اسطوخودوس به همراه دو قاشق چای خوری برگ مریم گلی و سه قطره روغن درخت چای پوستتان را بخور دهید تا از شر جوش و آکنه پوستی خلاص شوید. http://eitaa.com/cognizable_wan
🌳 خواص زیتون ؛ 👈زیتون و روغن_زیتون سرشار از فیبراست که برای کاهش وزن مؤثر و باکاهش کلسترول بد خون سلامت قلب را تضمین میکند http://eitaa.com/cognizable_wan
✍ رازیانه یکی از پرخاصیت ترین گیاهان برای درمان بسیاری از بیماری ها و مشکلات زنان می باشد که می توانید از عرق یا دم کرده آن استفاده کنید 🔹 رازیانه می تواند : 1️⃣ جلوگیری بسیاری از بیماری های رحم 2️⃣ باعث ایجاد تعادل هورمونی 3️⃣ پیشگیری از بیماری های تناسلی 4️⃣ پیشگیری از ابتلا به سرطان رحم 5️⃣درمان بیماری شایع سرد مزاجی زنان 6️⃣ پیشگیری از یائسگی و پیری زودرس 🔹استفاده از رازیانه بصورت دم نوش که میزان و نحوه تهیه آن مانند چای معمولی است بسیار به صرفه است 👇👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔺گیلاس بخورید؛ ولی مراقب باشید هسته آن‌ را قورت ندهید! 🔹گیلاس می‌تواند به‌جای مُسکن‌هایی مثل آسپیرین حتی ژلوفن استفاده شود! 🔷گیلاس خاصیت ضدالتهابی دارد و میگرن را تسکین می‌دهد. تنظیم سیکل خواب کودک و سم زدایی از بدن از خواص بی‌نظیر آن‌ است. 🔷خطرات خوردن دانه گیلاس: دانه گیلاس دارای سمی به نام سیانید است، که با اختلال در سیستم اکسیژن‌رسانی به سلول‌ها می‌تواند سبب مرگ تدریجی سلول شده ودر مقادیر بالا سبب مرگ فرد شود. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﺿـﺎﺷﺎﻩ ﮔﻔﺘﻦ:ﮐﺮﺍﯾﻪ ﺩﺭﺷﮑﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪﻩ !!! ﻟﺒﺎﺱ ﻣﺒﺪﻝ ﺷﺨﺼﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪ،ﺭﻓﺖ ﻣﯿﺪﻭﻥ ﺗﻮﭘﺨﻮﻧﻪ. ﺑﻪ ﯾﻪ ﺩﺭﺷﮑﭽﯽ ﮔﻔﺖ: ﺁﻫﺎﯼ ﺗﺎﺷﻤﺮﻭﻥ ﭼﻘﺪ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؟ ﺩﺭﺷﮑﭽﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺸﻨﺎﺳﻪ ﮔﻔﺖ :ﻣﺎﺑﻪ ﻧﺮﺥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﮐﺎﺭﻧﻤﯿﮑﻨﯿﻢ...😒 ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۵ ﺷﺎﻫﯽ؟ ﯾﺎﺭﻭ: ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۱۰ ﺷﺎﻫﯽ؟ ﯾﺎﺭﻭ: ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۱۵ ﺷﺎﻫﯽ؟ ﯾﺎﺭﻭ: ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۳۰ ﺷﺎﻫﯽ؟ ﯾﺎﺭﻭ: ﺑﺰﻥ ﻗﺪﺵ 👌 ﺳﻮﺍﺭﺷﺪ... ﯾﺎﺭﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﮔﻔﺖ: ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ؟ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺮﻭﺑﺎﻻi ﯾﺎﺭﻭ:ﮔﺮﻭﻫﺒﺎﻧﯽ؟ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ ﯾﺎﺭﻭ: ﺍﻓﺴﺮﯼ؟ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ ﯾﺎﺭﻭ:ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ؟ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ ﯾﺎﺭﻭ: ﻧﮑﻨﻪ ﺭﺿﺎﺷﺎﻫﯽ؟ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺰﻥ ﻗﺪﺵ ! 😎 ﯾﺎﺭﻭ ﺭﻧﮕﺶ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ. ﯾﺎﺭﻭ: ﻣﻨﻮﻣﯽ ﺑﺮﯾﺪ ﺯﻧﺪﺍﻥ؟ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ ﯾﺎﺭﻭ: ﺗﺒﻌﯿﺪ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ ﯾﺎﺭﻭ: ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ :ﺑﺰﻥ ﻗﺪﺵ !!! 👍🏻 http://eitaa.com/cognizable_wan
داستان واقعی توبه کنندگان😭 قصه توبه کنندگان (توبه آهنگر) یك روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم كه ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى كه دستش را داخل كوره حدادى مى كند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنكه ابدا احساس سوزشى كند روى سن دان مى گذاشت و با پُتك روى آن مى زد و به هر نوع كه مى خواست در مى آورد ومى ساخت. چون مشاهده این كار شگفت انگیز بود مرا وادار به پرسش از او كرد رفتم جلو سلام كردم جواب داد بعد پرسیدم آقا مگر آتش كوره و آهن گداخته بشما آسیبى نمى رساند؟ آن مرد گفت: نه. گفتم چطور؟ گفت: یك ایّامى در حاینجا خشك سالى و قحطى شد ولى من همه چیز در انبار داشتم. یكروز یك زن وجیه و خوش سیمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من كودكانى یتیم و خردسال دارم و احتیاج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا كمكى بكن و بچه هاى یتیم مرا از گرسنگى و هلاكت نجات بده منهم چون بهمان یك نظر فریفته جمالش شده بودم، در مقابل خواسته اش گفتم: اگر گندم مى خواهى باید ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده كنم آن زن از این پیشنهاد ناراحت و روترش كرده و رفت. روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حالیكه اشك میریخت، سخن روز قبل را تكرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تكرار كردم، دوباره بادست خالى برگشت، دوباره روز سوّم دیدم آمد و خیلى التماس مى كند كه بچه هایم دارند مى میرند بیا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده من حرفم را تكرار كردم و دیدم آن زن بطرف من مى آید و پیداست كه از گرسنگى بى طاقت شده. خلاصه وقتى كه نزدیك مى شد به من گفت: اى مرد من و بچه هایم گرسنه هستیم بیا و رحمى كن و گندمى در اختیار ما بگذار؟ من گفتم:اى زن بیخودى وقت من و خودت را نگیر همان كه بهت گفتم بیا با من باش تا بتو گندم دهم. در این موقع زن به گریه افتاد و زیاد اشك ریخت و گفت: من هرگز از این كارهاى حرام نكردم و چون دیگر طاقت نمانده و كار از دست رفته و سه روز است كه خود و بچه هایم غذائى نخورده ام بآنچه كه میگوئى ناچارا حاضرم ولى بیك شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت: بشرط اینكه مرا بجایى ببرى كه هیچ كس ما را نبیند. مرد آهنگر گفت: قبول كردم و خانه را خلوت كردم آنگاه زن را بنزد خود طلبیدم. همینكه خواستم از او بهره اى بردارم. دیدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب بمن گفت: اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل كردى ؟ گفتم كدام شرط؟ گفت: مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا كسى ما را نبیند؟ گفتم: آرى مگر اینجا خلوت نیست ؟ گفت: چطورى اینجا خلوت است بآنكه پنج نفر مواظب ما هستند و مارا دارند مى بینند اول خداوند عالم و غیر از او دو ملكى كه بر تو موكلند و دو ملكى كه بر من موكلند همه شان حاضراندو ما را مشاهده مى كنند با این حال تو خیال میكنى اینجا كسى نیست كه ما را ببیند؟ بعدا گفت: اى مرد بیا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد كن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد كند. من از این سخن متنبه شدم و با خود گفتم این زن با چنین فشار زندگى و شدت گرسنگى اینطور از خدا مى ترسید ولى تو كه این همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى ترسى ؟ فورا توبه كردم و از آن زن دست كشیدم و گندمى را كه میخواست باو دادم و مرخصش كردم. زن چون این گذشت را از من دید و جریان را بر وفق عفت خود دید سرش را به سمت آسمان بلند كرد و گفت اى خدا همینطور كه این مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنیا و آخرت را بر او سرد كن از همان لحظه كه آن زن این دعا را در حقم كرد حرارت آتش بر من بى اثر شد. http://eitaa.com/cognizable_wan
تکنیک رفع فوری ورم گزیذگی حشرات 🔸برای رفع خارش، ورم و قرمزی گزیدگی نیش حشرات از سیب‌زمینی استفاده کنید 🔹یک سیب زمینی را تمیز بشویید و از وسط برش دهید و سمت بریده شده را با چسب بانداژ روی محل گزش ثابت کنید http://eitaa.com/cognizable_wan
شربت عناب ✍عناب خشک را به مقدار دلخواه با ۴ تا ۱۰ برابر آن آب (مثلا ۱۰۰ گرم عناب با ۲ تا ۴ لیوان آب) داخل ظرف بریزید تا بجوشد و عناب‌ها پخته شود. در حین پختن با پشت کفگیر عناب‌ها را له کنید و خوب هم بزنید. وقتی عناب‌ها کاملاً له شدند، صاف کنید و به مقداری که عناب ریخته اید شکر سفید با آن مخلوط کنید و دوباره بجوشانید تا به قوام شربت برسد. این شربت را حداقل ۳ بار در روز با آبی که خیلی خنک نباشد، میل کنید. http://eitaa.com/cognizable_wan
*حکایت واقعی* در زمان رضاه شاه،کدخدای روستایی همراه پسرش به ژاندارمری آن منطقه برای کاری رهسپار میشود،وقتی کدخدا و فرزندش به ژاندارمری میرسند،متوجه می‌شوند افسر نیست،و باید منتظر باشند،کدخدا از سرباز تقاضای آب میکند،و سرباز لیوان آبی به کدخدا میدهد،و برای این کار سرباز،،کدخدا سکه ای به او هدیه میدهد، کار کدخدا تمام می‌شود و همراه فرزندش به روستا باز میگردند،در بین راه فرزند سوال میکند،چرا سکه را به سرباز دادی،پدر جواب داد،گاهی سکه ای را ندانسته و در جایی درست خرج کن و نتیحه آن را خواهی دید،، مدت زمانی نگذشته بود که بعداز جنگ جهانی دوم،کشور ایران اشغال شد،و سربازها از پادگان ها فرار کرده و به منازل خودشان برمی‌گشتند، جای جای ایران ناامن شده بود،،،تجاوز راهزنی و غارت از سر گرفته شده بود. پنج سرباز با اسلحه فرار کرده و به منزل کدخدا رفته بودن،بخاطر آن روزی که کدخدا سخاوت به خرج داده بود،،سربازان گفتن پولی برای بازگشت نداریم،کدخدا در ازای دریافت تفنگ و فشنگ ها به آنها مبلغی پول داد، توی آن سال ها اکثرا روستاها و مناطق دیگر مورد دزدی و تجاوز قرار گرفت،جز روستای آن کدخدا،چرا که همه دزدان و همه آن منطقه از پنج قبضه اسلحه با فشنگ ها مطلع بودن،و کسی جرأت ورود به آن روستا را نداشت،دوراندیشی کدخدا روستا را نجات داد. http://eitaa.com/cognizable_wan
راننده اسنپ تو ماشینش یه نوشته با این مضمون که ناشنواست گذاشته بود. وسط مسیر گوشیش زنگ خورد، برداشت و با گوشی صحبت کرد!😐 گفتم: پس چرا این کاغذو چسبوندی؟ گفت: بعضی روزا حوصله‌ی آدما رو ندارم...😅 😍 http://eitaa.com/cognizable_wan
رفتم آموزشگاه رانندگی طرف گفت ماشینو روشن کن روشن کردم گفتم بعدش چی؟ گفت برو دیگه منم پیاده شدم رفتم. داشتم می رفتم گفت داداش این ورا نبینمت دیگه. 🤣🤣🤣🤣🤣 😍 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آسان‌ترین روش برای تمیز کردن سیرابی 🔸با یک عدد قرص آسپرین، سیرابی را به راحتی پاک کنید http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿خدای تو و یوسف یکی است... ✨یوسف می دانست تمام درها بسته 🌿هستند اما به خاطر خدا ، ✨به سوی درهای بسته دوید و تمام 🌿درهای بسته به رویش باز شد. ✨اگر تمام درهای دنیا به رویت بسته 🌿شد به سوی درهای بسته حرکت کن ✨چون خدای تو و یوسف یکی است. http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻لکه‌های مختلف روی لباس رو با چه چیزی پاک کنیم؟! 🔹روغن: گچ سفید 🔹دئودرانت: دستمال مرطوب 🔹قهوه: جوش شیرین 🔹رژلب: الکل 🔹چربی: نوشابه سفید 🔹جوهر: شیر 🔹عرق بدن: آبلیمو 🔹چمن: سرکه 🔹خون: آب اکسیژنه 🔹آثار لوازم آرایش: فوم اصلاح 🔹انواع توت: آب 100 درجه در حال جوشیدن http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻آب را این موقع بخورید، معجزه می‌کند 🔹برای عملکرد بهینه هضم غذا و حفظ سلامتی در زندگی روزمره، توصیه می‌شود ۳۰ دقیقه قبل از غذا یک لیوان آب بنوشید، مهم‌ترین نکته این است که قبل از غذا تنها چند جرعه آب بنوشید و زیاده‌روی نکنید. 🔹علاوه بر نوشیدن آب ۳۰ دقیقه قبل از غذا؛ ایده خوبی است که در مواقع ذیل نیز آب بنوشید: هنگام برخاستن از خواب یک لیوان آب ولرم بنوشید، قبل از حمام، نوشیدن کمی آب برای کاهش فشار خون عالی است، قبل از خواب حتما مایعاتی بنوشید تا مایعاتی را که طی شب از دست می‌رود جبران کند. ✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند، خارپشت ها وخامت اوضاع رادریافتند، تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگررا حفظ کنند. وقتی نزدیکتر بودند گرمتر می شدند ولی خارهایشان یکدیگررا زخمی می کرد به همین خاطر تصمیم گرفتند ازهم دور شوند ولی به همین دلیل از سرما یخ زده می مردند. ازاین رو مجبور بودند برگزینند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان از روی زمین بر کنده شود، دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که، با زخم های کوچکی که همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آورد، زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهمتراست و این چنین توانستند زنده بمانند. بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می آورد بلکه آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنارآید و محاسن آنان را تحسین نماید. وقتی تنهاييم دنبال دوست ميگرديم؛ پيدايش كه كرديم دنبال عيب هايش ميگرديم وقتی كه از دستش داديم در تنهایی دنبال خاطراتش ميگرديم! 🍃 🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
باورت بشود یا نه  روزی می رسد که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد برای نگاه کردنم، خندیدنم  و حتی اذیت کردنم!  برای تمام لحظاتى که در کنارم داشتی. روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود  می دانم روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد شد... 👤بهومیل هرابال http://eitaa.com/cognizable_wan
افرادی که از نظر احساسی قوی هستند: ۱. هیچوقت برای توجه دیگران گدایی نمی‌کنند. اگر خودتان ندانید که تا چه حد ارزشمندید، هیچکس دیگری هم آن را درک نخواهد کرد. ۲. به هیچکس اجازه نمی‌دهند ناراحتشان کند. واقعیت تلخ این است که اغلب کسانیکه ما را عقب می‌کشند، نزدیک‌ترین افراد به ما هستند. خلاص شدن از این آدمها معمولاً بهترین راه‌حل است اما سخت‌ترین آنها هم هست. اگر بتوانید بی‌سر و صدا آها را از زندگی خود بیرون کنید، خیلی شانس آورده‌اید. ۳. کینه نمی‌ورزند. اگر کسی از ته قلب عذرخواهی می‌کند، او را ببخشید. اگر عذرخواهی نکرد، دیگر با او ارتباط برقرار نکنید اما کینه نگیرید. آدم‌هایی که از آنها کینه می‌گیرید، مقدار بسیار زیادی از انرژی فکری شما را می‌گیرند ۴. هیچوقت دست از کاری که دوست دارند نمی‌کشند. کسانیکه از نظر احساسی قوی هستند، هر کاری را فقط به این دلیل که دوستش دارند انجام می‌دهند. هیچوقت بخاطر حرف دیگران دست از کاری که می‌خواهند برنمی‌دارند. ۵. هیچوقت از اعتماد به خود دست نمیکشند. آنهاییکه خودشان را دوست دارند هیچوقت به خودشان شک نمی‌کنند. ۶. مثل افراد پست رفتار نمی‌کنند. برخی مردم پست هستند. اما ما تعجب می‌کنیم که چرا؟ پست بودن فقط بعنوان یک عامل ترساننده محسوب میگردد و اگر سعی دارید دیگران را بترسانید، بهتر است با یک مشاور تخصصی مشورت کنید، اگر فقط همینطوری بی‌دلیل می‌خواهید دیگران را بترسانید، احتمالاً دچار کمبود اعتمادبه‌نفس هستید. ۷. هر کسی را وارد زندگی‌شان نمی‌کنند. بیشتر آدم‌های دنیا گم شده‌اند و بدشان نمی‌آید که شما را هم با این سردرگمی خود همراه کنند. نباید بگذارید یک آشنایی بد شادی‌تان را مختل کند. ۸. از عشق ورزیدن نمی‌ترسند. اگر رابطه‌تان موفق نبوده، اشکال از شما نبوده . علت هر دو شما هستید. مگراینکه انسان واقعاً بدی باشید؛ در این حالت مشکل از شماست. ۹. از ترس روزی که پیش رویشان است در رختخواب نمی مانند. بهترین بخش زندگی شما باید لحظه‌ای باشد که بیدار می‌شوید و می‌فهمید که هنوز زنده‌اید، اکثر اوقات ما از زندگی غافل می‌شویم. ۱۰. از کم کردن سرعتشان نمی ترسند. افرادیکه از نظر احساسی قوی هستند نیاز به عمل و هیجان مداوم ندارند. نیازی ندارند که همه روز دور بگردند و برای کسل نشدن مدام در فعالیت باشند. آنها از لحظات کند و آرامشان هم لذت می‌برند ۱۱. کاری که نمی‌خواهند را انجام نمی‌دهند. بااینکه ممکن است از هر ثانیه کارشان لذت نبرند اما کاری که انجام می‌دهند را دوست دارند زیرا آنها را یک قدم به کاری که عاشقش هستند نزدیک‌تر می‌کند. ۱۲. برای «نه» گفتن هیچ مشکلی ندارند. ۱۳. پس دادن را فراموش نمی‌کنند هرچه از نظر احساسی قوی‌تر باشید، بیشتر قدردان زندگی و انسان‌های دیگر می‌شوید. به زندگی ارزش بیشتری داده و سعی می‌کنید با آنها که دچار مشکل هستند همدردی کنید. ۱۴. فراموش نمی‌کنند که شادی و خوشبختی یک تصمیم است. http://eitaa.com/cognizable_wan
برخورد با بی حجاب به روش مرحوم کافی آقای کافی نقل می کردند: داشتم میرفتم قم، ماشین نبود، ماشین های شیراز رو سوار شدیم. یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود،اون موقع هم که روسری سرشون نمی کردن! هی دقیقه ای یکبار موهاشو تکون می داد و سرشو تکون می داد و موهاش می خورد تو صورت من. هی بلند می شد می شست، هی سر و صدا می کرد. می خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه. برگشت، یه مرتبه نگاه کرد به منو خانمم که کنار دست من نشسته (خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش) گفت: آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت؟ بردار یکی بشینه. نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه! گفتم: این خانم ماست. گفت: پس چرا اینطوری پیچیدیش؟ همه خندیدند. گفتم: خدایا کمکمون کن نذار مضحکه اینا بشیم. یهو یه چیزی به ذهنم رسید. بلند گفتم: آقای راننده! زد رو ترمز. گفتم: این چیه بغل ماشینت؟ گفت: آقاجون، ماشینه! ماشین هم ندیدی تو، آخوند؟! گفتم: چرا؟! دیدم. ولی این چیه روش کشیدن؟ گفت: چادره روش کشیدن دیگه! گفتم: خب، چرا چادر روش کشیده؟ گفت: من باید تا شیراز گاز و ترمز کنم، چه می دونم چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنن ، انگولکش نکنن ، خط نندازن روشو ... گفتم: خب، چرا شما نمی کشی رو ماشینت؟ گفت: حاجی جون بشین تو رو قرآن. این ماشین عمومیه! کسی چادر روش نمی کشه! اون خصوصیه روش چادر کشیدن! "منم زدم رو شونه شوهر این زنه گفتم: این خصوصیه، ما روش چادر کشیدیم". http://eitaa.com/cognizable_wan
آدما زخـم زبون میزنن و وقتی دلخور میشی میگن چته تو؟ آستانه ی تحملتو بالاتر ببر، جنبه داشته باش، تو که زودرنج نبودی..... زودرنج نبودن از نظر شما چیه؟ اینکه با پتک بیفتی به جون شخصیت و اعتقادات طرف مقابل و انتظار داشته باشی لبخندش رو همچنان حفظ کنه و بگه ممنونم نظرلطف شماست ! مثل این میمونه یه مداد رو بذاری لای مداد تراش و هی واسه منفعت خودت نوکش رو تیز کنی و اونو کوچیک و کوچیک تر ودر نهایت بهش بگی ببخشید مدادعزیز، از کوچیک کردنت منظوری نداشتم. شوخی بود! آهای آدما بترسید از روزیکه طرف مقابلتون با شنیدن حرف یا به قول خودتون شوخی اخمشو تو هم بکشه یا چشاش پر اشک بشه ... بترسید از زبون نرم بی استخون که نیم مثقال هم نیست ولی میتونه خانواده ای رو از هم بپاشه، که آدمی رو عقده ای کنه، که آدمی رو از خودش متنفر کنه،که دل آدمی رو بشکنه و صدای شکستنش به گوش خدا برسه... خداکنه که اون روز برای هیچ یک ازما اتفاق نیافته.. 📚📚📚📚📚📚📚 گناه چیزی نیست مگر ویران کردن سعادت دیگران یا به خطر انداختن نیکبختیِ خود. ژید http://eitaa.com/cognizable_wan
🍏ولادت امام موسی کاظم (ع)بر همه شیعیان جهان مبارک باد🍏
روزی مردی پیش قاضی آمده و گفت: ای قاضی نگهبان دروازه شهر هر بار که من وارد و یا خارج می شوم مرا به تمسخر می گیرد و حتی در مقابل نزدیکانم مرا دشنام می دهد. قاضی پرسید چرا این رفتار را می کند مگر تو چه کرده ایی؟ آن مرد گفت: هیچ، خود در شگفتم چرا با من چنین می کند. قاضی گفت بیا برویم و خود با لباسی پوشیده در پشت سر شاکی به راه افتاده و به او گفت به دروازه شو تا ببینم این نگهبان چگونه است. به دروازه که رسیدند نگهبان پوزخندی زد و شروع کرد به دشنام گویی و تمسخر آن مرد بیچاره. قاضی صورت خویش را از زیر نقاب بیرون آورد و گفت مردک مگر مریضی که با رهگذران این چنین می کنی؟ سپس دستور داد او را گرفته و محبس برده و بر کف پایش ۵۰ ضربه شلاق بزنند. سه روز بعد دستور داد نگهبان را بیاورند و رو کرد به او و گفت مشکل تو با این مرد در چه بود که هر بار او را می دیدی دیوانه می شدی و چنین می گفتی. مرد گفت : هیچ قاضی پرسید پس چرا در میان این همه آدم به او بد می گفتی؟ گفت : چون می پنداشتم این حق را دارم که با مردم چنین کنم اما هر ضربه شلاق به یادم آورد که نباید پا از گلیم خود بیرون گذارم. قاضی گفت : عجیب است با این که به تو بدی نکرده بود تو به او می تاختی؟ چون فکر می کردی این حق را داری! آن مرد گفت سالها به مردم به مانند زیر دست می نگریستم فکر می کردم چون مواجب بگیر سلطانم پس دیگران از من پایین تر هستند. این شد که کم کم به عابرین آن طور برخورد می کردم که دوست داشتم. قاضی پس از آن ماجرا پنهانی در کار کارمندان و کارگزاران دستگاه دیوانی دقت کرد و دید اغلب آنها دیگر وظایف خویش را آن گونه که دستور گرفته اند انجام نمی دهند و هر یک به شیوه ایی به خطاکاری روی آورده اند. به محضر سلطان شد و شرح جریان را بگفت. سلطان در دم دستور داد او را بگیرند و به محبس برده و ۵۰ چوب بر کف پای بیچاره قاضی بنوازند. چون قاضی را بار دیگر به پیشگاه سلطان آوردند سلطان گفت: خوب حالا فهمیدی در کار دیوانی دخالت کردن چه مزه ایی دارد. قاضی سر افکنده و گریان گفت: آری و سپاس از چوب سلطان که مرا به خود آورد! قاضی چون از درگاه سلطانی برون شد با خود گفت: عجبا ! من به پیش سلطان شدم تا خطاهای عوامل حکومت را باز گویم و او به من فهماند زمان چقدر دستگاه و دیوان را عوض می کند. و اینچنین بود که قاضی دست از قضاوت شسته با خانواده عزم ترک دیار خویش کرد. چون از دروازه خارج می شد دید همان نگهبان بزهکار با ترکه ایی در دست، مردم را مضحکه و مورد ریش خند قرار می دهد. http://eitaa.com/cognizable_wan