🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#توبه_گرگ_مرگ_است
این ضرب المثل در مورد کسی به کار می رود که دست از عادتش برندارد و با وجود توبه های مکرر بازهم به کارها و عادت های ناپسندش ادامه می دهد
آورده اند كه ...
گرگ پیری بود كه در دوران زندگیش حیوانات و جانواران و پرندگان زیادی را خورده بود و به دیگران هم زیان فراوان رسانده بود . روزی تصمیم گرفت برای اینكه حیوانات دیگر هم او را دوست داشته باشند ، به نقطهٔ دور دستی برود و توبه كند . به همین قصد هم به راه افتاد .
در راه گرسنه شد ، به اطرافش نگاه كرد ، اسبی را دید كه در مرغزاری می چرد .
پیش اسب رفت و گفت ! می خواهم به سرزمین دوری بروم و توبه كنم ، اما حالا خیلی گرسنه ام از تو می خواهم كه در این راه با من شریك بشوی ؟!
اسب گفت : كه از دست من چه كاری بر می آید ؟
گرگ گفت : اگر خودت را در این راه قربانی كنی من می توانم از گوشت تو سیر شوم و از گرسنگی نجات پیدا كنم و هم اینكه دیگران از گوشت تو می خوردند و سیر می شوند . تو با این كار خودت به همنوعان خود كمك می كنی .
اسب برای نجات جان خود بفكر حیله افتاد و رو به گرگ كرد و گفت : عمو گرگ !
من آماده ام كه در این كار خیر شركت كنم و خودم را قربانی كنم .
اما دردی دارم كه سالهای زیادی است كه ز جرم می دهد . از تو می خواهم در دم را چاره كنی ،بعد مرا قربانی كنی ! گرگ جواب داد : دردت چیست حتماً چاره اش می كنم ، اگر هم نتوانستم پیش روباه می روم تا درد ترا علاج كند . اسب گفت : چه گویم ؟ ، چند سال قبل ، پیش یك نعلبند نادان رفتم كه سم هایم را نعل بزند ، اما نعلبند نادان نعل را اشتباهی روی گوشت پایم زد و این درد از آنروز مرا زجر می دهد .
از تو می خواهم كه نزدیك بیایی و زخمهای مرا نگاه كنی .
گرگ گفت : بگذار نگاه كنم ، اسب پاهایش را بلند كرد و چنان لگد محكمی به سر گرگ زد كه مغزش بیرون ریخت ، گرگ كه داشت می مرد به خودش گفت : آخر ای گرگ ! پدرت نعلبند بود ، مادرت نعلبند بود ؟ ترا چه به نعلبندی ؟
اسب هم از خوشحالی نمی دانست چه كند ؟ هی می رقصید و به گرگ می گفت توبه گرگ مرگ است .
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
پسربچه ای پرنده زيبايی داشت و به آن پرنده بسيار دلبسته بود.
▫️حتی شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش میگذاشت و میخوابید.
▫️اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرڪ حسابی كار میكشیدند.
▫️هر وقت پسرڪ از كار خسته میشد و نمیخواست كاری را انجام دهد، او را تهديد میڪردند كه الان پرندهاش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرڪ با التماس میگفت: نه، كاری به پرندهام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام میدهم.
▫️تا اينڪه یڪ روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت، خستهام و خوابم مياد.
▫️برادرش گفت: الان پرندهات را از قفس رها میڪنم، كه پسرڪ آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم.
▫️اين حكايت همه ما است. تنها فرق ما، در نوع پرنده ای است كه به آن دلبستهایم.
▫️پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پارهای زيبایی و جمالشان، عدهای مدرڪ و عنوان آكادمیڪ و خلاصه شيطان و نفس، هر كسی را به چيزی بستهاند و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نكنند.
▫️پرندهات را آزاد ڪن!
🍃
🌺🍃
#داستان
💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🌸🍃🌸🍃
#مناره_كج
ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﭼﻨﺪ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ، ﺩﺭ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﻣﺴﺠﺪﻱ ﻣﻲ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ. ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﻣﺴﺠﺪ، ﻛﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﻭ ﻣﻌﻤﺎﺭﺍﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺧﺮﺩﻩ ﻛﺎﺭﻱ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻲ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
ﭘﻴﺮﺯﻧﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺩ ﻣﻲ ﺷﺪ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺑﻪ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﮔﺮﺍﻥ ﮔﻔﺖ: «ﻓﻜﺮ ﻛﻨﻢ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﻛﻤﻲ ﻛﺠﻪ!»
ﻛﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺧﻨﺪﻳﺪﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﻣﻌﻤﺎﺭ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪ، ﺳﺮﻳﻊ ﮔﻔﺖ: «ﭼﻮﺏ ﺑﻴﺎﻭﺭﻳﺪ! ﻛﺎﺭﮔﺮ ﺑﻴﺎﻭﺭﻳﺪ! ﭼﻮﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺭﻩ ﺗﻜﻴﻪ ﺑﺪﻫﻴﺪ. ﻓﺸﺎﺭ ﺑﺪﻫﻴﺪ.»
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﮔﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﭼﻮﺏ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺭﻩ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﻲ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﻣﻌﻤﺎﺭ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻣﻲ ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﻣﺎﺩﺭ، ﺩﺭﺳﺖ ﺷﺪ؟!»
ﻣﺪﺗﻲ ﻃﻮﻝ ﻛﺸﻴﺪ ﺗﺎ ﭘﻴﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ: «ﺑﻠﻪ! ﺩﺭﺳﺖ ﺷﺪ! ﺗﺸﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻋﺎﻳﻲ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ.»
ﻛﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺣﻜﻤﺖ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺭﻩ ﺍﻱ ﻛﻪ ﺍﺻﻼً ﻛﺞ ﻧﺒﻮﺩ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ. ﻣﻌﻤﺎﺭ ﮔﻔﺖ: «ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺮﺯﻥ، ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﻛﺞ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻳﻦ ﻣﻨﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻲ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺷﺎﻳﻌﻪ ﭘﺎ ﻣﻲ ﮔﺮﻓﺖ، ﺍﻳﻦ ﻣﻨﺎﺭﻩ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻛﺞ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻴﻢ ﺍﺛﺮﺍﺕ ﻣﻨﻔﻲ ﺍﻳﻦ ﺷﺎﻳﻌﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﻙ ﻛﻨﻴﻢ. ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺟﻠﻮﻱ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﻡ!»
#داستان
💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه خواستید نهال رو از گلدان به باغچه منتقل کنید این مورد را رعایت کنید
#ترفند
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
📌 دانلود #رمان قمار جوکر
📝 نویسنده: عطیه شکری
📖 تعداد صفحات : 748
🎭 ژانـــر : روانشناختی، انتقامی، رازآلود
———————
✍️ خلاصه:
دخترک دو قدم به عقب برداشت و اخم غلیظی کرد:
از من چی می خوای؟
چشمان جوکر برق عجیبی زد که ترس را به دل دخترک راه داد:
می خوام نمایش تو رو ببینم سرگرمم کن!
- مثله این که اشتباه گرفتی نمایش کار توعه نه من!
پسرک جوکر پشت دست دختر را بوسید و لبخند زیبایی زد:
ولی من مطمئنما تو ماهرتری!
🔴 ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
از یه دیووانه ميپرسن چي شد خل شدي؟ 🤔
ميگه من يه زن گرفتم كه دختري 18 ساله داشت، دختره زن بابام شد پس زن من مادر زن بابام شد، بابام داماد من شد، من شدم پدر زن پدرم! 😶
دختر زنم پسر زائيدكه داداش من و نوه زنم بود، پس نوه من هم بود، پس من پدربزرك داداشم بودم 😐
زنم پسرزائيد در نتيجه زن بابام خواهر ناتنی پسرم شد و پسرم داداش من شد! 😐😂
تو باشي خل نميشی؟ 😶😂
😂😂😂😂😂
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
حیف نون با شنیدن اذان ظهر افطار کرد 😳
بهش گفتن چرا افطار کردی؟
گفت:خوب اذان گفتن
بهش گفتن این اذان ظهر بود😂
گفت؛کوفت بگیره....چقه شبیه اذان مغرب بود 😂😂
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
ﺩﯾروز ﺭﻓﺘﻢ ﻋﺎﺑﺮ ﺑﺎﻧﮏ ﭘﻮﻝ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺩﮐﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺯﺩﻡ ﻋﮑﺲ ﯾﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﻭ ﺻﻔﺤﻪ ﯼ ﻋﺎﺑﺮ ﺑﺎﻧﮏ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ!!!
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﺭﯾﯿﺲ ﺑﺎﻧﮏ ﻣﯿﮕﻢ :
ﺁﺧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﻭﺿﻌﯿﻪ!!! ﻋﮑﺲ ﻗﺒﺮ ﻣﯿﺎﺩ ﺭﻭ ﻋﺎﺑﺮ ﺑﺎﻧﮏ
ﻣﯿﮕﻪ: ﻣﻨﻈﻮﺭ عابر بانک اینه وقتی پول توحسابت نیست از سرقبرت بیارم...؟؟
عابربانکا چه فهمیده شدن...😐
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
23.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎈 کارتون پت و مت
♨️ #کارتون #پت_مت
🆔💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🌸🍃🌸🍃
#ایشالا_گربه_است🐱💛
ضرب المثل ايشالا گربه است ( انشا الله گربه است )
در مورد افراط در خوش بيني گويند و نقل اين است كه شخصي سحر براي عبادت برخاست وقتي كه خواست پوستينش را بپوشد ديد سگي كه در باران به داخل خانه پناه آورده است با موهاي خيس روي آن خوابيده است با عصا بر سر او زد سگ زوزه كشان فرار كرد و مرد خواست بدون پوستين به حياط برود ولي سرماي شديد مانع شد كمي تامل كرد برگشت و پوستين را به دوش انداخت و گفت اين سگ نبود انشا الله گربه بود! (منبع : پزشکی کازرون)
به نظر من که این ضرب المثل ارتباطی با خوش بینی افراطی ندارد . به انکار واقعیت مرتبط است . عجیب اینکه چند سایت دیگر ، شاید با کپی برداری از هم ، از همین واژه خوش بینی _افراطی استفاده کرده اند .
شخصا هروقت که می بینم کسی واقعیت را نفی می کند حال از سر ناآگاهی ، ترس ، نومیدی ، توهم … این ضرب المثل را به خاطر می آورم .
#گربه
#ضرب_المثل
💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan