eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 امیر همچنان مشتاق یافتن قاتل هیوا بود و برای همین به گروه تراب پیوست . به محض رسیدن به شیراز مهدا و امیر از گروه جدا شدند و بسمت هتلی که دانشگاه برای آنها در نظر گرفته بود رفتند . محمدحسین و رقبای هم رشته اش بوسیله گروهی از بچه های اطلاعات شیراز تحت حفاظت بود و این باعث شده بود مهدا بتواند راحت تر به موقعیت هتل ، کارکنان و ... توجه کند هر چند همکاران شیرازیش از قبل این کار را انجام داده بودند ، اما او باید به فرمانده خودش گزارش میداد . شناسنامه و نامه دانشگاه را به مسئول پذیرش نشان دادند ، مهدا کارت شناساییش را مخفیانه بیرون آورد که با شنیدن صدایی آشنا منصرف شد . ـ سلام روز بخیر ، اتاقی که آقای ناجی رزرو کردنو میخواستم تحویل بگیرم سلام . مدارک را تحویل گرفت و گفت : بفرمایید بشینید ـ متشکرم مهدا میتوانست حدس بزند ثمین چرا آنجاست ، بدون آنکه به او نگاه کند به آرامی رو به امیر گفت : نباید متوجه ما بشه ، محتاط باشین . باید قبل از رسیدن بچه ها اتاق ها رو بگردیم ... شاید مجبور بشیم شما را بهش نشون بدیم فکر نمیکنم به این راحتی بیخیال بشه ـ باشه ، چرا اینجاست ‌؟ ـ فعلا بهتره ندونین ... به وقتش بهتون میگم ... مهدا نیم نگاهی به ثمین که روی مبل مقابل پذیرش نشسته بود کرد و گفت : من میرم اطراف هتل رو بررسی کنم شما هم کلید ها رو بگیرین ... ـ باشه ولی فکر نکنم کلید اتاق شما رو بهم بده ـ بهتره امتحانش کنیم مهدا رو به مسئول پذیرش گفت : ببخشید میشه لطفا کلید اتاق منو بدین به همکلاسیم ـ نه خانم نمیشه ، باید خودتون تحویل بگیرید ... مهدا سعی کرد طرف مقابلش را ارزیابی کند برای همین صدایش را نازک کرد و با لحن دخترانه تری گفت : خب من الان باید برم دانشگاه دیرم میشه لطفا بدینش به دوستم ... این طور من تا میرسم وسایلم داخل اتاقمه وقتمو نمیگیره ... میگفتن اینجا در اختیار دانشجوهای نخبه ست و بهشون اهمیت میدن ! تراول پنجایی را از کیفش بیرون آورد روی دسک گذاشت و گفت : لطفا پسر مقابلش که مردد شده بود پول را برداشت و گفت : فقط کسی نباید متوجه بشه ... بهتره رفت و آمد زیادی به اتاق نداشته باشین ـ حتما اولین عضو مشکوک را پیدا کرده بود ، دفترچه اش را بیرون آورد و با رمز چیزی نوشت . رو به امیر کرد و گفت : برمیگردم . وقتی رسیدم میز شش پشت ستون سوم پشت سرتون منتظرتون میمونم ، موفق باشید . امیر متحیر از این دقت نظر سری تکان داد و گفت : باشه ، ممنون همچنین فکرش را نمیکرد مهدا بتواند کمتر از ۱۰ دقیقه این طور اطرافش را تحلیل کند . مهدا همان طور که کلاه نقابدارش را جلو میکشید بسمت خروجی هتل رفت . &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
-اوه نگو که شعور زندگی نداره. -یعنی هیچی خوبی نداره؟! اصلا چهارتا خوبی هاشو بگو. -چی بگم؟! دروغ که نمیشه بگی. خوبی داره. چه میدونم. مهربونه. خیلی محبت میکنه؛ اما مثل گداها میمونه. همه اش هم میگه فقط به من محبت کن. شب خسته و کوفته برمیگردم خونه انقد شعور نداره که خسته ام. توی دلم می خندم. قبلا مردها میگفتند شب خسته و کوفته میروم خانه. حالا این دقیقا شده ادبیات زن ها. با چه حالتی هم میگویند! دستم را میکشم روی سرم ببینم شاخ درآورده ام یا نه؟ واقعا این توقع بی شعورانه ای است که مردی بخواهد همسرش به او‌محبت کند؟ - گلبهار تو به پول احتیاج داری؟ یعنی منظورم اینه که اگه نری سرکار زندگیت فَشَل میشه؟ کمی مکث می کند. عطیه انگار با این سوالم عصبی شده است. با حرص خاصی پوست میوه هارا تکه تکه میکند. - نه. بابام همیشه بهم پول میده. کارو محض بیکار نبودن دوست دارم. راستش حقوقی رو که میگیرم همش باهاش خرت و پرت میخرم. نباشه نمیمیرم، ولی این همه درس نخوندم که بشینم توی خونه. این استدلال های دوستانم مرا کشته است؛ یعنی یک نفرشان نبود که یک بار بگوید که کار کردنش ضرورتی برای آینده کشور دارد. کارهایی که یک‌ مرد هم میتواند انجام بدهد و آن وقت نیازی نیست هرسال آمار بیکاران جامعه را بدهند. از صداقت گلبهار خوشم می آید. حداقل اقرار میکند که بی هدف سرکار میرود... این ویژگی خوب است که اگر بتوانم درست از آن استفاده کنم، می شود از خر شیطان پیاده اش کرد: - خب چه فرقی میکنه. کار کاره دیگه. چه کار خونه، چه‌کار کامپیوتری. هردوتاش باید زحمت بکشی. - وا! لیلا! اون حقوق داره. - تو که میگی پولش فقط خرج اضافه میشه! یعنی نیاز نداری. تازه وقتی پول می آد دستت، ذهنت درگیر میشه که کجا خرجش کنی؟ حیف نیست به خاطرش یه آینده رو خراب کنی؟ - خب چه کار کنم الان جامعه این رو می پسنده؟! - شاید جامعه داره اشتباه میکنه. آرامش مهم تره یا حرف مردم؟ - آره به خدا! یه روز که سرکار نمیرم توی خونه انقدر آرومم که دوست ندارم اون روز تموم بشه. هردوتاش یه جوریه. رفتنش یه جوریه، نرفتنش هم میشه بی کاری. حوصله آدم سر میره. - کی گفته بیکار باش. این همه کار که میشه تو‌خونه انجام داد. هم آرامش داری، هم مشغولی، هم زندگیت رو از دست نمیدی. - آخه دوستام چیز دیگه میگن. من و گلبهار از صدای کوبیده شدن چاقو به ظرف از جا میپریم. منفجر شد. عطیه‌ را میگویم. - دوستات کیان؟ همونایی که دارند طلاق میگیرند؟ به نظرت اونا دلسوزن یا میخوان یکی مثل خودشون پیدا کنند تا بشینن ساعت ها حرف مفت بزنند‌. خودشون رو به نفهمی و حق جلوه بدن؟ برای چی زندگی که با محبت شروع کردی به خاطر چهار تا عوضی دیگه که معلوم نیست دلسوزتن داری می پاشونی؟ خسرو که بد نمیگه. نمیخواد بری سرکار. به هر‌دلیلی. همکارای مردت، خستگی های زیادش. بیشعور دوستت داره. ادبیات دهکده جهانی من را کشته است. گلبهار هم عصبی جواب میدهد. - خودشم با چنتا خانوم همکاره. دیدم که بدش هم نمی آد. کار از بیخ خراب است. باید اساسی خراب کرد و از نو ساخت. هر چند زندگی را که نمی شود خراب کرد، عقیده خراب را می شود ساخت. بد جور همه چی. را مدرنیته و درهم کرده اند. -به چی فکر می کنی؟مگه بد می گم لیلا جان.واقعیته دیگه! -نه می دونی گلی جون!بد نمی گی. بد فکر می کنی. راستش من هنوز ازدواج نکردم؛اما فکر می کنم ازدواج گروکشی نیست؛ یعنی چون تو گفتی، پس من هم می گم. چون تو رفتی پس من هم می رم. من اون چیزی که توی خانواده خودم می بینم محبته. حالا کاهی از سر محبت مادرم ندید می گیره، گاهی پدرم کوتاه می آپ که بالاخره زندگیشو جلو رفته دیگه. -مردا رو اگه محبت زیادی کنی پررو می شن! عطیه فقط مشت نمی زند؛ که آن هم فکر کنم جایی اگر گلی را تنها گیر بیاورد، دریغ نمی کند: -یعنی الان تو می خواب از شوهرت جدا بشب، اون روش کم می شه. نه خیر خانم اصلا می دونی چیه؟همون جور که تو آزادی سر کارت هر طور که می خواب بپوشی و با هر کی می خواب راحت باشی، اون هم حق داره. فقط مطمئن باش این وسط تو ضرر می کنی. گلی از همه حرف فقط قسمت منفی اش را گرفت. ناراحت شد: -من به خاطر دل خودم تیپ می زنم نه برای کشتن -مردا که الهی همه شون یه جا بمیرن! -دخترای همکار خسرو هم به خاطر خودشون تیپ می زنن. اونام یه جا بمیرند دیگه؟ خنده ام می گیرد. بشر به خاطر آن که نمی خواهد دست از خودخواهی اش بردارد حاضر است همه چیزهای سر راهش را قلع و قمع کند. بحث کج شده را باید صاف کرد: ٭٭٭٭٭--💌 💌 --٭٭٭٭٭ http://eitaa.com/cognizable_wan