eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
#مکافات_عمل👇 🌼🍃شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است... اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند... پس از این گفته، امیر دستورداد سر آن مرد را بزنند 🌼🍃 📚 #کشکول_شیخ_بهایی http://eitaa.com/cognizable_wan
با گروهی از بزرگان در کشتی نشسته بودم . کشتی کوچکی پشت سر ما غرق شد. دو برادر از آن کشتی کوچک ، در گردابی در حال غرق شدن بودند. یکی از بزرگان به کشتیبان گفت : این دو نفر را از غرق نجات بده که اگر چنین کنی ، برای هر کدام پنجاه دینار به تو می دهم . کشتیبان خود را به آب افکند و شناکنان به سراغ آنها رفت و یکی از آنها را نجات داد ، ولی دیگری غرق شد. به کشتیبان گفتم : لابد عمر او به سر آمده بود و باقیمانده ای نداشت . کشتیبان خندید و گفت : آنچه تو گفتی قطعی است که عمر هر کسی به سر آمد ، قابل نجات نیست ، ولی علت دیگری نیز داشت و آن اینکه : میل خاطرم به نجات این یکی بیشتر از آن هلاک شده بود ، زیرا سالها قبل ، روزی در بیابان مانده بودم ، این شخص به سر رسید و مرا بر شترش سوار کرد و به مقصد رسانید ، ولی در دوران کودکی از دست آن برادر هلاک شده ، تازیانه ای خورده بودم . گفتم : صدق الله ، خدا راست فرمود که : کسی که کار شایسته ای انجام دهد ، سودش برای خود او است . و هر کس بدی کند به خویشتن بدی کرده است . تا توانی درون کس متراش کاندر این راه خارها باشد کار درویش مستمند برآر که تو را نیز کارها باشد 📚گلستان_سعدی  http://eitaa.com/cognizable_wan
با گروهی از بزرگان در کشتی نشسته بودم . کشتی کوچکی پشت سر ما غرق شد. دو برادر از آن کشتی کوچک ، در گردابی در حال غرق شدن بودند. یکی از بزرگان به کشتیبان گفت : این دو نفر را از غرق نجات بده که اگر چنین کنی ، برای هر کدام پنجاه دینار به تو می دهم . کشتیبان خود را به آب افکند و شناکنان به سراغ آنها رفت و یکی از آنها را نجات داد ، ولی دیگری غرق شد. به کشتیبان گفتم : لابد عمر او به سر آمده بود و باقیمانده ای نداشت . کشتیبان خندید و گفت : آنچه تو گفتی قطعی است که عمر هر کسی به سر آمد ، قابل نجات نیست ، ولی علت دیگری نیز داشت و آن اینکه : میل خاطرم به نجات این یکی بیشتر از آن هلاک شده بود ، زیرا سالها قبل ، روزی در بیابان مانده بودم ، این شخص به سر رسید و مرا بر شترش سوار کرد و به مقصد رسانید ، ولی در دوران کودکی از دست آن برادر هلاک شده ، تازیانه ای خورده بودم . گفتم : صدق الله ، خدا راست فرمود که : کسی که کار شایسته ای انجام دهد ، سودش برای خود او است . و هر کس بدی کند به خویشتن بدی کرده است . تا توانی درون کس متراش کاندر این راه خارها باشد کار درویش مستمند برآر که تو را نیز کارها باشد 📚گلستان_سعدی  http://eitaa.com/cognizable_wan
🔆 در زمان حاج سید عبدالکریم حائری و ماجرای کشف حجاب از سوی رضاخان، دوتا پاسبان بودند که خیلی اذیت می کردند. روزی زنی با روسری از خانه بیرون می آید، یکی از این پاسبانها او را تعقیب می کند، آن زن هرچه او را قسم می دهد و حضرت ابوالفضل، علیه السلام، را شفیع قرار می دهد در او اثر نمی بخشد. بلکه آن بی حیا توهین هم می کند که اگر ابوالفضل کاری از او ساخته می شد، نمی گذاشت دستهای او... همان روز به حمام می رود و دلش درد می گیرد، معالجات اثر نمی کند و به هلاکت می رسد. غسال گفته بود: دیدم، مثل اینکه سیلی به صورتش خورده شده باشد صورتش سیاه شده بود 📚منبع: حضرت اباالفضل مظهر کمالات و کرامات، ص 447، به نقل از: کرامات العباسیه (معجزات حضرت اباالفضل، علیه السلام)، علی میرخلف زاده، ص 220 ✾http://eitaa.com/cognizable_wan