eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
17.5هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️💫❤️ # *پرسش* ❓ *سلام. پسرم ۱۴ سالشه از زمانیکه کلاسها آنلاین شده اصلا درس نمی خونه. ویکسره به اجبار من هست به همین دلیل خیلی هم روش با من باز شده تازگی ها* 😔 *می خواستم ازتون راهنمایی بگیرم چیکار کنم آیا ولش کنم و دیگه کار به کار درسهایش نگیرم چون میدونم هر چی ادامه بدم روز به روز میشه واینو به هیچ وجه نمی خوام یا اینکه.... تو بد دوراهی موندم کمکم کنین🙏* *پاسخ* سلام علیکم. ابتدا باید عرض کنم که مسئله امروز شما، مسئله خانواده ها بخاطر شرایط کرونا می باشد. لذا با ذکر دلایل آن به راهکار مورد نظر خواهید رسید. ۱. در شرایط کنونی، بانوان عزیز، معلم مادر شده اند. باید خیلی رابطه مادر فرزندی خود باشید و با ذهن آگاه در این مسئله پیش بروید. ۲. در طول روز مرور کنید چقدر از صحبت های شما، به به فرزندتان می گذرد؟! چقدر زمان اختصاص به گفتگوی شاد و سازنده با فرزندتان می دهید؟ چقدر در طول روز با فرزندتان به بازی و تفریح می پردازید ؟ لطفا بخشی از زمان خود را به بازی، تفریح و رابطه عاطفی، گفتگو و ... اختصاص دهید. ۳.نقش خود را پر رنگ کنید و ❌نقش معلم را ایفا نکنید. 👈بگذارید هر توبیخ و تنبیه درسی که قرار است اعمال شود از طرف معلم و مدرسه اعمال شود. و شما فقط از طریق کمک به برنامه ریزی و برنامه محور بودن زندگی فرزند، با او داشته باشید. و در صورت طلب کمک به ایشان کمک کنید. ۴. خود را از فرزندتان کم کنید.👈 به بچه ها حق بدهیم. بالاخره فرزندان با آموزش مجازی و این خانه نشینی ضرر کرده اند. ما والدین با رفتارهایمان و انتظاراتمان این ضرر و آسیب را بیشتر نکنیم. ۵. ساعت ثابتی را در روز به و بازی با فرزندتان اختصاص دهید تا میزان حرف شنوی ایشان نیز به مرور بیشتر شود. موفق و سربلند باشید. http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت . . بعد از عقد زدم بیرون و اونجا نموندم...😣 دلم میخواست فقط راه برم... تو خیابون هر زوجی رو میدیم داغ دلم تازه میشد😭 هی تو ذهنم مرور میکردم که کجای کارم اشتباه بود 😔 تا نصف شب تو خیابونا قدم میزدم و آروم برا خودم گریه میکردم😢 رفتم خونه و تا چشمم به مامان خورد بی اختیار بغضم ترکید و گریم گرفت و مامانم هم شروع کرد به گریه کردن😭😭 از شدت ناراحتی تا صبح خوابم نمیگرفت و تا چشمم رو هم میبستم کابوس میدیم کلافه ی کلافه بودم.. دیگه موندن تو این شهر و تحملش برام سخت بود حوصله هیچ و هیچ کس رو نداشتم...حتی دانشگاه😞 تصمیم گرفتم مدتی تو خودم باشم نماز صبحم رو خوندم و نامه ای نوشتم برای خونوادم که چند روزی میرم مسافرت... کولم 🎒رو برداشتم و مقداری خرت و پرت و زدم بیرون... نمیدونستم کجا میخوام برم...نمیدونستم چیکار میخوام کنم😕 به فکرم رسید بهترین جا برای خالی شدن کوهه⛰😕 جایی که حس میکنی به خدا خیلی نزدیکی😔 کم کم داشت طلوع افتاب میشد و زدم به دل کوه نزدیک شهرمون.... تا نزدیک ظهر راه رفتم و کاملا خسته بودم که یه کلبه ای رو دیدم رفتم به سمتش که ببینم جایی برای استراحت هست یا نه. دیدم یه امام زادست🕌✨ یه امام زاده تو دل کوه😍👌 یا الله گفتم و در رو باز کردم کسی توش نبود... جای خوبی بود برای خلوت کردن و سبک شدن😔 گریه میکردم و اشک میریختم و از خدا میپرسیدم چرااااا😭 خدایا چرا من؟؟؟😭 مگه چه گناهی کردم 😢 مگه من حق کی رو خوردم 😔 . سه روز همونجا بودم و روزه گرفتم 😔 سحر و افطارم شده بود کیک و کلوچه ای که همراهم اورده بودم🍘 شب سوم داشتم باز با خدا گلگی میکردم و میپرسیدم چرا؟؟؟😞 💤✨💤✨💤✨ نمیدونم تو خواب بودم یا بیداری. ولی دیدم در بازشد و پیرمردی اومد تو بدون توجه به من رفت سمت قرآن✨ روی تاقچه. یه صفحه ای رو باز کرد و گذاشت جلوم و گفت: . _جوون..خدا جوابت رو داده.. بخون.. اینقدر نا امید نباش....اینجا اومدی که چی؟؟برو زندگیت رو ....فردا اومدم نباید اینجا باشی و رفت.. ✨💤✨💤✨ به خودم اومدم و دیدم قرآن جلوم بازه سوره ی بقره بود...✨📖 توی اون صفحه آیه ها رو تک تک معنیشون رو خوندن... تا رسیدم به ایه ۲۱۶ به آیه ی : ✨« کتِبَ عَلَیکمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کرْهٌ لَّکمْ وَعَسَی أَن تَکرَهُواْ شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَّکمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّواْ شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکمْ وَاللّهُ یعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ بر شما کارزار نوشته شد و حال آنکه برای شما ناخوشایند است و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما است و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما است و می داند و نمی دانید.».✨ 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan