🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#مجروح_پاره_پاره
🌷به محض اطلاع، در بیمارستان بر بالینش حضور یافتم تا جویای احوال او شوم. همین که چشمش بر من افتاد، نیمخیز شد و با نگاهی که انگار یاد همرزمهایش افتاده بود، سراپایم را ورانداز کرد. اشک شوقی، چون ژالههای نشسته بر گلبرگهای بهاری، بر صورتش چکید. با زبان بیزبانی، آتش درون را ناگفته بیان میکرد، هرکس که جبهه ندیده باشد یارای ترجمان آن سکوت گویا و فریاد خاموش نیست. از وضع جراحتش جویا شدم، در پاسخ _ پس از اندکی تعمّق و تفکّر _ آه سردی کشید و گفت: من با آرزوی شهادت به جبهه شتافتم، اما این افتخار نصیب من نشد.
🌷بهزودی بهبود نسبی یافت و به جای آنکه مدتی را برای تقویت جسم به تحلیل رفته، استراحت کند، شتابناک عازم میعادگاه معبود گردید. در طیّ نبردهای بیامان، دیگربار زخمی شد و باز به بیمارستان انتقال یافت. حضور در جبهه و بازگشت به بستر، بارها تکرار شد و این امر برای وی کاملاً عادی شده بود. هربار قسمتی از پیکر استوارش، هدف گلولههای دشمن واقع میشد. نمیدانم برای چندمین بار، قرار بود به اتاق عمل برود که اوّل صبح، به دیدارش شتافتم. این صحنه رقّتانگیز هرگز از یادم نمیرود. وی از ناحیهی شکم، چنان جراحت عمیقی برداشته بود که رودهاش نمایان بود.
🌷از آنجا که بارها، از قسمتهای سالم بدنش بریده و برای ترمیم اعضای دیگرش استفاده کرده بودند، وجود نازنینش به گل پرپر شدهای میمانست. جرّاحان بار دیگر مصمّم بودند پیکرش را مورد عمل جرّاحی قرار دهند. یکی از پرستاران با حیرت و شگفتی تعریف میکرد: «من تا به حال چنین مجروحی مقاوم و صبوری ندیدهام. زمانیکه بستری بودند و از شدّت دردِ ایشان، کسی نمیتوانست حتّی به تختش دست بزند، باز هم مشتاقانه با خدا راز و نیاز میکرد و با اشاره نماز میخواند.»
🌹خاطره ای به یاد سردار سرلشکر پاسدار #شهید_داور_یُسری
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan