فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻همسر گزینی🔺
داشتن همسر مهمترین نیاز انسان بعد از آب و اکسیژن
⚠️ مثل بت پرستان نباشیم
با دست خودمان آداب و رسوم غلط درست کردیم و به مشکل خوردیم
کاش اینو مادر، پدرا از همه مهمتر بعد اطرافیان و حتی خود دختر و پسر بدونن و سنگ لای چرخ زمدگیشون نذارن
#ازدواج #همسرداری
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
یکی از وظایفی که زن و شوهر نسبت به هم دارند این است که قدر دان هم باشند. .
نکنه خدای نکرده بگیم: وظیفش بوده.
زنمه و وظیفشه خونه را تمیز کنه.
شوهرمه و وظیفشه که خرجی خونه رو بده.
تولدم بوده و حالا شق القمر نکرده که کادو خریده.
حتی اگر همه چیزهایی که شما میگید درست باشه که نیست. باز هم #قدردانی رابطه شما را با همسرتون بهتر میکنه
اصلا حال و هوای زندگیتون رنگ و بوی دیگه ای به خودش می گیره.
#همسرداری
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
♦️این قانونها رو با شریک عاطفیت بزار :
🔹وقتی که عصبانی هستیم حرفی و صحبتی رو انجام ندیم که حرمت ها بشکنه چون یه چیز موقتی هست و با صحبت کردن باید حلش کنیم
-🔹ناراحتی و بحث کردن ٬ یه چیز کاملاً غیر قابل اجتناب در همه ی روابط هست و این به معنای داغون بودن رابطمون نیست
🔹تو بحث و بگو مگوهای بینمون ٬ هدف این نباشه که کسی پیروز بحث بشه! قرار هست کنارهم به نتیجه برسیم که در نهایت حال - رابطمون خوب شه
🔹نیاز های تو درنگاه من و نیاز های من از نگاه تو باید خیلی مهم و اساسی در نظر گرفته بشه و اولویت بودن خودش رو اینجا نشون میده
🔹گاهی سوتفاهم بینمون بوجود میاد اما نباید دوربشیم از هم ٬ سکوت کنیم و قهر کنیم ! باید حرف بزنیم و وقت بزاریم و حلش کنیم ..
🔹من و تو دشمن هم نیستیم و مهمترین افراد زندگی هم هستیم ٬ پس لازمه٬ این بشه یه جهان بینی مشترک بینمون .
#همسرداری
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄
*خداوند کرم ابریشم را به پروانه
دانه ی شن را به "مروارید"
تکه زغالی را به الماس تغییر میدهد
اگر زمان به سختی گذشت
و تحت فشار بودی ؛
او بر روی تو نیز کار میکند ...🍃🌹🍃
#ریک_کوارن*
#انگیزشی
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✓ ذهن هم مانند جسم نیاز به رشد و تقویت دارد.
✓ شما باید به همان اندازه که به جسم خود اهمیت می دهید، به ذهن خودتان هم اهمیت بدهید و آن را رشد دهید.
✓ ابزارهای مختلفی برای رشد ذهن وجود دارد.
✓ برخی این ابزار جسم و ذهن را باهم و به صورت مشترک رشد می دهد. ❤
#انگیزشی
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﯽ
ﻫﺮگز ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯾﺖ
ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺷﻮﯼ
فقط ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧـﺪﺍ ﺧﻮﺑﯽ ﮐـن
مرﺩﻡ ﻣﻌﻤﻮﻻً ﻗﺪﺭ ﻧﺷﻨﺎﺳﻨﺪ
ﻭگاهیﺟﻮﺍﺏ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﺍ
ﺑﺎ ﺑـﺪﯼ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ خوبی ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯾﺖ
فقط برای خـدا باشـد
ﺩیگر ﻗﺪﺭ ﻧﺷﻨﺎﺳﯽ
بـرایت اهمیتی نـدارد
چون میدانی خـدا به جای همه
بـرایـت جبـران خـواهد کـرد
هر روز از خـداوند عـشق
و انرژی بگیـریم
و بعد فقط برای رضایت
و لبخند او بین بندگانش
مـهربانی و انسانیت
و عشق را تقسیم کنیم....
شـاید یک کلام تــو
فردا زنـدگی یک نفر را نجات دهـد....
#انگیزشی
🕊👌🕊👌🕊
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #نوحه معروف «خواهر من» با شعر سید جواد عینالملک و صدای فراموش نشدنی حاج حسین فخری
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
۱٠راهکار طبیعی برای خلاصی از سردرد
۱. آب کافی بنوشید
۲. منیزیم مصرف کنید
۳. مصرف الکل را محدود کنید
۴. خواب کافی داشته باشید
۵. مصرف غذاهای حاوی هیستامین ممنوع!
۶. عرقیجات طبیعی مصرف کنید
۷. از مصرف ب کمپلکس غافل نشوید
۸. یوگا را امتحان کنید
۹. چای زنجبیل بنوشید
۱٠. ورزش کنید
#طب_و_سلامت
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
یکی از موثرترین روش های کاهش دندان درد، استفاده از سیر است.
یک حبه سیرراروی دندان خود قرار دهید وآن را بجوید تا درد دندان را کم کند. سیر همچنین دندان را محکم ترو قوی تر می کند.
#طب_و_سلامت
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
عناب آرامشبخش و ضد بد خلقی بوده و در طب سنتی چین و کره از آن به عنوان دارویی که سبب کاهش اضطراب و درمان بی خوابی است یاد میشود.
#طب_و_سلامت
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سیاهی لشکرهای آخرالزمان
✍ماجرای برخورد #رسولالله (صلیالله علیه وآله) با سیاهی لشکرهای سپاه مقابل #امام_حسین علیهالسلام، که حتی یک تیر هم نینداختند.
🔸شاید ما هم سیاهی لشکرِ #آخرالزمان باشیم و نمیدانیم.
-----------------------------------------------
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#رمان
نام کتاب: ملاقات با مرگ
نویسنده : آگاتا کریستی
مترجم : جمشید اسکندانی
تعداد صفحه : 473
حجم فایل : 7 مگابایت
*
▪️با دختر تو دختران شام قهرند
▪️با طعنه می گویند تو بابا نداری؟
▪️من را به همراهت ببر تا که بفهمم
▪️تو دوست داری دخترت را یا نداری
🏴 #شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها #تسلیت_باد.
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ_معجزه_حضرت_رقیه(س)
❇️بر من مکشوف شده است و قائل براین هستم که چهارمین کسی که درعالم باب الحوائج است؛♡حضرت رقیه (س)♡است.والله قسم آنقدر آبرو دارد که اگر دستان کوچک اش را بالا بیاورد دعا نکرده خدا می گوید مستجاب شد✍حاج آقا مجتبی تهرانی (ره)
✴️
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌍پرنده ای شبیه توت سیاه ، جل الخالق!!!
🔹عمراً همچین پرنده ای دیده باشید.
┄┅═✧●📌#زاغ_سیاه👇●✧═┅┄
🎙
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
لایحه توقیف خودرو🔻🔻
بسمه تعالی
رياست محترم شعبه ………
با سلام ، و عرض ادب احتراماً در خصوص كلاسه پرونده ………. با موضوع ….. ………. به استحضار می رساند .
نظر به اینکه اجرائیه به محکوم علیه ابلاغ گردیده است ولی محکوم علیه اقدام به پرداخت محکوم به ننموده است، فلذا درخواست تشکیل پرونده اجرایی و به تبع آن توقیف خودرو محکوم علیه دارای شماره انتظامی …….. مورد استدعاست .
با تجدید مراتب احترام
امضاء
⚖ #حقوقی ⚖
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️دختر اگر یتیم شود پیر میشود
▪️از زندگی بدون پدر سیر میشود
▪️هم سن و سالها همه او را نشان دهند
▪️دلنازک است دختر و دلگیر میشود
▪️اصلا رقیه نه به خدا مرد بی هوا
▪️با یک شتاب ضربه زمین گیر میشود
▪️دادند جای غسل تیمم تنش...چرا؟
▪️خون از شکاف زخم سرازیر میشود
▪️پایش به سوی قبله کشید و به ناز گفت:
▪️امشب اگر نیایی پدر دیر میشود🥀
- پنجم صفر مصادف با شهادت غریبانه حضرت رقیه (س) تسلیت🖤🕯
✅
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کرامتی از #حضرت_رقیه سلام الله علیها
🎙 حجة الاسلام #دانشمند
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
💥#حکایتزیبایحمالتبریزی
🌿در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروف است.
فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد.
🔹یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.
صدایی توجه اش را جلب می کند؛
میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی!
🔸در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود.
مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند.
حمال پیر فریاد میزند "نگهش دار"!
کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.
🔹جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد:
یکی میگوید تو امام زمانی،
دیگری میگوید حضرت خضر است،
کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.
حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد،
خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند،
🔸به آرامی و خونسردی می گوید:
خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر،
من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار میشناسید.
من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد.
🔹اما مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد.
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#داستان_آموزنده
🔆آرامش در طوفان
مزرعه داری بود که زمین های زراعی بزرگی داشت و به تنهایی نمی توانست کارهای مزرعه را انجام دهد.
تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار اعلامیه ای بدهد چون محل مزرعه در منطقه ای بود که طوفان های زیادی در سال باعث خرابی مزارع و انبارها میشد افراد زیادی مایل به کار در انجا نبودند سرانجام روزی یک مرد میانسال لاغر نزد مزرعه دار آمد.
مزرعه دار از او پرسید آیا تاکنون دستیار یک مزرعه دار بوده ای مرد جواب داد *من می توانم موقع وزیدن باد بخوابم* به رغم پاسخ عجیب مرد چون مزرعه دار به یک دستیار احتیاج داشت او را استخدام کرد.
مرد به خوبی در مزرعه کار می کرد و از صبح تا غروب تمام کارهای مزرعه را انجام می داد و مزرعه دار از او راضی بود.
سرانجام یک شب طوفان شروع شد و صدای آن از دور به گوش می رسید.
مزرعه دار از خواب پرید و فریاد کشید طوفان در راه است فورا به سراغ کارگرش رفت و او را بیدار کرد و گفت بلندشو طوفان می آید باید محصولات و وسایلمان را خوب ببندیم و مهار کنیم تا باد آنها را با خود نبرد.
مرد همانطوری که در خواب بود گفت: نه ارباب من که به شما گفته بودم وقتی باد می ورزد من می خوابم .
مزرعه دار از این پاسخ عصبانی شد و تصمیم گرفت فردا او را اخراج کند سپس با عجله بیرون رفت تا خودش کارها را انجام دهد.
با کمال تعجب دید که تمامی محصولات با تور و گونی پو شیده شده است.
گاوها در اصطبل و مرغ ها در مرغدانی هستند پشت همه در ها محکم شده است و وسائل کشاورزی در جای مطمئن و دور از گزند طوفان هستند.
مزرعه دار متوجه شد که دستیارش فکر همه چیز را کرده و همه موارد ایمنی را در نظر داشته بنابر این حق داشته که موقع طوفان در آرامش باشد .
وقتی انسان آمادگی لازم را داشته باشد تا با مشکلات مواجه شود از چیزی ترس نخواهد داشت.
✾📚
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
روزی حکیمی در میان کشتزارها قدم میزد که با مرد جوان غمگینی روبهرو شد. حکیم گفت: «حیف است در چنین روز زیبایی غمگین باشی.» مرد جوان نگاهی به دور و اطراف خود انداخت و پاسخ داد: «حیف است!؟ من که متوجه منظورتان نمیشوم!» گرچه چشمان او مناظر طبیعت را میدید اما به قدری فکرش پریشان بود که آنچه را که باید، دریافت نمیکرد. حکیم با شور و شعف اطراف را مینگریست و به گردش خود ادامه میداد و درحالیکه به سوی برکه میرفت از مرد جوان دعوت کرد تا او را همراهی کند.
به کنار برکه رسیدند، برکه آرام بود. گویی آن را با درختان چنار و برگهای سبز و درخشانش قاب کرده بودند. صدای چهچههٔ پرندگان از لابه لای شاخه های درختان در آن محیط آرام و ساکت، موسیقی دلنوازی مینواخت. حکیم در حالی که زمین مجاور خود را با نوازش پاک میکرد از جوان دعوت کرد که بنشیند.
سپس رو به جوان کرد و گفت : «خواهش میکنم یک سنگ کوچک بردار و آن را در برکه بینداز.» مرد جوان سنگریزه ای برداشت و با تمام قوا آن را درون آب پرتاب کرد. حکیم گفت: «بگو چه میبینی؟» مرد جوان گفت : «من آب موجدار را میبینم.» حکیم پرسید: «این امواج از کجا آمدهاند؟» جوان گفت: «از سنگریزه ای که من در برکه انداختم.» حکیم گفت: «پس خواهش میکنم دستت را در آب فرو کن و حلقه های موج را متوقف کن.» مرد جوان دستش را نزدیک حلقه ای برد و در آب فرو کرد. این کار او باعث شد حلقه های جدید و بزرگتری به وجود آید. گیج شده بود. چرا اوضاع بدتر شد؟ از طرفی متوجه منظور حکیم نمیشد.
حکیم پرسید: «آیا توانستی حلقه های موج را متوقف کنی؟» جوان گفت: «نه! با این کارم فقط حلقه های بیشتر و بزرگ تری تولید کردم.» حکیم پرسید : «اگر از ابتدا سنگریزه را متوقف میکردی چه!؟».
حکیم گفت: «از این پس در زندگیات مواظب سنگریزههای بسیار کوچک اشتباهاتت باش که قبل از افتادن آنها در دریای وجودت مانع آنها شوی. هیچ وقت سعی نکن زمان و انرژیات را برای بازگرداندن گذشته و جبران اشتباهاتت هدر دهی.»
🍃
🌺🍃
#حکایت #پند #داستان
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
《علی بهونه گیر》:
در گذشته در شهری امام زادهای بود که مردم برای زیارت به آن جا میرفتند. روزی زن جوانی که برای زیارت به آنجا رفته بود متوجه سه زن بینی بریده شد که در آنجا نشسته بودند و درد دل میکردند پس نزد آنها رفت و علت را پرسید.
آنها هم گفتند هر کدام از ما زمانی همسر علی بهونه گیر بودیم و او قبل از ازدواج با ما شرط میکرد که اگر بتواند از ما بهانه بگیرد دماغ ما را میبرد و ما را طلاق میدهد.
زن جوان که یک سالی بود شوهرش را از دست داده بود تحت تاثیر سخنان آن سه زن قرار گرفت و گفت من حاضرم انتقام شما را از او بگیرم پس با او ازدواج خواهم کرد و کاری میکنم تا او از این شهر فرار کند. زنها شاد شدند گفتند اگر چنین بکنی و انتقام ما را از او بگیری ما هم برای تو دعای خیر میکنیم.
پس زن به عقد علی بهونه گیر درآمد ولی قبل از آن علی بهونه گیر با زن شرط کرد که اگر بتواند از زن بهانه بگیرد آن گاه حق دارد بینی او را ببرد و او را طلاق دهد و زن هم به او اطلاع داد که نازا است و او نباید در این مورد از وی بهانه بگیرد.
علی قبول کرد ولی به زن گفت اگر من بچه بخواهم چه؟ زن هم در پاسخ به او گفت:« خدا بزرگ است؛ حالا من نازا هستم اما تو که چنین نیستی پس کاری میکنیم که خودت بچهای بیاوری». علی خندید ولی نتوانست بفهمد زن برای او چه نقشهای دارد. پس از مدتی که علی از زنش سیر شد بهانه گیری را شروع کرد اما زن هیچ راه بهانهای برای او باقی نمیگذاشت.
روزی علی به زن پیغام داد که امشب مهمان دارم پس غذای مناسبی تهیه کن تا جلوی مهمانها رو سفید باشم. زن هم انواع غذاها را آماده کرد و همهی احتمالات را بررسی کرد. هنگام شب وقتی مهمانها آمدند علی آقا شروع به بهانه گیری از غذاها کرد و زن هم که هر احتمالی را بررسی کرده بود هیچ راه بهانهای برای علی نگذاشته بود و هر آنچه را علی بهانه میگرفت زن آن غذا را میآورد و جلویش میگذاشت.
علی آقا که شکست خورده بود به گوشهای از اتاق رفت و در بسترش خوابید و از ناراحتی چند روزی در بسترش ماند. زن هم که منتظر این لحظه بود در بیرون از خانه چو انداخت که علی بهونه گیر حامله است و به همین سبب نمیتواند از خانه بیرون بیاید و به سرکار رود.
این خبر در کل شهر پیچید و علی هم از این خبر آگاه شده بود پس بعد از آن دیگر روی رفتن به بیرون از خانه را نداشت و چندین ماه درخانه ماند. روزی از روزها زن همسایه زایمان کرد و همسر علی به خانهی همسایه رفت و از آنها خواهش کرد برای ساعتی بچه را به او قرض بدهند و بچه را از آنها گرفت و به خانه آورد و نوزاد را در رخت خواب علی قرار داد.
علی که از همه جا بی خبر بود با صدای بچه بیدار شد و با تعجب به بچه نگاه میکرد. زن هم نزد علی آمد و گفت:« قدمش مبارک باشد؛ نگفتم اگر خدا بخواهد خودت بچه میآوری؟» پس زن با صدای بلند و هلهله به کوچه و بازار رفت و به آشنایان شوهرش گفت بیایید که علی فارغ شده است.
همگان به خانهی علی آمدند و به او و نوزادی که در رخت خوابش بود نگاه میکردند. علی هم که از زنش شکست خورده بود و دیگر روی ماندن در آن شهر را نداشت تصمیم گرفت از آن شهر برود.
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#سیاست_زنانه
طعنه و کنایه زدن ممنوع
یکی از اشتباهاتی که بسیاری از زن و
مردها مرتکب میشن استفاده از طعنه و کنایه در صحبت کردن با همسرانشون هست.
این طعنه ها به مرور زمان مشکلات عاطفی برای اونها ایجاد میکنه
وقتی طعنه میزنید نه تنها مشکل حل نمیشه،بلکه رنجش ها عمیق تر میشه
و وقتی از هم ناراحت میشوید و در صدد رفع ناراحتی بر نمیاین
وقتی اجازه میدین ناراحتی روی هم انباشته بشه، باید انتظار داشته باشید که رابطتون روز به روز سردتر و بی روح تر بشه.
بهترین کار اینه که همیشه به صورت مستقیم حرف خودتون را بگید تا کینه و کدورتی پیش نیاد
#همسرداری
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#قصه ضرب المثل ها
📕فوت کوزه گری
🔹استاد كوزه گري بود كه خيلي با تجربه بود و كوزه هاي لعابي كه مي ساخت خيلي مشتري داشت .
شاگردي نزد وي كار مي كرد كه زرنگ بود و استاد به او علاقه داشت و تمام تجربه هاي كاري خود را به او ياد داد .
🔹شاگرد وقتي تمام كارها را ياد گرفت . شروع کرد به ايراد گرفتن و گفت مزد من كم است .
و كم كم زمزمه كرد : من مي توانم بروم وبراي خودم كارگاهي راه اندازي كنم و كلي فايده ببرم .
🔹هرچه استاد كوزه گر از او خواهش كرد مدتي ديگر نزد او بماند تا شاگردي پيدا كند و كمي كارها را ياد بگيرد تا استاد دست تنها نباشد ، پسرك قبول نكرد و او را دست تنها گذاشت و رفت .
🔹 شاگرد رفت و كارگاهي راه اندازي كرد وهمانطور كه ياد گرفته بود كاسه ها را ساخت و رنگ كرد و روي آن لعاب داد و در كوره گذاشت . ولي متوجه شد كه رنگ كاسه هاي او مات است و شفاف نيست .
دوباره از نو شروع كرد و خاك خوبتر انتخاب كرد و در درست كردن خمير بيشتر دقت كرد و بهترين لعاب را استفاده كرد و آنها را در كوره گذاشت ولي باز هم مشكل قبلي بوجود آمد .
🔹شاگرد فهميد كه تمام اسرار كار را ياد نگرفته . نزد استاد رفت و مشكل خود را گفت . و از استاد خواهش كرد كه او را راهنمائي كند .
استاد از او پرسيد كه چگونه خاك را آماده مي كند و چگونه لعاب را تهيه مي كند و چگونه آنرا در كوره مي گذارد . شاگرد جواب تمام سوالها را داد .
استاد گفت : درست است كه هر شاگردي بايد روزي استاد شود ولي تو مرا بي موقع تنها گذاشتي . بيا يك سال اينجا بمان تا شاگرد تازه هم قدري كار ياد بگيرد و آن وقت من هم تو را راهنمائي خواهم كرد و تو به كارگاه خودت برو .
🔹شاگرد قبول كرد يكسال آنجا ماند ولي هر چه دقت كرد متوجه اشتباه خودش نمي شد . يك روز استاد او را صدا زد و گفت بيا بگويم كه چرا كاسه هاي لعابي تو مات است .
استاد كنار كوره ايستاد و كاسه ها را گرفت تا در كوره بگذارد به شاگردش گفت چشمهايت را باز كن تا فوت وفن كار را ياد بگيري .
استاد هنگام گذاشتن كاسه ها در كوره به آنها چند فوت مي كرد . بعد از او پرسيد : ” فهميدي ؟
شاگرد گفت : نه . استاد دوباره يك كاسه ديگر برداشت و چند فوت محكم به آن كرد و گرد وخاكي كه از آن برخاسته بود به شاگرد نشان داد و گفت : اين فوت و فن كار است ، اين كاسه كه چند روز در كارگاه مي ماند پر از گرد و خاك مي شود در كوره اين گرد وخاك با رنگ لعاب مخلوط مي شود و رنگ لعاب را كدر مي كند . وقتي آنرا فوت مي كنيم گرد وغبار پاك مي شود و لعاب خالص، پخته مي شود و رنگش شفاف مي شود .
حالا پي كارت برو كه همه كارهايت درست بود و فقط همين فوت را كم داشت .
🔹 اين ضرب المثل اشاره به كسي دارد كه بسيار چيزها مي داند ولي از يك چيز مهم آگاهي ندارد .
ضرب المثلهایی كه به اين موضوع اشاره دارند عبارتند از :
👈فلاني هنوز فوتش را ياد نگرفته
👈اگر كسي فوت اين كار را به ما ياد مي داد خوب بود
👈برو فوت آخري را ياد بگير
👈همه چيز درست است و فقط فوتش
#ضرب_المثل
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan