eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
💔✨💔✨💔✨💔 💔✨💔✨ 💔✨💔 💔✨ ❤️بنام: قسمت هشتم و پایانی کم کم خریدهامونم کامل شده بود و به روز عروسی نزدیک میشدیم پریناز جهیزیشو به دلخواهش انتخاب کرده بود وبا سلیقه خودش چیده بود حالا خونمون بنظر زیباتر بود. صبح روز عروسی پریناز را به آرایشگاه بردم پیاده که شد خواست خداحا فظی کنه دستشو تو دستم گرفتم وبهش گفتم پریناز میخام با موافقت تو کاری انجام بدم سرمست از روز شادی که در پیش داشت گفت آقامون جون بخاد😍 دستشو بوسیدم و گفتم نظر تو مهمه. به چشمانش نگاهی کردم و گفتم بیا بعد از آرایشگاه بریم سر خاک پریسا هم ازش اجازه بگیرم هم خداحافظی کنم و هم ازش بخوایم که دعای خیرش را بدرقه راهمون کنه. خیلی راحت قبول کرد گفت حالا اجازه هست برم دیر میشه دستش که تو دستم بود را بوسیدم و لبخند زدم برو عزیزم. ساعاتی بعد دم آرایشگاه با دسته گلی زیبا منتظرش بودم وقتی دیدمش با لبخندی پراز عشق بطرفش رفتم گفتم پری دریایی من چطوره چرخی زد و گفت خوشگل شدم. گل را بدستش دادم با شیطنت زیاد گفتم خوردنی شدی وبا لبخندی کمک کردم تا سوار ماشین شد. سوار که شد دستمو روی دستش گذاشتم گفتم بریم اروم گفت اره بهش گفتم مطمعنی؟ لبخنده کوتاهی زد و گفت آره به سر مزار پریسا که رسیدیم شاخه گلی قرمز را بر روی سنگ مزار گذاشتم فاتحه خوندیم و ازش خواستیم برای خوشبختیمون دعا کنه و دوباره سوار ماشین شدیم وبطرف سالن جشن حرکت کردیم. وارد سالن که شدیم شور و پایکوبی همه بیشتر شد بوی اسفند فضا را پر کرده بود همه بهمون تبریک گفتن در همین اول کاری ازمون خواستن با هم برقصیم که هر دو با کمال میل قبول کردیم دخترها دورمون حلقه زده بودن و با سوت و دست و جیغ همراهیمون میکردن بعد از رقص شروع کردیم به خوشامد گویی به مهمانان و بعد بطرف جایگاه اصلی رفتیم و نشستیم شب خیلی با شکوه و خوبی بود بعد از شام بود که خواهرم گیتار بدست اومد سراغم و گفت باید امشبو به یاد موندی تر کنی با صدای دستها همه استقبال کردن از پیشنهاد خواهرم. وقتی شروع کردم و خوندم روزا با تو زندگیو پر از قشنگی میبینم . صدای دست و سوت بود که فضا را پر کرد یکم آهنگ زدم تا فضا ارومتر بشه ... شبا به یاد تو همش خوابهای رنگی میبینم.. چشم تو رنگ عسل😍 ...... همینطور که داشتم میخوندم یکی را کنار بقیه که نشسته بود و با خوشحالی تشویق میکرد دیدم بیشتر نگاهش کردم اون پریسای من بود اومد بود تو جشن من و خواهرش نشسته بود وقتی دید بهش نگاه میکنم دستی برایم از خوشحالی تکون داد و دیگه ندیدمش. آهنگم که تموم شد کم کم همه در حال رفتن بخونه بودن و ما هم مراسم عروس کشون را در بین شادی و خنده اطرافیان و شیطنت خواهران تموم کردیم. وقتی بخونه خودمون رسیدیم پریناز را در آغوش گرفتم سرش را بوسیدم و گفتم بیا به هم قول بدیم که تا آخرین نفس در کنار هم باشیم و اون با لبخند شیرینش حرفم را تایید کرد . 💍 🍒http://eitaa.com/cognizable_wan 💔✨ 💔✨💔 💔✨💔✨ 💔✨💔✨💔✨💔