eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان ♥️از قسمت اول ولی این کفش به شدت زیبا بود. -بیا بریم ببینیم قیمتش چنده؟ سوفیا دستش را کشید و با خودش داخل مغازه بود. همه ی کفش ها زیبا بودند. ولی این یکی... قیمت که گرفتند شاخ آیسودا درآمد. فوق العاده گران بود. سوفیل سقلمه ای به پهلویش زد. -تو که شوهرت داره، خسیس نشو. -نه پژمان گناه داره. سوفیا چشم غره ای نثارش کرد. -خل نشو، کارتو داده بهت که چی؟ آیسودا لب گزید. سوفیا دوباره نیشگون گرفت. دختره ی خر! بلاخره آنقدر سوفیا حرف زد تا کفش را خریدند. ولی باز هم عذاب وجدان داشت. زیادی گران بود. نکند پژمان فکر کند پولکی شده. -اینقد تو فکر نرو، هنوز کلی خرید دیگه داری. -نگران قضاوت پژمانم. -خلی دیگه. لبخند کمرنگی زد. -ببخشید خانم... هر دو به سمت صدای مردی که پشت سرشان بود برگشتند. -این از کیف شما افتاد. عابر بانکش بود. به سمت مرد رفت و عابر بانکش را گرفت. نگاهی به مرد انداخت. برایش آشنا بود. مرد لبخند جذابی روی لب داشت. چشمان تیزی داشت و بسیار خوش پوش بود. -ممنونم از لطفتون. -خواهش می کنم. سوفیا با لبخند نگاهش می کرد. دست سوفیا را کشید. -بیا بریم. به محض اینکه برگشتند سوفیا گفت: لامصب چقد جذاب بود. -دیدم داشتی می خوردیش. -بیا مخشو بزنیم بخاطر من شماره بگیر. -پژمان منو می کشه. -اون نمی فهمه. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 رمان فراری_قسمت_504 -راه بیفت سوفی. -خره خیلی جذابه. چشم غره ای به سوفیا رفت. او پژمان را نمی شناخت. اگر می شناخت نمی گفت این همه احمقانه رفتار کند. -بابا پژمان از کجا می فهمه؟ -سوفیا من دارم میرم، تو هرکاری دوس داری بکن. سوفیا پوفی کشید و همراهش شد. -خیلی خری. -نهایت لطفته. -پروندیش. -من که ندیدم پسره غیر از رفتار مودبانه چیزی گفت یا انجام داد که روش حسابی باز کنی. -خب تو حالیت نیست. -الهی شکر تو حالیته. سوفیا دیگر حرف نزد. چک و چانه زدن با این دختره ی پاستوریزه فایده نداشت. اصلا وقتی با آیسودا بود نباید در فکر این کارها باشد. -چمدون لباستو خریدی؟ -نه، می خوام واسه چی؟ -تازه عروسی روانی. -آخه دارم. -از کجا؟ -تعطیلات که اهواز بودیم کلی خرید کردم. -بهرحال باید بخری. آیسودا دستش را در هوا تکان داد و گفت:خرج اضافه اس. -وای چقد خسیسی. خنده اش گرفت. -خسیس نیستم فقط بیخود اسراف نمی کنم. -اصلا هرکاری دوس داری بکن. سوفیا اخلاق جالبی داشت. پیله می شد. ولی تا موفق نمی شد فورا هم بی خیال می شد. -تالار یا باغ؟ -نمی دونم، پژمان میگیره. -بگو باغ باشه. -خودمم گفتم ولی نظرش رو تالاره. -وای نه، بابا دوتا پسر ببینیم شاید یکیو تور کردم. آیسودا به قهقه خندید. -تو و تور کردن پسرا. -میشه. -البته، تو می تونی. از پاساژ بیرون آمدند. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁http://eitaa.com/cognizable_wan