فردی که در ترافیک جلوی ما بپیچید : #احمق
ما که جلوی دیگران می پیچیم : #زرنگ
کسی که جواب تلفن ما راندهد : #بی_معرفت
ما که جواب ندهیم : #گرفتار
فرد بلندتر از ما : #دراز
کوتاهتر از ما : #کوتوله
همکار جزئی نگر : #ایرادگیر_و_وسواسی
ما که جزئی نگرتر باشیم : #دقیق
فردی لیوان آب ما را چپه کرد : #کور
پای ما که به لیوان دیگری خورد : #شعور ندارد لیوان را سر راه قرار داده.
دنیای قضاوت ها یعنی تحلیل رفتار و گفتار دیگران بر اساس نیازها و ارزشهای خودمان...
👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🟩جایی نمیخوابه آب زیرش بره
🔹️این مثل در مورد افراد زرنگ و محتاط به کار میرود.
از گذشته تا حال کوچ یکی از کارهایی است که ایلات انجام میدهند. اصطلاحاً ییلاق قشلاق میکنند و برای اقامت چادر می زنند. محل زدن چادر برای خودش یک هنر محسوب میشود. باید مکانی را انتخاب کنند که موقع باران یا طغیان رودخانه نم به زمین نرسد و خوابیدن و زندگی را دشوار نکند.
🔸️همین موضوع ضربالمثلی شده که به وسیله آن افراد با احتیاط را توصیف میکنند.
البته در موارد بسیاری این ضربالمثل به صورت کنایه استفاده شده و در مورد افراد رِند و سودجو نیز به کار میرود.
#زرنگ #رِند #سودجو
#ضرب_المثل
http://eitaa.com/cognizable_wan
.
🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷
🔹آوردهاند که...
#شخصی به #مهمانی دوست #خسیس رفت. به محض این که مهمان وارد شد.
#میزبان پسرش را صدا زد و گفت:
پسرم امروز مهمان #عزیزی داریم، برو و نیم کیلو از بهترین #گوشتی که در بازار است، برای او بخر.
پسر رفت و بعد از ساعتی #دستخالی بازگشت.
پدر از او پرسید: پس #گوشت چه شد؟!
🔹پسر گفت: به نزد #قصاب رفتم و به او گفتم:
از بهترین گوشتی که در #مغازه داری به ما بده،
قصاب گفت: گوشتی به تو خواهم داد که مانند #کره باشد.
با خودم گفتم، اگر این طور است، پس چرا به جای گوشت #کره نخرم، پس به نزد #بقال رفتم و به او گفتم: از بهترین #کرهای که داری به ما بده.
او گفت: کره ای به تو خواهم داد که مثل #شیرهیانگور باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به جای کره، #شیرهیانگور نخرم پس به قصد خرید آن وارد دکان شدم، و گفتم از بهترین شیرهیانگورت به ما بده،
او گفت: شیره ای به تو خواهم داد که چون #آبصاف و #زلال باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به خانه نروم، زیرا که ما در خانه به قدر #کفایت #آب داریم.
این گونه بود که #دستخالی برگشتم.
🔹پدر گفت:
چه پسر #زرنگ و #باهوشی هستی؛
اما یک چیز را از دست دادی،
آنقدر از این مغازه به آن مغازه رفتی که #کفشت #مستهلک و #کهنه شد.
🔹پسر گفت:
نه پدر، #کفشهای #مهمان را پوشیده بودم.
😂😁😂😁
🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan