eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
14.9هزار ویدیو
637 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
برایان تریسی در کتاب قورباغه‌ات را قورت بده میگوید: هر چیزی که ذهن خود را به آن مشغول سازید در زندگی واقعیت پیدا می کند. هر چیزی که روی آن تمرکز کنید و مرتبا به آن فکر کنید در زندگی واقعی شکل می گیرد و گسترش پیدا می کند. بنابراین باید فکر خود را بر چیزهایی متمرکز کنید که: "در زندگی واقعا طالب آن هستید" 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
☃️☃️☃️☃️☃️ کسی که شنا کردن بلد است میداند که آب او را پایین نمیکشد! اما کسی که با شنا آشنا نیست فکر میکند آب او را پایین میکشد و غرق میکند! برای همین بیهوده دست و پا میزند و غرق میشود! بهتر است بدانیم این افکار ماست که ما را غرق میکند ...! وگرنه زندگی عمق زیادی ندارد 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
مردی که زنها را فهمید 👌 آقاى ويليام گلدينگ برنده جايزه نوبل ادبيات: "من معتقدم، زنها بايد ديوانه باشند كه فكر ميكنند با مردها مساوى هستند!!! هميشه بالاتر بوده اند.... خيلي بالاتر.... هر چيزى را به يك زن بدهى آن را به بهترين مبدل ميسازد. اگر به او نطفه بدهى، او به تو يك فرزند ميدهد. اگر به او يك محل اقامت بدهى، آنجا را به يك خانه تبديل ميكند! اگر به او ماده اى غذائي بدهى، او به تو يك وعده غذائي ميدهد.... اگر به او لبخند بدهى، او قلبش را به تو ميدهد. زنها هديه هايي را كه دريافت ميكنند،چندين برابر و بهترينش ميكنند." تقدیم به تمام زنان و مادران سرزمینم ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 تو فرودگاه یا هرجا به همین راحتی میتونن چمدونتون رو باز کنن پس مراقبب باشید👍 ♨️ اطلاعات_عمومی 👇👇👇 🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر با سرعت ٣٠٠ کیلومتر بر ساعت تصادف کنید، چنین اتفاقی می افتد😱 ♨️ http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 🌷سعید و پدرش حاج حسین در گروه ما بودند. یه شب داوطلب برا مین می‌خواستند، سعید تخریب بلد بود، داوطلب شد. موقع خداحافظی گفت: بچه‌ها حواستان به بابام باشه و رفت. چند شب بعد، در مدرسه‌ای در شوش نشسته بودیم. یکی از دوستان آمد. داشت از عملیات چند شب قبل در شلمچه 🌷 می‌گفت. بعد گفت: راستی چند تا بچه‌های شیراز هم شهید شدند. بعد یکی یکی اسم برد و گفت سعید خسرو زاده.... 🌷رنگ از همه پرید. با ایما و اشاره گفتیم: نگو! حاجی حسین که ساکت به آتش خیره شده بود با آرامش سرش را بلند کرد و گفت: الحمد لله.... بچه‌ها اذیتش نکنین. الحمد لله. خبر شهادت سعید در گردان پیچید. همه جمع شدند و عزاداری مفصلی به پا شد و کسی آرام‌تر از حاج حسین نبود!! در آن عزاداری چند نفر از بچه‌ها بيهوش شدند. بعدها شیخ نجفی (شهید نجف پور) می‌گفت: آن‌ها چیزهایی دیدند.... 🌷آن شب گذشت. هرچه به حاج حسین اصرار کردیم که برا مراسم خاکسپاری و دفن سعید برگرد. نرفت. گفت: پسرم راه خودش را رفت، من هم دوست ندارم از راه خودم برگردم.... (مادر سعید خواب دیده بود عروسی سعید است، برایش خانه را چراغانی کرده بود.) 🌷عملیات رمضان بود. حاج حسین افتاده بود یه گردان دیگه. قبل از عملیات آمد پیش من. گفت: کو غلامحسین (شهید بغدادپور)؟ گفتم: رفت اهواز زنگ بزنه. با لبخند گفت: علی شماها همتون برام، مثل سعید هستین؛ کمی مکث کرد و ادامه داد: امشب من می‌رم و شهید می‌شم، از غلامحسین هم خداحافظی کن.... جلو چشمان متحیر من رفت. روز بعد از هر کس می‌پرسیدم: گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را.... یکی می‌گفت: دیدم افتاد زخمی بود. یکی گفت: شهید شد... 🌷مراسم چهلم حاج حسین و چهار ماه و ده روز سعید را با هم گرفتند.... 🌹خاطره اى به یاد شهیدان معزز سعید و جلال (حاج حسین) خسرو زاده شهادت پسر: ۷/۱۲/۱۳۶۰ شهادت پدر: ۲۲/۴/۱۳۶۱ ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌺 سرشار از شور است 🍃 پاره ای از آن باش 🌺 آمیخته به تلاش است 🍃 با آن آغاز کن 🌺 با اندوه همراه است 🍃 غم از آن بزدای 🌺 با شادی همراه است 🍃 احساسش کن 🍃 دریابش 🍃 و تقسیمش کن ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اولین قدمی که میتوانیم برای امام زمان(عج) برداریم چیست؟ 🔰 🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
مرحوم حجت الاسلام ؛ عارف واصل؛ شیخ علی مقدادی فرزند آیت الله شیخ حسنعلی مقدادی نخودكى یک سال به خاطر کارم در مشهد زندگی کردم. یک کار پیمانکاری برای بازسازی تعدادی دامپتراک ( کامیونهای سنگین معدنی) گرفته بودم. خانه ای که برای کارگرهام اجاره کرده بودم متعلق به نوه دختری آقای نخودکی بود. ایشان تعریف می کرد که : روزی ، دایی من یعنی آقای مقدادی در خیابان می رفت که چشمش به یک کالسکه می افتد. یک لحظه می بیند که زن زیبایی پوشیه صورتش را در داخل کالسکه برداشته است و ایشان چشمش به صورت آن زن می افتد. بعد که پیش پدرش می آید ، مرحوم نخودکی می پرسد : علی پسرم دنبال چیزی می گشتی؟(یعنی چرا چشمات هرز می گشت) . از آن زمان به بعد ، ایشان مدام چشمانشان رو به زمین بود. ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥نتیجه بداخلاقی در منزل ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ http://eitaa.com/cognizable_wan