eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 ❤️ زهرا: واي واي واي... دلم مي خواد دونه دونه موهاشو با موچين بکنم جونش دربياد... يعني من اينقد بزرگم که از پشت سر من تخته رو نمي بينه؟ ... اونم کي؟ ... امين نردبون.... واي خداااااااا انقد خنديدم که دلم درد گرفت. زهرا که با تعريف کردن و فحش دادن يکم حالش بهتر شده بود شروع کرد با من خنديدن . خيلي بامزه بود خداييش. بعد دانشگاه زنگيدم به مامان و با کلي خواهش و تمنا و التماس ازش خواستم بذاره يکي دوساعت برم خونه دايي اينا و بعدش بياد دنبالم. بالاخره راضيش کردم و بعد کلاسام رفتم اونجا و هم چي رو براشون تعريف کردم. انقده خنديديم که حد نداشت. شيدا-: واي خيلي پسر باحاليه من بايد ببينمش ... جون من عاطي ...-: خو چطور نشونت بدم؟ يهويي فکری تو مغزم جرقه زد... -: هاااا... فيس بوک... ريختيم سر کامپيوتر و تو اف بي دنبالش گشتيم تا بالاخره پيجشو پيدا کرديم. چه عکساي قشنگي رو گذاشته بود . شيدا-: واااووو ... خوشگلسااا.... -: معلومه... کسي که کپيه محمد باشه خوشگله ديگه ...شيدا-: عاطي خدايي خيلي شبيهشه... -: اينم شانس ماست ديگه... آهي کشيدم و ماوس رو از دستش بيرون کشيدم و رفتم تو پيج محمد نصر... وسط راه نتش قاطي کرد و کامپيوتر هنگ کرد. شيدا-: بيا اينم شانس شماس.. بابا همه عالم و آدم دارن بهت مي گن محمدو بيخيال امين رو عشقه... اين زبون بسته هم با زبون بي زبوني گفت ديگه... يه ربعي طول کشيد نت دوباره درست بشه و بتونم برم تو پيج محمد.. همين که صفحه اش رو باز کرد دهنم اندازه غار باز مونده بود.چشام داشت ا زحدقه ميزد بيرون... مگه ميشه اصلا هم چين چيزي؟؟...عکس امين روي کاور محمد نصر بود...!!!! زبونم لکنت گرفته بود -: شيدااااا.... يعني چي؟؟؟؟ ...اين يعني چي؟؟ شيده-: شايد خودشه... -: زر نزن بابا اين عکس الان تو پيج امين هم بود... تازه اونقدرا هم شبيه نيستن که نشه تشخيصشون داد از هم...شيده-: نميدونم که والا شيدا-: خو شايد فاميلن...-: واو... دو سه روز فکرم فقط مشغول اين قضيه بود که بالاخره تصميم گرفتم دوباره برم چک کنم. هضم اين قضيه واسم خيلي سخت بود. آخرين کلاسو پيچوندم و رفتم سايت. دوباره پيج محمدو چک کردم. اووووفففف همونطور که فک ميکردم اشتباه شده بود. اصلا عکس کاور محمد يه چيز ديگه بود و مدتها بود که عوض نشده بود. زنگ زدم به شيده و بهش گزارش دادم... -: شيده اون عکسه اشتباهي اونجا بودا شيده-: اخه چطوري؟ -: چيزه... خط رو خط شده بود ديگه... ما قبلش تو پيج امين بوديم بعد نت قاط زد و نگو دوتا پيجو روهم باز کرده... شيده-: جل الخالق...چقد تعجبامونو الکي هدر داديم واسه خاطر اون...-: خخخخ همونا بوگو... بعد يکم ديگه صحبت قطع کرديم. محمد يه آهنگ جديد خونده بود. اهنگشو با گوشيم دانلود کردم و هندزفريمو گذاشتم روگوشم و در حاليکه آهنگو پلي مي کردم از سايت زدم بيرون... يه مود غمگيني داشت آهنگش.نشستم روي چمن زير سايه يه درخت تو محوطه. زانوهام رو بغل کردم . باز اين صداي نفساش ديوونم کرد. هواييم کرد. بغضم رو ترکوند. گريه کردم هنوز آهنگ به نيمه هم نرسيد بود. متوجه زهرا شدم که داره مياد طرفم.سريع اشک هام رو پاک کردم . اومد جلو بلندم کرد و خيره شد تو چشمام زهرا -: گريه کردي؟ -: نه واس چي؟ زهرا-: منم پشت گوشام مخمليه...بغضم داشت خفم مي کرد. يهو خودم رو پرت کردم تو بغلش و زدم زيرگريه زهرا-: عاطي چي شدهههه؟؟؟ -: زهرا دارم ميميرم...زهرا: خدانکنه...ديوونه. سرمو ازخودش جدا کرد و بهم نگاه کرد. چشمش خورد به هندزفريم و قضيه رو فهميد. محکم خوابوند تو گوشم. زهرا-: صد دفعه بهت نگفتم حق نداري آهنگاشو گوش بدي؟... تمومش کن عاطفه... تا کي ميخواي خودتو عذاب بدي آخه؟ هندزفريو با خشونت از گوشم کشيد بيرون و اشکام رو پاک کرد و بغلم کرد. يهو نگاهم رو امين متوقف شد. با يه حالت خاصي ايستاده بود و داشت نگاهم مي کرد. دست دوستشو کشيد و اومدن نزديکتر. زهرا از خودش جدام کرد. دقيقا همون لحظه که امين و وحيد داشتن از کنارمون رد ميشدن زهرا ،هندزفريو ازگوشيم جدا کرد و صداي محمد پخش شد. سريع گوشيو قاپيدم و صدارو بستم.امين يه لحظه ايستاد. سرشو چرخوند به گوشيم يه نگاهي انداخت و رفت. http://eitaa.com/cognizable_wan