پیام فاطمیه چیست⁉️
این است که
حتی اگر دستت راشکستند دست از یاری #امام_زمانت برنداری❗️
منِ فاطمه، برای امام زمانم،
امیرالمؤمنین جان دادم.
شمابرای #امام_زمانتان
پسرم مهدی چه کردید⁉️
~┄┅┅✿❀🖤❀✿┅┅┄~
http://eitaa.com/cognizable_wan
گاهی برای زندگیمان یک رژیم بنویسیم:
رژیم که مختص "چاقی یا لاغری" نیست
گاهی باید یک رژیم خوب
برای روح و افکارمان بگیریم
مثل:
رژیم کمتر "حرص خوردن"
رژیم کمتر "غصه خوردن"
رژیم بی اندازه "مهربان بودن"
رژیم بی ریا "کمک کردن"
رژیم بی توقع دوست داشتن
رژیم "دوری از افکار منفی"
رژیم دوری از "رفتارهای منفی"
بیایید رژیم آرامش بگیریم🙏🙏🙏🌹🌷
http://eitaa.com/cognizable_wan
✨
تفاوت #ایشاالله ، #انشاالله و #ان_شاءالله درڪجاست؟
❌ ایشاالله: یعنے خدا را بـہ خاڪ سپردیم. (نعوذبالله) (استغفرالله) .
❌ انشااللہ : یعنے ما خدا را ایجاد ڪردیم.(نعوذبالله) (استغفرالله) .
✅ ان شاءالله: یعنے اگر خداوند مقدر فرمود.(بـہ خواست خدا) .
انتشار دهیم تا اشتباه نڪنیم.
http://eitaa.com/cognizable_wan
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت81🍃
از آن روز بارانے مہرداد ، سوالے ذهنش را مشغول ڪرده بود .دوست داشت از حُسنا بپرسد و تہ توے ماجرا را درآورد.
دوتا قہوه سفارش داد . یہ دستہ گل هم خریده بود .
بہ حُسنا پیام داد
_پشت بیمارستان ،زیر درخت بہارنج ڪنار نیمڪت چوبی منتظرتم
(مہرداد )
حُسنا پیامش را خواند و باخودش گفت: یعنے چیڪارم داره ؟
چادرش را پوشید و بہ سمت درخت بہارنارنج رفت.
روے نیمڪت ڪنار مہرداد نشست .
_سلام با من ڪارے داشتید؟
مہرداد_سلام ... آره .
از خودت بگو ... از اون پسره اون شب ...اون ڪے بود؟
حُسنا جاخورد از اینڪہ چطور پسر خالہ اش اینقدر راحت در مورد زندگیش ڪنجڪاوے میڪند.
_فڪر نمیڪنم دلیلے داشتہ باشہ در موردش حرف بزنیم.
مہرداد_ چند وقت باهم بودید؟
مثل اینڪہ حُسنا نمیتونست قِصر در برود.
_همسفر ڪربلام بود . تموم شد .
مہرداد_از تو خوشش میاد. روت غیرتے میشہ .این ها نشونہ هاے علاقہ است.
_مہم نیست ما راهمون از هم جداست.
مہرداد_ چرا راهتون از هم سواست؟
... _
بلند شد و دست بہ جیبش ڪرد .
_چرا نمیخواے بگے چے شده؟چے تازه یڪ هفتہ گذشتہ؟اون وقتے شنید من گفتم نامزدتم ، حالش دگرگون شد.
حُسنا ساڪت بود و حرفے برای گفتن نداشت.
مہرداد_ پس بہتره خودم برم سراغش ....
حُسنا بلند شد
_شما حق ندارید تو زندگے من دخالت ڪنید، تازه... تازه دارم فراموشش مےکنم .
چرا میخواے پاشو تو زندگیم باز ڪنے؟
مہرداد نفس حبس شده اش را بیرون داد
مہرداد_ من دوست ندارم ناراحت ببینمت حُسنا
الان یہ هفتہ است اصلا تو خودت نیستے.
بعد اون شب هر وقت میبینمت حواست پرتہ .با خودت درگیرے ...
نمیزارم اون یا ڪسے دیگہ اذیتت ڪنہ
وقتے سڪوتش را دید گفت
چند دقیقہ صبر ڪن الان میام. همین جا بمون ...
چند دقیقہ گذشت و حُسنا در فڪر بود.
ڪہ دستہ گلے روبہ روے صورتش قرار گرفت.
مہرداد _بفرما این گلہا براے شماست
متعجب یہ نگاه بہ گل و یہ نگاه بہ مہرداد ڪرد .
_ممنون ...اینہا براے چیہ؟
مہرداد_گل دادن بہ بانویے مثل شما دلیل میخواد؟
البتہ بے دلیل بے دلیل هم نیست.
دستاشو بہم قفل ڪرد
حُسنا میدونست میخواد چیزے بگہ ، چیزے ڪہ خوشایندش نیست.
استرس داشت .
_من ...من گذشتہ خوبے نداشتم .خیلے گناه ڪردم، تاوانش هم دادم
از این زندگے خستہ شدم .دلم میخواد روبہ راه شم
_خب از من چہ ڪمکے برمیاد ؟
سرشو بالا آورد و گفت:
_شما رو ڪہ میبینم حالم خوب میشہ
یہ حس پاڪے ،معنویت سراغم میاد
مےدونم تو گذشتہ گند زدم ولے ازت میخوام...ازت میخوام بہم یہ فرصت بدے خودمو بہت ثابت ڪنم ...
اگر واقعا ڪسے تو زندگیت نیست . بہم یہ فرصت بده
با چشمای از حدقہ بیرون آمده نگاهش میڪرد.
"مہرداد از من چہ میخواست؟
من الان در وضعیت مناسبے نیستم.
من نمیتونم الان بہ هیچ ڪسے فڪر ڪنم."
بلند شد و چادرش را سفت گرفت
_ممنون بابت گلہا
بدون گفتن حرف دیگرے از آنجا دور شد.
"این حرفہا، این محیط براے من سنگین است.
خدایا ڪمڪم ڪن مقاوم باشم."
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
📕#داستان_کوتاه_آموزنده
در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم. بچه ای بسیار شلوغ میکرد...
خواستم او را آرام کنم به او گفتم اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید. آن بچه قبول کرد و آرام شد. قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم...
ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر اینکه به این بچه دروغ گفته ای. به او گفته ای شکلات میخرم ولی نخریدی!!
با کمال تعجب بازداشت شدم! در آنجا چند مجرم دیگر بودند مثل دزد و قاچاقچی!! آنها با نظر عجیبی به من می نگریستند که تو دروغ گفته ای آن هم به یک بچه!! به هر حال جریمه شده و شکلات را خریدم و عبارتی بر روی گذرنامه ام ثبت کردند که پاک نمودن آن برایم بسیار گران تمام شد!!
آنها گدای یک بسته شکلات نبودند. آنها نگران بدآموزی بچه شان بودند و اینکه اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او زدند او باور نکند! اما در کشور ما، گول زدن به عنوان روش تربیتی استفاده می شود.
📚 چرا عقب ماندهایم
👤 علی محمد ایزدی
http://eitaa.com/cognizable_wan
✨ ❥●
روزهای بسیار دور ؛ پیرزنی بود که ؛ هر روز با قطار از روستا برای خرید مایحتاج خود به شهر می آمد ...
کنار پنجره می نشست ؛ وبیرون را تماشا می نمود..
گاهی؛ چیزهائی از کیف خود در می آورد
و از پنجره قطار به بیرون پرتاب می نمود
یکی از مسئولین قطار کنار ایشان آمد و با تحکم پرسید که: پیرزن چکار میکنی؟!
پیرزن؛ نگاهی به ایشان انداخت و لبخندی مهربان گفت : من بذر گل در مسیر می افشانم
آن مرد با تمسخر و استهزا ، گفت : درست شنیدم ؛ تخم گل در مسیر می افشانی؟!
پیرزن جواب داد ؛ بله تخم گل ...
مرد خنده ای کرد و گفت : اینرا که باد می برد ؛ بنده خدا ؟
پیرزن جواب داد ؛ من هم می دانم که باد می برد... ولی مقداری از این تخمها به زمین می رسند و خاک آنها را می پوشاند
مرد که خیال میکرد پیرزن خرفت شده است
گفت: با این فرض هم آب می خواهند .
پیرزن گفت : افشاندن دانه با من .. آبیاری با خدا..
روزی خواهد رسید که گل و گیاه تمام مسیر را پر خواهد کرد؛ و رنگ راه تغییر خواهد نمود و بوی گلها مشام تمام ساکنین و مسافرین نوازش خواهد داد و من و تو و دیگران از رنگی شدن مسیر لذت خواهیم برد ...
مرد از صحبت خود با پیرزن جواب نگرفت
با تمسخر و خندیدن به عقل آن پیرزن ؛ سرجای خود برگشت ...
مدتها گذشته بود که ؛ آن مرد دوباره سوار قطار شد و کنار پنجره نشسته و بیرون را نگاه می کرد
که یک دفعه متوجه بوی خاصی شد.. کنجکاو که شد؛ دیدکه رنگ مسیر هم عوض شده است
و از کنار رنگها و رایحه های نشاط آور رد می شدند
و مسافرین با شوق و ذوق گلها را به همدیگر نشان می دادند
آن مرد ؛ نگاهی به صندلی همیشگی پیرزن انداخت ؛ ولی..... جایش خالی بود
سراغش را از دیگران گرفت ؛ گفتند : چند ماه است که ؛ از دنیا رفته است
اشک از دیدگان آن مرد سرازیر شد
و به نشانه احترام به آن همه احساس بلند شد و تعظیم نمود
***
آن پیرزن رنگ و بوی گلها را ندید و استشمام نکرد ؛ ولی هدیه ای زیبا به دیگران تقدیم کرد
همیشه عشق و محبت و مهربانی به دیگران هدیه بده ؛
روزی خواهد رسید که آنکس که به او محبت میکنی با انگشت اشاره
از شما به نیکی یاد خواهد کرد...
*بیا تا جهان را به بَد نَسپَریم*
*به کوشش همه دستِ نیکی بریم*
*نباشد همی نیک و بَد پایدار*
*همان بِهْ که نیکی بُوَد یادگار*
فردوسی بزرگ
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹فلســـفه داشتن رفیق شهــــید🌹
اصلا رفیـــق شهیــــد یعنی چــــی؟
چه ســـودی داره؟؟
ایــــنــــ سوالیه کــه خیلیــها از من میپرســـن چرا هـــی تو کانال از رفیق شهیــد حرف میزنین؟
بــــریم جواب؟😊👇
ما بچـــهــ مذهبیــــا یـــه رفیـــق شهیـــد داریــــم سعــــی میکنیـــم خودمـــون رو شبیـــه اون شهیـــد کنیـــم👍
کـــه ببیــنیم اون شهیـــد چیـــکار کـرده
کــــه خدا الان خریدتــش؟
سعــی میکنیم که👇
مثــل اون نماز اول وقـــت بخونیـــم و قرآنــــ تلــاوت کنیـــم😻
تـــو زندگیمـــون ازش کمک میخوایـــم
چون میدونــیــم که شهیـــدا زنده انـــد و
پیـــش خــــدا روزی دارن💗💓
شهیــــدا پیـــش خدا عزیــــزن و حرفشـــون خریـــدار داره
خودم به شخصه خیلی از رفیق شهیدم کمک خواستـــم و واقـعا بارهـــا دستمــو گرفته و کمکم کـــرده💚
اصلا اینجوری متـــوجه یه چیــز خیلی بــزرگ میشی
کــم کــم میرسی به خـــدا❤️
اصلا شهیــد یه بهــونست برای رسیدن به خــــــــــدا
خــدایـــی که همیشــه و همـــه جا همراهمـــون بوده و در همـــه حال کمـکمـــون کرده
در حقیقت👇
دوستــی با شهید مســـاویـــ با رسیدن به خــــدا🌹😊
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
#آقایان_بخوانند
آقای عزیز
✅ قرار نیست همه دخترا مثل مادرت سازش داشته باشن، زمونه فرق کرده
✅ سعی کن بدون اینکه کسیو تغییر بدی ، دوستش داشته باشی
✅ عشق ورزیدن بدون پول ممکنه اما خوب خیلی سخته
✅ قبول کن میزان درآمدت برا دختر و خانوادش خیلی شرطه
✅ یاد بگیر که نوازش همسرت باعث انگیزه زندگی اون میشه
✅ یادت باشه هیچ زنی از محبت همسرش سیر نمیشه
✅ لطفا راجع به روابط جنسی با همسرت، تحقیق و مطالعه کن، چون نقش اصلی رو تو داری ، بلد نباشی آسیب میبینه
✅ حواست باشه زندگی مشترک یعنی خیلی چیزا مشترک: تفریح، گردش، خواب، خوراک، غم....
✅ کافیه همسرتو مطمئن کنی دوسش داری ، زندگیت شیرین میشه
✅ باید قوی باشی چون قدرت زن و بچه هات ، به قدرت تو، توی مواقع بحرانی بستگی داره
✅ زن ها تو فشار عصبی و ناراحتی مثل مردا نیستن که نیاز به تنهایی داشته باشند، اونا به یه همدم نیاز دارن
🍃🌸
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
📚 #داستان_زیبای_آموزنده
هزارپایی بود وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت.
یک لاک پشت حسود... او یک روز نامه ای به هزارپا نوشت :
ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام، لاک پشت. هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟
و بعد از آن کدام پا را؟ متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد. سخنان بیهوده دیگران ازروی بدخواهی وحسادت؛ می تواند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده ومانع پیشرفت وبلند پروازی ما شود .
http://eitaa.com/cognizable_wan
😍 #زنگ_تفریح😍
دخترخاله من یه بار بدون آرایش میره خونه،
تا سه روز باباش میگفته: این پسره تو خونه ما چیکار میکنه؟!
خالم هم با چادر تو خونه میگشته!😂😂
شاااااااااااااادباااااااااااااااشین✋
http://eitaa.com/cognizable_wan
شوهرتان زن میخواهد نه مادر!
〽️جمله هایی مثل: « عزیزم با این لباس بیرون نرو، سرما میخوری »، « غذا خوردی؟ حتما بخور ضعف می کنی »
〽️یکی از معمول ترین و مخرب ترین عادات ارتباطی ما با مردها است. به گونه ای با آنان رفتار میکنیم، گویی کودکی بیش نیستند باید به او اعتماد کنید و مانند یک شخص توانا و قابل اعتماد با او رفتار کنید..
🍃🌸
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
گاهی انقد یهویی حالت بد میشه که ...
فرصت بغض کردنم نداری
یهو اشکت میاد 🤦♀
http://eitaa.com/cognizable_wan