eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
17.5هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
4.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بخشی از ناگفته‌های از زبان 🔻از ۴ پایگاه به خودرو حمله کردند. متوجه عملیاتشان بودیم ولی نمی‌دانستیم به کدام هدف خواهند کرد. http://eitaa.com/cognizable_wan
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️اگر می خواهید شهید فخری زاده را بشناسید، ببینید دشمن درباره ی او چه می گوید...👆👆 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
1.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ✅ خط این نیست که طرف اصلاح طلب، کارگزار یا اصولگراست ✍️ مذاکره کنیم که چه بشود، FATF امضاء کنیم که چه بشود، CFT امضاء کنیم که چه بشود. ✍️ دارو نداریم، دلار نداریم، نفت نمیتونیم بفروشیم. ✍️ آمریکا گرگه و تا مادامی که خوی گرگیش رو زمین نگذاشته نباید بیاید پای میز مذاکره. .
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنرانی آیت الله جاودان خداوند مومن حقیقی را از ظلمت خارج می کند
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ سقوط شهرک های اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود... محله های مختلف دمشق هر روز از موج انفجار💣 میلرزید.. و مصطفی به حضرت زینب(س) جذب گروه های مقاومت مردمی زینبیه شده بود... دو ماه از اقامتمان در زینبیه میگذشت.. و دیگر به زندگی زیر سایه و عادت کرده بودیم،.. 😕😥 مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهایی ام در این خانه بود.. تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمیگشتند.. و نگاه مصطفی پشت پرده ای از خستگی هر شب گرمتر به رویم سلام میکرد... 😍شب عید قربان😍 مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی ساده ای🍘🍥 پخته بود.. تا در تب شب های ملتهب زینبیه، خنکای عید حالمان را خوش کند.☺️😋 در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته... و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده... که چشمان پُر چین و چروکش میخندید بی مقدمه رو به ابوالفضل کرد😄 _پسرم تو نمیخوای خواهرت رو شوهر بدی؟😄💍 جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده..🙈 و میخواهد دلم را غرق عشقش کند که سراسیمه پا پس کشیدم... ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت _اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!😊 و اینبار انگار شوخی نکرد.. و حس کردم میخواهد راه گلویم را باز کند.. که با محبتی عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمیزد... گونه های مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبان ماه، از کنار گوشش عرق میرفت...🙈 که مادرش زیر پای من را کشید _داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!😊 موج احساس مصطفی از همان... ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan