✅ چند تناقض پزشکی مدرن با طب اسلامی
✍ معصومین می فرمایند: بهترین و مهمترین وعده غذایی شام است و نباید ترک شود. پزشکی غربی می گوید: بدترین وعده غذایی شام است و باید ترک شود!
✍🏻 معصومین می فرمایند: وعده غذایی دو تاست (صبح و شام ) که موجب سلامت دستگاه گوارشی و بدن است. پزشکی غربی می گوید: وعده غذایی دوبار موجب بیماری دستگاه گوارشی و بدن است و هر چند ساعت یکبار بایستی چیزی خورد!
✍🏻 معصومین می فرمایند: خوردن باقلی خون صاف تولید میکند. پزشکی غربی می گوید: خوردن باقالی کم خونی می آورد!
✍🏻 معصومین می فرمایند: خوردن برگ سنا عامل نجات از مرگ است. پزشکی غربی می گوید: خوردن برگ سنا خطرناک است و پرز روده و معده را تخریب می کند!
💥شما علم خود را از کدام منبع می گیرید؟
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
📚#رازمثلها🤔🤔🤔
📕داستان ضربالمثل
🐺«حلاج گرگ بودم!»
حلاجی از شهر برای کار حلاجی به دهی می رفت. زمین از برف پوشیده و هوا بسیار سرد بود.
از قضا در بین راه به گرگی گرسنه برخورد. گرگ از سرما و گرسنگی، حالت حمله به خود گرفت.
حلاج درحالی که می ترسید، دست و پای خود را گم نکرد و درصدد چاره برآمد.
خواست با کمان به او حمله کند. دید کمان، طاقت حملهٔ گرگ را ندارد و می شکند. به سرعت روی زمین نشست و با چک حلاجی بنای زدن بر زه کمان گذاشت! گرگ از صدای زه کمان ترسید و فرار کرد.
حلاج هم به سرعت به راه افتاد. هنوز بیش از چند قدم نرفته بود که باز دید گرگ به سمت او می آید. حلاج مانند قبل، کوبیدن چک بر کمان را شروع کرد و گرگ را فراری داد و به راه خود ادامه داد.
باز دید گرگ دست بردار نیست. حلاج دوباره صدای زه را درآورد تا سرانجام گرگ خسته شد و به سراغ شکار دیگری رفت.
حلاج هم چون دید شب نزدیک است و هوا سرد و برفی است، به خانهٔ خود بازگشت. وقتی همسرش پرسید: «امروز چه کردی؟» گفت: «حلاج گرگ بودم!»
حلاج گرگ بودن، معنی انجام کار بدون مزد است.
حلاج یعنی پنبه زن،شغلی که در قدیم رواج داشته است.
✍ #حلاج_گرگ_بودم
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
"به جای قهر کردن، چه کنیم؟!!!"
🍃 در شرایطی که با همسرتان به مشکلی برخوردهاید که ادامه صحبت کردن در مورد آن تنها به مشاجرات بیشتر ختم میشود، بهترین راهحل موقت این است که از روش سکوت استفاده کنند، نه روش قهر کردن!
👈 در روش سکوت که راهکاری موقت است، فرد باید به طرف مقابل توضیح دهد که: «با توجه به شرایطی که بین ما ایجاد شده و ناشی از هیجان است، ادامه بحث میتواند شرایطمان را بدتر کند. بنابراین ترجیح میدهم در این رابطه فعلا سکوت کنم.
₪❅🔷❅₪══❈══₪❅🔷❅₪
http://eitaa.com/cognizable_wan
₪❅🔷❅₪══❈══₪❅🔷❅₪
🌸🍃❣🍃🌸🍃❣🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عفونت_گوش
💠درمان عفونت گوش با عسل طبیعی
🔺اين كليپ را انتشار دهید تا به هموطنامون خدمتی كرده باشید.
#حکیم_روازاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 علني شدن مخالفت با #ولايت_فقيه و پروژه حذف رهبري در دستور كار اصلاحطلبان قرار گرفت؛ به اظهارات اين كفتار سياسي دقت كنيد.
🔻 وظیفهی همگی نشر این کلیپ است تا مردم بفهمند نقشهی اصلاحطلبان چیست؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تبلیغات بعضی از نمایندهها😜
🔻 درسته که این کلیپ طنزه اما مردم عزیز دقت کنید مخصوصاً در شهرستانها وعدههایی که در حیطهی مسئولیت نماینده نیست را نشانهی عدم صلاحیت کاندیدای شهرتان بدانید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹این حرکت تو جاهای مختلف دنیا باب شده و تو مدارس هم بچهها انجام میدن و گفته شده تا حالا دو نفر کشته داده، امروز هم تو پیجها و کانالهای ایرانی پخش شده
🔸به بچههاتون و دانش آموزان و دانشجوها هشدار بدین حواسشون باشه کسی باهاشون از این شوخیهای خطرناک نکنه
لطفا اطلاع رسانی کنید 🙏
📌 #تلنگر
خوبه!
ادامه بده!
صبحها دیر پاشو
برنامه خودتو اجرا نکن
تنبلی کن
هی بگو بیخیالش
عالیه همینجوری پیش برو
و انتظار روزای خوب رو داشته باش!
صهیونیست ها دارن به نیت گند زدن به دنیا انقدر تلاش میکنن که نه خوابی میشناسن نه خوراکی
انقدر با نظم و برنامه ریزی کار میکنن که فکرشم نمیتونی بکنی
بعد تو
تویی که نیتت مقدسه
تویی که اگر بلند شی و حرکت کنی
خدا و لشگرش همراهتن
هنوز نشستی و درد چه کنم چه کنم گرفتی
بشین پای گوشی آفرین
برو استوری های به درد نخور کل فالویینگاتو بخون
بدو قربونت
بدو مطالب کل کانالاتو بخون
بعدشم بگیر بخواب
با همین فرمون برو جلو قطعا به امام زمان میرسی!
🔅 در انتظار باران نیست آنکه بذری نپاشیده
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮داستان مدافعان حرم 🔮
قسمت 9⃣1⃣
بعدازظهر روز اول جلسه حجاب - عفت برگزار شد
واقعا از خودم و جدم شرمنده بودم
مثلا سادات بودم اما یادگار مادرم حضرت زهرا س سرم نبود
من واقعا شرمنده مادر بودم
زهرا بچگی همش سرپا بود بعداز افطار روز اول
یه جشن ولادت گرفتن
شب موقع خواب به زهرا گفتم
آجی تو بخواب
من بیدارم حواسم هست
*باشه پس برای سحر بیدارم کن
نمازشبم که خوندم با چادر رفتم تو حیاط برای مناجات
ساعت ۳ بود که صدای آقای کرمی منو از فکر خارج کرد
•• زهرا خواهرجان
پاشدم رفتم سمتش
- سلام آقای کریمی زهرا خوابه
اگه امری هست در خدمت
+خانم موسوی لطفا بیدارش کنید
تایم توزیع سحره
- من خودم توزیع میکنم
+ آخه
- برادرمن آخه نداره که
همش ۳۰ نفریم
+ پس بگید یکی از خواهران بیان کمکتون
- چشم
بعداز توزیع سحری
زهرا بیدارکردم
هردفعه حلقه های معرفت و حجاب برگزار میشود
عطشم برای دین بیشتر میشود
روزسوم باانجام اعمال ام داوود اعتکاف تموم شد
بچه ها خسته بودن قرارشد فردا بیایم برای جمع آوری بنرها
بااذان مغرب روز سوم
اعتکاف تموم شد
مابعداز خروج تمام بچه ها از مسجد خارج شدیم
پیش ماشین مرتضی منتظر اومدنشون بودم تا بریم
که استاد مرعشی دیدم
وقتی منو با چادر دید
انگار خیلی خوشحال بود
اما من کاملا متعجب
استاد اومدن جلوتر
°° سلام خانم موسوی
اعتکافتون قبول
- سلام استاد ممنونم
°° چادر خیلی بهتون میاد
- خیلی ممنونم
استاد بامن کاری ندارید
خانم کرمی دارن صدام میکنن
°° خانم کرمی که در دید من نیستن
ولی بفرمایید
وای داشتم آب میشدم از خجالت
بازم آقای کرمی منو رسوند سرکوچمون
قرارشد فردا ساعت ۸ دانشگاه برای جمع آوری وسایل
بازم من با چادر راهی دانشگاه شدم
سه روز کلاس نداشتیم این سه روز ما همش دانشگاه بودیم
استاد مرعشی هم اومده بودن کمکمون
ما هربار که مرتضی نگاه استاد میدید شدیدا عصبانی میشود
درسامون شدیدا سنگین بود
خونه هم بچه ها شدیدا مشغول بودن
قرار بود عروسی سیدهادی ولادت آقاحضرت عباس
بعدش عروسی نرجس سادات نیمه شعبان
امروز یکشنبه بود ما بااستاد مرعشی کلاس داشتیم
استاد شدیدا به این حساس بودن که تو کلاس
کسی گوشی دستش باشه
برای همین همیشه گوشی همه رو سکوت بود
از کلاس که دراومدم
دست کردم تو کیفم و گوشیم درآوردم
۱۷ تماس بی پاسخ از سیدهادی
خیلی نگران شدم
یعنی چی شده
سریع شماره سیدهادی گرفتم
با صدای بغض آلود جواب داد
الو سلام عمه کجابودی
- سلام هادی جان چی شده عزیزم ؟
صدات چرا گرفته است
عمه
رفیقم
سیدحسین
- هادی عمه فدات بشه
سیدحسین چی شده ؟
عمه
سیدحسین
شهید شده؟
تا دوساعت دیگه میارنش معراج الشهدا
- یاامام حسین
سیدمحسن میدونه
نه عمه به هیچکس نگفتم
میام دنبالت بریم خونه
سیدمحسن اونجاست
بهش بگیم
به عمه نرجس هم گفتم
- باشه بیا
نشستم روی پله
پاهام بی حس شده بود
قراربود عروسی برادرش بیاد
وای خدایا این چه اومدنی هست آخه
دست زهرا نشست سرشونه
چی شده آجی
چرا گریه میکنی
- آجی زهرا
سیدحسین حسینی
برادرشوهر خواهرم نرجس یادته؟
از بچه های رشته فقه و حقوق
با برادرت دوسته
۱ ماه پیش رفت سوریه
آره آجی چی شده مگه
- زهرا شهیدشده
وای یاحسین
مرتضی از اونور مادید
سلام چی شده زهرا
خانم موسوی چرا گریه میکنه
داداش
سیدحسین حسینی
شهید شده
•• وای
⏪⏮ ادامه دارد
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسکیت رو بده ببینم🤣✌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کیلیپ رو به هیچ وجه از دست ندید🤣🤣🤣🤣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سگ های گارد پلیس چین به صورت گروهی و هماهنگ جوری اموزش میبینن که ببینید چطور سوژه رو دستگیر میکنن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویر فوق العاده از طوطی ها 😘
از دست ندید👌
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
یه بار از دم درِ یه خونه ای رد می شدیم، من بلند بلند با ذوق
گفتم: وای مامان بیا ببین بوی بابابزرگ میاد اینجا! 😍😃
.
.
.
مامانم یه پس گردنی زد بهم و گفت:
آبرویزی نکن کصافط ...
بوی تریاکه 😑😂😂
🌹به ما بپیوندید 👇👇👇🌹
http://eitaa.com/cognizable_wan
💐ماند تا شهید شود..
بادوستان رفته بودیم عیادت سید، همان موقعی که تیر به پهلویش خورده بود.
با اشاره به طبقه بالای بیمارستان که محمد علی(فرزند شهید) چند روز پیش در آنجا به دنیا آمده بود، گفت:(او هم شهید می شود)
ماجرا را اینگونه تعریف کرد:
دیدم که بچه ام دارد از دست می رود و قرار نیست که به دنیا بیاید.گفتم نمی شود که بماند.
گفتند:می شود به شهادتش راضی شوی، می ماند.
وماند..
شیخ محسن(همرزم شهید)
شهید مدافع حرم مصطفی صدر زاده🌹
💠 توی انتخابات مجلس شورای اسلامی رأی آوردیم با حاج آقا راه افتادیم بریم افتتاحیه نزدیک ساختمان مجلس که رسیدیم، مرحوم ابوترابی گفت: نگهدار...ایشون با یه حالت خاصی به درب ورودی مجلس نگاه کرد و گفت: این در رو ببین! اگه ما به وظیفه خودمون در قبال مردم عمل نکنیم، این در برای ما دروازه جهنم خواهد شد...
#مرحوم_سید_علی_اکبر_ابوترابی
📙 کتاب "به لطافت باران"
#ضرب_المثل
🌱 داستان کوتاه
روزي فقيري به در خانه مردي ثروتمند ميرود تا پولي را به عنوان صدقه از او بخواهد.
هنوز در خانه را نزده بود که از پشت در شنيد که صاحب خانه با افراد خانواده خود بحث و درگيري دارد که چرا فلان چيز کم ارزش را دور ريختيد و مال من را اين طور هدر داديد؟!
مرد فقير که اين را ميشنود قصد رفتن ميکند و با خود ميگويد وقتي صاحبخانه بر سر مال خود با اعضاي خانوادهاش اين طور دعوا ميکند، چگونه ممکن است که از مالش به فقيري ببخشد؟!
از قضا در همان زمان در خانه باز ميشود و مرد ثروتمند از خانه بيرون ميزند و فقير را جلوي خانه ميبيند. از او ميپرسد اينجا چه ميکند؟ مرد فقير هم ميگويد کمک ميخواسته اما ديگر نميخواهد و شرح ماجرا ميکند.
مرد غني با شنيدن حرفهاي او، لبخندي ميزند، دست در جيب ميکند مقداري پول به او ميبخشد، و مي گويد: #حساب_به_دينار، #بخشش_به_خروار.
از آن زمان اين ضرب المثل را در مورد افرادي به کار مي برند که حواسشان به حساب و کتابشان هست، اما در زمان مناسب هم بي حساب و کتاب مال خود را ميبخشند.
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮داستان مدافعان حرم 🔮
قسمت 0⃣2⃣
سیدهادی رسید دانشگاه رو گوشیم میس انداخت
سوار ماشین شدم
سید هادی: عمه میشه شما رانندگی کنی
- باشه عزیزم
سیدهادی به عمه نرجس ات گفتی
هادی: آره عمه
به گوشی نرجس تک انداختم تابیاد پایین
منو نرجس و هادی تو حیاط رو تخت نشسته بودیم
- نرجس به آقامحسن چیزی گفتی
+ نه آجی نتونستم
آخه دیشب میگفت
داداش حسین بیاید
باهم کت وشلوارمون ست کنیم
- هادی جان کار خودته
تو برو بالا شروع کن از سوریه گفتن
منو نرجس هم میایم کمکت
بهش میگیم مجروح شده
بریم بیمارستان
اما میریم معراج الشهدا
دیگه اونجاهم پدر و مادرشون هست راحتر میشه
نرجس کی به مادرشوهرت و پدرشوهرت گفته
+ دایی آقامحسن
حاج سجاد
- وای چقدرسخته
هادی: پس من میرم
زود بیاید
منو تنها نذارید
نرجس : نه برو ماهم میایم
وارد اتاق شدیم
صدای هادی میومد
آره داداش
اوضاع سوریه
خیلی بده
خدا لعنت کنه این داعش
محسن : هادی نمیدونم چرا دلم از صبح بی قراره نگران حسین برادرمم
هادی : نگران نباش ان شاالله خیره
محسن : ان شاالله
ما داخل شدیم
- سلام
إه هادی تو کی اومدی
هادی : یه ربعی میشه
- داشتید از سوریه میگفتید
هادی : آره چطورمگه
- برادر دوستم که همرزم آقاسیدحسین مجروح شده تو بیمارستان
آقامحسن میاید بریم حالش بپرسیم
صدام لرزید از حال آقاحسین هم باخبر میشیم
یهو محسن ازجاش بلندشد
نرجس منو نگاه کن
حسین شهید شده
تو چشمای من نگاه کن بگو
+ محسن آره
محسن : برادر جوانم
شهادت سیدحسین برای همه فامیل خیلی سخت بود
اما برای سیدمحسن و سیدهادی بیشتر ازهمه سخت بود
سیدمحسن که تنها برادرش ازدست داده بود
سیدهادی هم رفیق همیشگیش را
اونشب همه محارم و رفقای سیدحسین راهی معراج الشهدا شدن
واقعا خیلی سخت بود
عروسی بچه ها کلا کنسل شد
اما سیدحسین تو وصیت نامه اش از هردوشون خواسته بود
بعداز مراسم چهلم عروسیشون برگزار کنند
اما بچه ها گفتن مهر ماه بااعیاد ولایت
جشن عروسیشون میگرن
مراسم ختمش خیلی شلوغ بود
بچه های دانشگاه و اساتید همه اومده بود
استاد مرعشی و موسوی و صبوری وخیلی های دیگه اومده بودن
سید حسین هم مثل خیلی دیگه از مدافعین حرم تاییدش رو حجاب و ولایت فقه بود
مراسم چهلم حسین برابرشد با طرح ولایت دانشجویی
خیلی دلم میخاست بدونم طرح ولایت چیه
زهرا میگفت طرح ولایت
یه دوره بصیرت افزایی - مذهبی هست
اساتید کشوری میان برامون از ظهور حضرت حجت (ع) ، ولایت فقیه، شیعه لندنی و.....صحبت میکنند
استاد رائفی پور، استاد قرائتی، حجت الاسلام محمدهاشمی، استادپارسا و دکترمتین از اساتید این دوره بودن
دکتر رائفی پور برامون از ظهور حضرت مهدی صحبت میکردن
وای خدایا
چرا من انقدر در غفلت غرق بودم درمورد امام زمانم
حجت الاسلام هاشمی از شیعه لندنی گفتن
شیعه لندنی ساخته و پرداخته غرب بود
و نمومه بارزش هم داعش بود
که میخاست شیعه جعفری را بد در نظرجهانیان بد جلوه بده
استاد پارسا برامون از ولایت فقیه گفتن
ایشان گفتن غرب شیعه مثل کبوتر توصیف کرده
بالهای این کبوتر شهادت (عاشورا) و انتظار (ظهور) است
سپر این کبوتر ولایت فقیه است
الان تازه درک میکنم چرا نرجس سادات همیشه میگفت آقا ( رهبر) خیلی مظلومه
واقعا خیلی بهره دینی از طرح ولایت بردم
⏪⏮ ادامه دارد
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮داستان مدافعان حرم 🔮
قسمت 1⃣2⃣
نزدیکیم و علاقه ام به حجاب خیلی بیشتر شده بود
حضورم در جاهای مذهبی هم خیلی بیشتر شده بود
امروز قراربود زهرا بیاد خونه ما میگفت باهات یه کاری دارم
که اگه بشنوی خیلی خوشحال میشی
صدای زنگ در بلند شد
این صددرصد زهرا بود
+ سلام خاله خوبید؟
٬٬ممنونم دخترم تو خوبی؟
پدر و مادرت خوبن ؟
برادرات خوبن ؟
+ همهخوبن
سلام دارن خدمتون
این نرگس کجاست ؟
- آی آی زهراخانم
غیبت ؟
+ بروبابا کدوم غیبت ؟
- زهرا چیکارم داشتی؟
+ نرگس جان من تو چندماه دنیا اومدی؟
- إه بگو دیگه
+ اووووم
قراره چندتا تیم بسیجی جمع آوری آثار شهدا کارکنند تو دانشگاه
- یخ این کجاش
ذوق مرگی منو داره
من مگه بسیجی ام
+ نه نیستی
اما من میتونم یه همراه باخودم تو این پروژه داشته باشم
- واقعا
+ آره به جان خودم راست میگم
- وای زهرا عاشقتم
حالا تیم ما چه کسانی هستن
+ من ،تو، داداشم و علی
- علی کیه؟
اون وقت
+ صبوری
نرگس یه چیزی میگم
جیغ جیغ نذاریا
- چی
+ منو علی فرداشب محرم هم میشیم
- چــــــــــــــــــــــــی
الان به من میگی
خرس پشمی براش پرت کردم
بچه پررو بذار من نامزد کنم
اگه بهت گفتم
+ تو نامزد کنی
بخوای نخوای من میفهمم
- یعنی چی؟
- هیچی
از فردا مصاحبه با خانواده شهدای مدافع حرم شروع میشود
اولین مصاحبه ما با خانواده مادرشوهر نرجس شد
قرار براین شد فردا بریم
بسیج دانشگاه ومن باهشون تماس بگیرم
رسیدم دانشگاه رفتم دفتر بسیج خواهران
شماره تماس خونه شهید حسینی
گرفتم
پدرشون برداشت
- الو سلام منزل شهید حسینی
°° بله بفرمایید
- ببخشید حاج خانم هستن؟
°° بله چنددقیقه ای گوشی دستتون
== بله بفرمایید
- سلام خانم حسینی
خوب هستید ؟
== ممنون ببخشید شما
- نرگس ساداتم خواهر عروستون
== شرمنده نرگس جان نشناختم
واقعا حال روحیم خوب نیست
- بله میدونم
حاج خانم اگه اجازه بدید میخایم با چند رفقای حسین آقا مزاحمتون بشیم
== نرگس جان والا ما تاحال با کسی درمورد حسین صحبت نکردیم
اما شما به خاطر نرجس بیاید عزیزم
- ممنونم حاج خانم
پس اگه اجازه بدید ما فرداساعت ۶ غروب مزاحمتون بشیم
== مراحم هستید
تشریف بیارید
- ممنونم
* : نرگس سادات چی شد
- برای فردا ساعت ۶ هماهنگ کردم
*احسنتم خواهر موسوی
-زهرا ولی جای من تو تیم شما نیست
برادر و همسرتو هستن
من به اونا نامحرمم
چیکارمیکنم
توی این تیم
*نرگس سادات تو مگه از برادرمن چیزی دیدی که اینجوری میگی
- این چه حرفیه
من پسری به چشم پاکی برادرت ندیدم
اما مطمئنم حضورم هم باعث آزار خودم هم اون بنده خداست
* نرگس آجی این راهو خود شهدا سرراهت گذاشتن
- خداکنه حرف تو باشه
* نرگس سادات بریم مزارشهدا
توسل کن به خودشون
من مطمئنم خودشون میگن حرف منه یانه
- باشه بریم
وارد مزارشهدا شدیم
رفتیم سر مزار یکی از شهدای مدافع حرم
*نرگس آجی من میرم سرمزارشهیدم
توام حرفات بزن
- باشه آجی
زهرا ازم دور شد
شیشه گلاب ریختم رو مزارشهید
با دستم مزارش لمس میکردم
من تازه قدم به راهتون گذاشتم
چطوری تو یه تیم نامحرم هست کارکنم ؟
نکنه بجای ثواب گناه کنم
شب بعداز خوندن نماز مغرب راهی خونه شدیم
چشمام قرمز قرمز بود
- سلام عزیزجون حالم خوب نیست میرم بخابم
خاهشا کسی نیاد سراغم
چشمام بستم
خواب دیدم
تو مزارشهدا دارم راه میرم
یهو از مزارشهدا تو یه منطقه جنگی حاضر شدم
شهید ململی صدام کرد
خانم موسوی
این اسامی ثبت کنید تو این دفتر
پرونده هاشون که کامل شد
بدید امضاش کنم
⏪⏮ ادامه دارد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
شوماخر گفته بود دلیل موفقیتش گاز دادن موقع ترمز کردن دیگران بود
یه بار اومدم به حرفش عمل کنم از پشت زدم یه پراید عادی رو هاچ بک کردم...
خب راز موفقیتتو نمیخوای بگی نگو🤣
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی دختر باهم vs پسرا با هم
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣