eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
14.9هزار ویدیو
637 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌حکایت تکان دهنده از حضرت امام رضا (ع) ♨️داستان مرد نابینا و نادر شاه 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
9.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اینطوری ما رو مدیریت میکنه😳😐 ⭕️ اول نیاز سنجی می‌کنه و بعد... 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
گرفتن اسنپ یا تاکسی اینترنتی برای دیگران🚕 👈گرفتن تاکسی اینترنتی برای دیگران میتواند شما را درگیر پرونده قضایی کند ، چرا که هر جرم احتمالی اعم از سرقت ، آدم‌ربایی ، ضرب و جرح و.. که در طول مسیر اتفاق افتد ، مسئولیت آن بر عهده گیرنده تاکسی خواهد بود ⚖ ⚖ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌱 دو ذکر برای پیشرفت معنوی 🔰 آیت الله العظمی‌حاج شیخ ابوالحسن ایازی(ره): 🔸ما برای توفیق در کارها و حل شدن مشکل ها توسل می یابیم و شما اگر طالب پیشرفت معنوی می باشید این دو ذکر را مد نظر تان قرار دهید : ♦️استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام و اتوب الیه ♦️ یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک. 📚کتاب فخر العلما علامه ایازی 📷🙏 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالاخره کاربرد این ور رنده رو فهمیدم👌🏻 ✅ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔻📸پنج دقیقه در این حالت دراز بکشید ریلکس کنید و چشم‌ها را ببندید ▫️سردرد و استرس به میزان قابل‌توجهی کاهش خواهد یافت.  ✅ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرق یه آدم هنرمند با بقیه فقط دیدگاه متفاوته، همین.🤩 ✅ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👆 ▪️وهابیت، ادامه دهنده راه جِیشِ ابرهه 🎙آیت الله جوادی آملی 🏴 ۸ شوال، سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام به دست وهابیت پلید 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
29.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ تصویری: «محال است خانه‌های کاغذی بقا، دوام و ثبات داشته باشند.» ✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ⛔️یک زمانی هم خواهد آمد که نوع مردم، یقین پیدا خواهند کرد که راه خلافی بود ما رفتیم؛ راه بدی بود ما رفتیم! 🔻این درندگی و توحش از این است که از همان روز اول خدا را فراموش کردند! خاطرتان جمع باشد، اینهای دیگر هم (کفار و دشمنان دین)، اینهای دیگری که حالا هستند با آن همه تشخصاتی که دارند، آخرش پشیمان می‌شوند، اما یک روزی که پشیمانی هم شاید به حالشان فایده ندارد. 🔰محال است خانه‌های کاغذی بقا، دوام و ثبات داشته باشند. با این بادها، با این بادهای مخالف، محال است. ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌷 🌷 (۲ / ۱) ...!! 🌷در گرماگرم عملیات بازی دراز با گروهی از عراقی‌ها درگیر شدیم، ناگهان یکی از آن‌ها قل خورد به سمت سنگر و افتاد روی لبه سنگر. طوری‌که جفت پاهایش افتاد جلوی پاهای من و ورودی سنگر، چشم در چشم هم شدیم. چشم‌های من که از قبل گشاد شده بود، افتاد توی چشم سرباز عراقی. سرباز عراقی هم بهت زده مرا نگاه می‌کرد و لبخند مسخره‌ای روی لبش ماسیده بود. مثل این‌که از قبل داشت می‌خندید و خبر نداشت گذرش به آن‌جا می‌افتد. حسابی ترسیده بودم. اگر «پخ» می‌کرد، در جا مرده بودم. آخرین بار که سرباز عراقی دیدم، توی نیزارها بود و تا این حد به عراقی‌ها نزدیک نشده بودم. زبانم بند آمد. اما او گیج‌‌تر از این حرف‌ها بود که بخواهد کاری کند. 🌷اولش نفهمید یک آدم زنده جلویش نشسته. بعد از چند ثانیه به خودش آمد. آب‌دهانش را فرو داد. مانده بود چه کند؟ هر دو مسلح. هر که زودتر بزند برنده است. عاقبت عراقی پیشقدم و بلند شد و با یک جست از سنگر بیرون پرید. حرکت تند و وحشت‌زده‌اش مرا ترساند. خود را عقب کشیدم و نعره‌ بلندی زدم که واقعاً از ترس و وحشت بود. نعره‌ام آن‌قدر بلند بود که آن بنده خدا را دگرگون کرد. ایستاد، یکه‌ای خورد، بعد شش، هفت معلق زد و سر و ته سرنگون شد به سمت پایین ارتفاعات. من سریع نارنجک کشیدم و پشت سرش پرتاب کردم. نارنجک درست پهلویش منفجر شد و دوباره او را پرت کرد، دو _ سه متری سنگر. افتاد و دیگر بلند نشد، خیالم راحت شد. داخل سنگر برگشتم و نشستم. 🌷نزدیک صبح، قرار شد هر سه _ چهار نفرمان در یک سنگر اجتماعی سَر پوشیده جمع شویم و تا شب آن‌جا بمانیم و شب دوباره به سنگرهای انفرادی برگردیم. در گرگ و میش هوا آمدم بیرون از سنگر. همه بچه‌ها به سنگرهای اجتماعی منتقل شده بودند و فقط ما چهار _ پنج‌ نفر مانده بودیم که می‌گشتیم دنبال ورودی سنگر. ورودی سنگرها آن‌قدر کوچک و تنگ بود که توی تاریک و روشن هوا و رسیدن صبح، بعد از کلی بالا و پایین رفتن، در سنگر را پیدا کردیم. اما دیگر دیر شده بود و عراقی‌ها ما را دیده بودند. از همان سر صبح شروع کردند به زدن. سنگر به شکل ال و ارتفاعش کمی بیشتر از یک متر بود. اندازه ورودی‌اش آن‌قدر بود که یک نفر سینه خیز از آن عبور کند و داخل شود. بچه‌ها مرا.... .... ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
? 🌷 (۲ / ۲) ...!! 🌷....بچه‌ها مرا هل می‌دادند و می‌گفتند: «برو تو» الان ما را می‌زنند. اول چهار دست و پا شدم، اما نتوانستم داخل شوم. بعد سینه‌خیز رفتم و به زور داخل شدم. سنگر بزرگ اما تاریک تاریک بود. طوری که انتهای آن دیده نمی‌شد. چهار دست و پا شدم و جلو رفتم. عرض سنگر را طی کردم تا به ته سنگر برسم و جا برای بقیه باشد. بعد به سمت راست پیچیدم و این بار طول سنگر را طی کردم. آن وسط‌ها بوی تعفن شدیدی به مشامم خورد. در حالت عادی چنین سنگرهایی، هوا برای نفس‌کشیدن ندارند و اغلب به آدم حالت خفگی دست می‌دهد، چه برسد به این‌که بوی تعفن هم بیاید! دنبال یک جای مناسب می‌گشتم که بچه‌ها یکی یکی داخل شدند و شروع کردن به هل دادن. «زودباش. زودباش سید برو.» 🌷یکی از بچه‌ها که آخر صف ایستاده بود، تیر خورده و با ناله گفت: برید داخل سنگر، عراقی‌ها دارن می‌بینند. الان مرا می‌زنند. به انتهای سنگر که رسیدم، توی تاریکی شبح یک نفر را دیدم که دراز کشیده. از طرز خوابیدنش معلوم بود مرده است. تازه فهمیدم آن بوی تعفن مال چیست. کبریتم را از جیب درآوردم. آتش کردم و گرفتم روبه‌رویش. همان‌طور که حدس زده بودم عراقی بود. احتمال دادم بر اثر انفجار همان نارنجکی که دو سه روز پیش، بچه‌ها انداختند توی سنگرش مرده. جنازه باد کرده بود، به قدری که دکمه‌های پیراهنش کنده شده و لباسش در حال پاره شدن بود. بچه‌ها رسیدند به ته سنگر و تنگ من نشستند. دیگر جایی برای تکان خوردن نداشتم. سنگر ظرفیت ۵ نفر داشت. اما حالا با وجود آن جنازه باد کرده سه نفر هم به زور جا می‌شد. اما فضای جبهه و حساسیت کار این‌طور بود که.... 🌷این‌طور بود که اگر می‌گفتند ۱۰ نفر باید در آن سنگر جا شوند همه بچه‌ها سعی می‌کردند اطاعت کنند و آن‌چه خواسته شده را انجام دهند. حتی اگر به قیمت جانشان تمام شود. برای همین مجبور شدیم کنار هم دراز بکشیم تا هر شش نفرمان بتوانیم داخل سنگر جا شویم. قسمت بد ماجرا از همان‌جا شروع شد که باید کنار آن جنازه متعفن و بدبو تا شب دراز می‌کشیدم. بچه‌ها جایشان تنگ بود و ناچار به من آن‌قدر فشار آوردند که شکمم به شکم جنازه چسبید. بوی تعفنی که فضا را پر کرده بود و داشت خفه‌مان می‌کرد. هیچ هوایی برای نفس کشیدن و جایی برای تکان خوردن نداشتم. کم کم خسته شدم و بدنم خشک شد. حاضر بودم بروم بیرون زیر گلوله باشم و حتی شهید شوم، اما از آن جنازه بد بو دور شوم. حدود ۱۳ ساعت را در همان حالت ماندیم تا این‌که هوا تاریک شد و توانستیم از آن سنگر بیرون بیاییم. منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ❌️❌️ چه نیرویی جز نیروی ایمان می‌تونه ممکن کنه؟؟!! ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
‍ چه ورزش‌هایی بیشتر به زانو فشارمی آورند؟ ▪️فوتبالیست‌های حرفه‌ای ▫️دوندگان استقامت ▪️وزنه‌برداران المپیکی ▫️و کشتی‌گیران ۳تا۷ برابر بیشتر از دیگر ورزشکاران به آرتروز زانو دچارند ✅ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan