⚠️ #تـــݪنگـــر
گفت: حاجی شـــنیدم اگر انسان
درنماز متوجه شود کسی درحال
#دزدیدن_کفـش اوست میتواند
نــماز را بشکند و کفشش را پس
بگــیرد درست است؟؟
شـیخ گفت: بله نــمازی که درآن
#حــواست به کفش باشد اصلا
باید شکست.
#نماز
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
✨﷽
💠 #یڪ_داستان
✨↫مردی نزد خرما فروشی رفت خرما نسیه بخرد. خرما فروش گفت خرمایی بخور ببین پسند نکردی نخر ،خرما ها تازه هست. خریدار گفت: روزهام . روزه قضا داشتم.
✨↫خرما فروش گفت نمی فروشم برو. خریدار گفت چرا، مگر من گفتم دزدم؟ خرما فروش گفت : امروز 5 ماه از ماه رمضان می گذرد وقتی تو حساب خدا را 5 ماه است نگه داشته ای، یقین دارم پول خرمای مرا هم اگر بخری یک سال بعد خواهی داد.
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت147🍃
بعد از چند روز با دادن پیام و تهدید اونو مجبور بہ همڪارے میکنند.
این وسط ما بہ عامل نفوذ در وزارت اطلاعات شڪ ڪرده بودیم. اما دنبال شریڪ و نوچہ این نفوذے میگشتیم.
براے همین نیاز بہ همڪارے خانمتون با ما و اونہا بود.
قرار بود خانم حڪیمے اطلاعات پروژه شما رو از طریق واسطہ ڪہ خانم رضوے بودند بہ دست اقاے ڪریمے برسونند.
و امیر هم باید اطلاعات را با تغییر زیرکانہ دوباره از همین طریق بہ دست خانمتون میرسوندند .
این وسط چند روزے خانم رضوے مسافرت میرن و همسرتون مجبور میشہ مستقیم اطلاعات را از امیر بگیره.
بعد از چند ماه سعید شڪ میڪنہ ڪہ این اطلاعات و دیدارها ممڪنہ بہ نوعے دور زدن باشہ.
با ورود بہ خونہ شما و بررسے لپ تاپ متوجہ این قضیہ میشہ.
خانمتون در بدو ورود بہ منزل اونو میبینہ، شڪ میکنہ ڪہ چرا باید سعید تو خونہ باشہ.
تنہا راه، چڪ ڪردن سیستم هست و تنہا ڪسے ڪہ میشناختہ و میتونستہ ڪمڪ ڪنہ تو اون شرایط امیر کریمے بوده.
این وسط ما مجبور بودیم زودتر خانم حڪیمے را از این بازے بیرون بڪشیم . چون اونہا بعد یا حین ماموریت راحت
ایشون رو بعنوان مُهره سوختہ ازبین میبردند.
با گذاشتن اسناد جعلی و شواهد و مدارڪ جاسوسے در سیستم و منزل شما
ایشون رو بہ جرم جاسوسے محڪوم ڪردیم.
درصورتے ڪہ واقعا چنین چیزے نبود.
ما با دادستان و سازمان زندان ها هماهنگ بودیم.
در زندان مطلع شدیم ڪسے قصد جان همسرتون رو داره. بنابراین اعلام ڪردیم ممنوع الملاقاتہ و اونو از زندان بہ خونہ اے منتقل ڪردیم.
این وسط خ.رضوے ڪہ درجریان مسایل بود پسرت را براے شیردهے،پیش مادرش میبرد .
ما اینجا میخواستیم بدونیم با ڪنار رفتن عامل جاسوسے که خانم شما بودند عکس العمل اونہا چیہ؟
قطعا باید بہ شما نزدیڪ میشدند و همینطور هم شد.
وقتے شما برنامہ سوریہ را مطرح ڪردید ما اونو فورا پذیرفتیم چون منتظر بودیم ببینیم عکس العمل سعید چے هست؟
براے اینڪہ تو رو مجبور بہ موندن ڪنہ تصمیم میگیره با تصادف و آسیب بہ پسرت تو رو اینجا ماندگار ڪنہ.
دریغ از اینڪہ همون موقع خانمتون با خانم رضوے با هم بودند . خانمتون متوجہ سرعت ماشین میشہ و خانم رضوے را هل میده .
.اما هردو بہ ماشین میخورند و البتہ خانم رضوے چون جلوتر رفتہ بود ڪمتر آسیب میبینہ ولے خانمتون ...
شنیدن این حرفہا برایم غیر قابل باور بود.
مغزم هنڱ ڪرده بود.
پس دوست فاطمہ ،حُسناست ڪہ در آے سے یو بسر میبرد.
من چطور اشتباه ڪردم؟
نگاهے بہ امیر ڪردم و گفتم :
اما من خودم تو ماشین و خونہ دیدمتون ،حرفاتون رو شنیدم .اون حرفها رو تو زدے بہ حُسنا. تو بہش گفتے دوسش دارے
امیر_نہ طوفان اینطور نبود. بذار بگم.تو اشتباه شنیدے...
تو این چہارماه خواب و خوراڪ نداشتم.از عذاب وجدان مُردم و زنده شدم.
من تو اون مدت ڪہ خانم رضوے اطلاعات را برام میاورد یہ جورایے...یہ جورایے بہشون علاقہ مند شده بودم.
روم نمیشد بهشون بگم با ایما واشاره بهشون فهموندم ولے قبول نمیڪرد. تو جریان مسافرتشون ڪہ نبودند و خانم حڪیمے بہ جاشون اومده بودند من باهاشون حرف زدم.اون گل براے خانم رضوے بود. اون ڪادو ، جعبہ اے بود براے پنهان ڪردن فلش ممورے والبتہ خوشحال ڪردن خانم رضوے
اون روز تو خونتون هم بخاطر مشڪل سیستم مجبور شدم برم. شنیده بودم خانم رضوے خواستگار دارن ، بہ خانمتون اصرار ڪردم باهاش صحبت ڪنند هرچہ زودتر،
اونجا بہ خانمتون گفتم بہ فاطمہ خانم بگید دوستت دارم.
تو هم وقتے از راه رسیدے جملہ آخر رو شنیدے.
ما نمیتونستیم بہت بگیم. براے همین هیچڪدوممون جواب قانع ڪننده اے برات نداشتیم.
طوفان همسرت پاڪہ،هیچوقت بہ تو خیانت نڪرد.
نہ تنہا بہ تو بلڪہ بہ این ڪشور هم خیانت نڪرد.
حاضر شد اسارت بڪشہ، از بچہ اش دور باشہ ،حتے جونشو بده ولے بلایے سر تو و پروژه نیاد.
من اشتباه ڪردم ، من این وسط خراب ڪردم.
تو رو خدا منو ببخش .
چہار ماهه دارم میمیرم. زندگے ندارم از عذاب وجدان
اگر اون روز اون حرفها رو نمیزدم ...تو در مورد زنت اینجورے فڪر نمیڪردے.
پیاده شده . دور زد و در سمت مرا باز کرد.پایین پایم زانو زد و دستمو گرفت.
امیر_هرچے زدے حقم بود. بخدا بیشتر از این حقم هست.فقط منو ببخش رفیق
حجم حرفهاے ڪہ شنیده بودم آنقدر سنگین بود ڪہ توانایے پلڪ زدن را هم از من گرفتہ بود.
احساس میڪردم ڪسے بہ قلبم چنگ انداختہ و میخواهد ازحلقم بیرونش بیاورد.
_باور نمیڪنم ...من هیچے رو باور نمیڪنم
سیدعلے بوے عطر یاس میداد. پس این چند وقت، پیش حُسنا بوده ...
من با حُسنا چہ ڪردم؟
نہ ... من زندگیمو نابود ڪردم. من شیشہ عشقمو شڪستم .
خدایا یاسِ من پژمرد ...
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
ﺑﻌﻀﻴﺎﻡ ﻫﺴﺘﻦ ﺗﻮ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﻄﻠﺒﻬﺎ ﻣﯿﺒﯿﻨﻦ ﻭ ذوق ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻣﻄﻠﺐ ﻧﻤﻴﺰﺍﺭﻥ،
ﺍﻳﻨﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺍﻧﻲ ﻫﺴﺘﻦ ﻛﻪ ﺗﻮ
ﻣﺠﺎﻟﺲ ﺧﺘﻢ ﺧﺮﻣﺎ ﺭﻭ ﻣﻲ ﺯﻧﻦ ﺑﻪ ﺑﺪﻥ
ﺍﻣﺎ ﻓﺎﺗﺤﻪ
ﻧﻤﻴﺨﻮﻧﻦ ...
ﺧﻮﺑﻲ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ؟ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ😂
😁 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
426.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خداییش میکس از اطن بهتر تاحالا ساخته نشده😂👌
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️#تحریف_تاریخ ؛ بخاطر عدم مطالعهی مردم!
🔹ساخت راه آهن در دوره #رضا_پهلوی از افتخارات همیشگی پهلوی پرستان بوده! اما این فیلم نشان میدهد که ساخت این راه آهن برای #خیانت به ایران و هموار کردن راه شوروی و انگلیس بوده است!
👈 نگذاریم تاریخ را برایِمان جور دیگری تعبیر کنند...
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
10.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاه برابر با سگ آمریکایی!
از جنایات آمریکایی ها در کشور و جرأت نداشتن حکومت پهلوی برای مجازات کردن آنها! تالايحهای كه شاه ايران را با سگ آمريكايی برابر میكرد!و امام خمينی (ره) که در برابر تحقير ملت ايران از جانب آمريکايی ها برای دفاع از عزت و بزرگی ايران و ايرانی برخاست.
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برجام بخشی از نقشه خلع سلاح ایران
قابل توجه ظریف و روحانی که میگن بهانه بهشون ندیم!!!!
اعتراف عضو تیم امنیت ملی اوباما اوریل هیلز:«.... برجام هیچوقت قرار نبود تنها اقدام باشد؛ بلکه برجام به عنوان بخشی از راهبرد منطقهای دیده میشد که به دنبال خنثیسازی نفوذ ایران در منطقه و تقویت صداهایی بود....
پ؛ ن؛ حال دیدید هشدار رهبری بی دلیل نبود! انها فقط زمانی مارا کامل محو کردن دست بردار میشن بهانه های انها هیج وقت تمامی نداره
ما نمیتوانیم با ور کنیم که امثال روحانی و ظریف که میگن بهانه دست انها ندیم و هی برجام تصویب میکن FATF تصویب میکنن ...بدون ناآگاهی این کار میکنن!! کاملا اگاه هستن! میدونن چیکار دارن میکنن ! کشورو میخوان خلع سلاح کامل کنند.
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قاسم سلیمانی یعنی فلسطین ،سوریه،یمن...
سید مقاومت از یک پیروزی بزرگ و یک انتقام سخت سخن میگوید
باید خون ، پرچم ، وهدفش رو به دوش بگیریم
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
14.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دست راست شاه از فساد شاه میگوید
حکايت پشت پرده دربار به روايت اسدالله اعلم که دست راست پهلوي بود
شاهی که باسوء استفاده از مقامش در کلی شرکت ها سهامدار شده بود واسه خودش پول میزد به جیب تا کلی فساد های دیگه ....
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت148🍃
یاسِ من تو دستهاے خودم پژمرد.من چیڪار ڪردم ؟ هرڪسے جاے من بود همینطور رفتار میڪرد؟
ناباور پیاده شدم ، چند قدم راه رفتم اما سریعا برگشتم
عصبے بودم
_شما زندگیمو نابود ڪردید. با چہ حقے چنین ڪارے با زن من ڪردید ؟
نگفتید بلایے سرش میاد!
چرا از اول این قضیہ رو بہ من نگفتید تا سعید رو همونجا خفہ اش ڪنم.
واے خداے من ، این همہ مدت اون نزدیڪ من و زندگیم بود. از همہ چیز من باخبر بود.اون وقت من نمیدونستم داره چیڪار میڪنہ.
چرا همون موقع نگرفتینش؟
بہ سمت حاج اقا سعیدے رفتم .
_چرا ...چرا بہم نگفتید؟
آقاے سعیدے_ ما نگرانت بودیم ،میدونستیم اگر تو چیزے بفہمے ممڪنہ تنهایے حرڪتے ڪنے، حرفے چیزے بزنے اون وقت جونت در خطر بود.
شما همینجورے با اطلاعات سپاه همڪارے نمیڪردے.اون وقت اگر متوجہ میشدے بہ هیچ کس اعتماد نمیکردے .نمیتونستے شنود توے خونہ و این تعقیب و گریزها رو تحمل ڪنے.
اگر میفهمیدے میخواستے یہ جورایے دورشون بزنے و اونہا هم ڪہ حواسشون جمع بود اون وقت راحت ڪار رو خراب میکردے.
ما نمیتونستیم ریسڪ ڪنیم.بایدغیر مستقیم این نفوذ رو پیدا میڪردیم.
سعیدلطفے فقط یہ نوچہ بود. عظیمیان مہره اصلے و دستور دهنده لطفے بود.عظیمیان اونقدر جلو رفتہ بود ڪہ حتے پاش بہ اتاق مشاور رییس جمهور هم رسیده بود.
زمانے ڪہ خانمتون و خانم رضوے تصادف میڪنند نیروهاے ما ڪہ محافظ خانمتون بودند ،مشخصات ماشین فرد ضارب رو ارسال میڪنند و نیروهاے پلیس راحت اونو میگیرن.
با اعترافاتے ڪہ راننده ڪرد ،متوجہ شدیم سعیدلطفے اونو فرستاده، اون هیچ وقت مستقیم ڪارے انجام نمیداد ڪہ خودش را لو بده
همسر شما حقیقتا بہ این نظام خدمت بزرگے انجام داد .
ان شاء اللہ ڪہ هرچہ زودتر حالش خوب بشہ
انگار بہ زمین میخ شده ام ، توانایے هیچ حرڪتے ندارم.
چند دقیقہ بہ همان حالت میمانم ،چند قدم بہ عقب میروم ، سپس بہ سمت راست میچرخم. راه مے افتم بہ طرف بیمارستان ، اما لحظہ اے مے ایستم.
اختیارے در رفتار و حرڪاتم ندارم.
لحظہ اے بعد امیر زیر بغلم را میگیرد و مرا بہ سمتے میڪشاند.
بابا وطاهر و محسن همہ ایستاده اند و مرا نگاه میڪنند.
بہ سختے نفس میڪشم.امیر مرا لبہ ے باغچہ اے مینشاند و سرم را خم میڪند .
شلینگ آبے روے سرم میگیرد .آب هم نمیتواند آتش درونم را خاموش ڪند.
بہ اتفاقات دور و برم فڪر میڪنم.بہ رفتارها و حرڪات بقیہ ...
سعید ، امیر ، فاطمہ ... حُسنا
همینڪہ اسمش بہ زبانم می آید .بلند میشوم و راه میافتم.
امیر_صبر ڪن طوفان حالت خوب نیست.
قدمهایم براے نزدیڪ شدن بہ ڪسے ڪہ او را شڪستہ ام چہ قدر عجلہ دارند.
ورودے بیمارستان دنبال بخش آے سے یو میگردم.
همہ دنبالم مے آیند.
_ڪجاست، کدوم طرفہ
هیچکس حرفے نمیزند و فقط نگاهم میڪنند.
داد میکشم
_میگم ڪدوم طرفہ
محسن دستم را میگیرد.
امیر و طاهر سرشان را بہ زیر میاندازند.
امیر گریہ میڪند.
_براے چے گریہ میڪنے؟مگہ حُسنا چیزیش شده؟
رویش را برمیگرداند.
محسن مسیر را میگوید.
با آسانسور بالا میرویم.
آسانسور ڪہ مے ایستد در باز میشود.
روبہ رویم حبیب نشستہ و دست بہ سر گرفتہ ، زهرا ایستاده
مرا ڪہ میبینند بلند میشوند.
چشمهایشان اشڪے است.چرا؟
مگر چہ اتفاقے افتاده؟
بہ در بزرگے میرسم ڪہ رویش بہ انگلیسے نوشتہ اند آے سے یو
در را محڪم هل میدهم و وارد میشوم.
پرستار صدا میزند :
اجازه ندارید وارد بشید.
من اینجا دنبال یڪ نفرم.
دنبال یڪ نفر ... دنبال زندگیم میگردم.
دنبال همہ ے داشتہ هایم میگردم .
من اینجا براے دیدن کسے آمده ام ڪہ عطر یاسش مرهمم بود.
من اینجا براے دیدن گل پژمرده ام آمده ام.
سر میچرخانم و دنبال یڪ نشان از یارم هستم.
محسن و حبیب با پرستار بحث میڪنند.
توانایے پیدا ڪردنش را ندارم.
_فقط بہم بگید ڪجاست؟
پرستار سر تا پایم را نگاهے مے اندازد.
مڪث میڪند سپس اشاره میڪند دنبالش بروم .
راه مے افتم.
ڪنار پنجره اے شیشہ اے مے ایستد و اشاره میڪند.
پرستار_اینجاست
از شیشہ نگاهے بہ داخل می اندازم.
یڪ نفر روے تخت خوابیدهودستگاهو لولہهایے بہ او وصل ڪرده اند .
این جسم نحیف ...حُسناے من است؟
یڪ دست بہ شیشہ میگیرم و دستے دیگر بہ قلبم .
قلب ِسیاه من تیر میڪشد.
سر بہ شیشہ میچسبانم
_تو حُسنایے؟ تو همون زنے هستے ڪہ شوهرت تنہا رهات کرد؟
تو همونے هستے ڪہ موقع زایمانت شوهرت بالا سرت نبود و مظلومانہ بچہ ات را دنیا آوردے؟
تو همونے هستےڪہمن ،طوفان حسینے بہ توتہمت زدم وتو دم نزدے؟
تو همونزنمظلومےهستیڪہزندانرفتے؟
تو ڪے هستے؟
داد ڪشیدم و محڪم بہ شیشہ زدم
بگو تو ڪے هستے...
تو اونجا چیڪار میڪنے؟
پرستار و محسن و حبیب بہ طرفم میآیند.
پرستار_خواهش میڪنم آرومتر اینجا سروصدا ممنوعہ
احساسمیڪنمسقفدورسرم میچرخد
محسن زیر بغلم را میگیرد.
✍🏻 #نویسنده_زهراصادقے
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅
۱۴ بهمن ۱۳۹۸