eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهدی+رسولی-+آن+زمان+که+نه+زمین+بود-+میلاد+حضرت+زهرا+سلام+الله+علیها.mp3
5.37M
به مناسبت میلاد با سعادت بانوی دوعالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
مداحی آنلاین - عاق والدین نشویم.mp3
3.73M
🌸 (س) ♨️مواظب باشیم عاق والدین نشویم! 🎙حجت الاسلام
مدح فاطمه ع.mp3
15.8M
مدح فاطمه علیها السلام فارسی و با سبک مازندرانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مَرده به داداشش میگه خدا بهت صبر بده برادر میپرسه مگه چی شده! میگه واسه زنم واسه روز زن یه لباس خریدم 10 میلیون تومن ! برادره میگه اونوقت چرا خدا به من صبر بده! میگه لباساشو پوشیده رفته خونه شما 😂 ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
‏خانواده عادت دارن همیشه کارای منو کوچیک نشون بدن. یعنی حتی اگه خلبانم بشم، بابام به همه میگه کارش مسافرکشی با هواپیماس😁😁😂😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
با گیاه خوارا وارد رابطه نشید. کسی که میتونه از پیتزا و کباب بگذره یه روزی از تو هم میگذره😂🤣 http://eitaa.com/cognizable_wan
کمرت وقتی میشکنه که : ‌‌ از خواب بیدار میشی میفهمی که قبل از خواب شارژرو وصل نکردی به گوشی:))😂😜 ‌‌ http://eitaa.com/cognizable_wan
بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می رفت و می نشست و به آب نگاه می کرد و با گل های کنار رودخانه خانه می ساخت . یک بار در حال انجام این کار صدای پایی شنید دید همسر خلیفه هست از بهلول پرسید چه می کنی ؟ او با لحنی جدی گفت بهشت می سازم همسر خلیفه که می دانست بهلول شوخی می کند گفت آنرا می فروشی ؟ جواب داد به صد دینار می فروشم . بهلول صد دینار را گرفت و گفت این بهشت مال تو و به طرف شهر رفت بین راه به هر فقیری می رسید یک سکه به او می داد وقتی همه دینارها را صدقه داد با خیال راحت به خانه بازگشت . همان شب همسر خلیفه در خواب دید وارد باغ بزرگ و زیبایی شده در آنجا یک ورق طلایی رنگ به او دادند و گفتند این همان قباله بهشتی است که از بهلول خریده ای . او بعد از بیدار شدن در حالی که خیلی خوشحال بود ماجرا را برای همسرش تعریف کرد . مشتاق شد تا او هم یکی از همان بهشت ها را از بهلول بخرد اما بهلول به هیچ قیمتی حاضر به فروش نشد . وقتی با ناراحتی علتش را از بهلول پرسید او جواب داد : همسر شما آن بهشت را ندیده خرید اما تو می دانی و می خواهی بخری من به تو نمی فروشم ... 👳 http://eitaa.com/cognizable_wan