eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 . 🌷محل استراحت بنده و شهید علی حاتمی در یک چادر بود. پس از اعلام آماده باش شهید حاتمی نزد من آمد و گفت که امشب عازم عملیات هستیم بیا تا برویم و غسل شهادت بجا آوریم. به همراه شهید علی حاتمی و چند نفر دیگر از بسیجیان غسل شهادت انجام داده و غروب روز دوم عملیات رمضان وارد منطقه عملیاتی شدیم. بنده دارای یک عدد شلوار پلنگی بودم که شهید حاتمی به آن علاقه داشت و قبل از عملیات آن را پوشید. به هر حال با شور و هیجان خاصی وارد جبهه و دژ شدیم. نیروهای خودی در شب قبل مقداری از مواضع دشمن را تصرف کرده بودند و ما جهت ادامه آن مأموریت داشتیم خاکریز دوم را به تصرف خود درآوریم. 🌷پس از ورود به پشت خاکریز خودی متوجه پاتک نیروهای عراقی شدیم. من به عنوان نیروی آر.پی.جی‌زن بودم و شهید علی حاتمی کمکی من بود. تانک‌های عراقی لحظه به لحظه به مواضع ما نزدیک می‌شدند و شهید علی حاتمی بدون فوت وقت گلوله‌های موشک آر.پی.جی را آماده می‌کرد و من پشت سر هم به سمت تانک‌های عراقی که در نزدکی ما و تیررس آر.پی.جی بودند شلیک می‌کردم. نیروهای پیاده عراقی قسمتی از خاکریز و سمت راست ما را تصرف کردند و جنگ تن به تن با عراقی‌ها شروع شد به طوری که با پرتاب نارنجک یکدیگر را مورد حمله قرار می‌دادیم. 🌷چند دستگاه تانک عراقی مورد اصابت آر.پی.جی قرار گرفت و آتش گرفتند و با فشاری هم که توسط نیروهای خودی به عراقی‌ها آمد، آن‌ها مجبور به عقب‌نشینی شدند و خط مجدداً بصورت کامل به دست ما افتاد و در این هنگام یکی از بسیجیان که تیربارچی بود مجروح شد و به عقب اعزام گردید. شهید علی حاتمی نزد من آمد و چند موشک آر.پی.جی در دست داشت؛ گفت: یونس! تیربارچی مجروح شده و کسی خدمه آن نیست و عراقی‌ها مجدداً دارند جلو میان من می‌رم و با تیربار کار می‌کنم تا اون قسمت خاکریز را پوشش بدهم و با دویدن به سمت تیربار که تقریبا ۵۰ متری من بود، فت. 🌷درگیری با عراقی‌ها شدت زیادی گرفت به‌طوری که تانک‌ها مجدداً شروع به پیشروی کردند و در هوا هم چند فروند هلی‌کوپتر ضمن پشتیبانی از تانک‌ها، خط خودی را مورد اصابت راکت و کالیبر قرار می‌دادند. نیروهای پیاده عراقی در لوای تانک‌ها به جلو می‌آمدند که شهید علی حاتمی با رشادت بسیار زیادی آن‌ها را مورد هدف قرار می‌داد. من چند موشک آر.پی.جی به سمت تانک‌ها شلیک کردم و در حال تغییر سنگر بودم که متوجه شدم چند نفر از بسیجیان برانکاردی در دست دارند و.... 🌷و یک نفر روی آن است و چفیه‌ای روی صورت او کشیده‌اند. هنوز چند متری مانده بود که به برانکارد برسم متوجه شلوار پلنگی زردی شدم که خودم به شهید علی حاتمی داده بودم. چفیه را از روی صورتش کنار زدم و متوجه شدم که بوسیله موشک هلی‌کوپتر به سنگرش به درجه رفیع شهادت نائل گردیده است. صورتش را بوسیدم و مجدداً به داخل سنگری رفتم که می‌بایست در آن سنگر نیز چند موشک شلیک نمایم. شهید علی حاتمی را به معراج شهدا منتقل کردند.... 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز علی حاتمی : رزمنده دلاور حاج یونس قبادی ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✅ http://eitaa.com/cognizable_wan