#قسمت شصت و یکم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵تو کی هستی؟
این بار توی مراسم خواستگاری، حاج آقا هم باهام اومد ...
خواسته بودم چیزی در مورد علت اون اتفاق به حسنا نگن...
نمی خواستم روی تصمیمش تاثیر بزاره ...
حقیقت این بود که خدا به من لطف داشت اما من لایق این لطف نبودم...
رفتیم توی حیاط تا با هم صحبت کنیم ...
واقعا برام سخت بود اما اون حق داشت که بدونه ... همه چیز رو خلاصه براش گفتم ... از خانواده ام، سرگذشتم، زندان رفتنم و ...
حرفم که تموم شد هنوز سرش پایین بود ...
بدجور چهره اش گرفته بود ...
سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... اونقدر عمیق و طولانی که کم کم داشت گریه ام می گرفت ...
سرش رو آورد بالا و گفت: الان کی هستید؟ ...
یه تعمیرکار که داره درس می خونه بره دانشگاه ... سرم رو پایین انداختم و ادامه دادم ...
البته هنوز دبیرستان رو تموم نکردم ...
- خانواده انتخاب ما نیست ... پدر و مادر انتخاب ما نیست ... خودتون کی هستید؟ ... الان کی هستید؟ ...
تازه متوجه منظورش شدم ...
یه نفر که سعی می کنه، بنده خدا باشه و تمام تلاشش رو می کنه تا درست زندگی کنه ...
دوباره مکثی کرد و گفت: تا وقتی که این آدم، تلاشش رو می کنه؛ جواب منم مثبته ...
از خوشحالی گریه ام گرفته بود ...
قرار شد یه مراسم ساده توی مسجد بگیریم و بعدش بریم ماه عسل ...
من پول زیادی نداشتم ... البته این پیشنهاد حسنا بود ...
چند روز بعد داشتیم لیست دعوت می نوشتیم ...
مادر حسنا واقعا خانم مهربانی بود ...
همین طور که مشغول بودیم یا تعجب پرسید: شما جز حاج آقا و خانواده اش، و خانواده حنیف هیچ دعوتی دیگه ای نداری؟ ...
✍ادامــــــه دارد ....
#قسمت شصت و دوم
🔵مادر
برای اولین بار، بعد از 17سال، یاد مادرم افتادم ...
اون شب، تمام مدت چهره اش جلوی چشمم بود ... .
پیداش کردم ... 60 سالش شده بود اما چهره اش خیلی پیر نشونش می داد ...
کنار خیابون گدایی می کرد ...
با دیدنش، تمام خاطراتم تکرار شد ...
مادری که هرگز دست نوازش به سرم نکشیده بود ... یک بار تولدم رو بهم تبریک نگفته بود ... یک غذای گرم برای من درست نکرده بود ...
حالا دیگه حتی من رو به یاد هم نداشت ...
اونقدر مشروب خورده بود که مغزش از بین رفته بود ...
تا فهمید دارم نگاهش می کنم از جا بلند شد و با سرعت اومد طرفم ... لباسم رو گرفت و گفت ... پسر جوون، یه کمکی بهم بکن ... نگام نکن الان زشتم یه زمانی برای خودم قشنگ بودم ...
اینها رو می گفت و برام ادا در میاورد تا نظرم رو جلب کنه و بهش کمک کنم ...
به زحمت می تونستم نگاهش کنم ...
بغض و درد راه گلوم رو گرفته بود ...
به خودم گفتم: تو یه احمقی استنلی، با خودت چی فکر کردی که اومدی دنبالش ...
اومدم برم دوباره لباسم رو چسبید ... لباسم رو از توی مشتش بیرون کشیدم و یه 10 دلاری بهش دادم ...
از خوشحالی بالا و پایین می پرید و تشکر می کرد ... . . گریه ام گرفته بود ...
هنوز چند قدمی ازش دور نشده بودم که یاد آیه قرآن افتادم ... و به پدر و مادر خود نیکی کنید ...
همون جا نشستم کنار خیابون ... سرم رو گرفته بودم توی دست هام و با صدای بلند گریه می کردم ...
اومد طرفم ... روی سرم دست می کشید و می گفت: پسر قشنگ چرا گریه می کنی؟ گریه نکن. گریه نکن ...
سرم رو آوردم بالا ... زل زدم توی چشم هاش ...
چقدر گذشت؛ نمی دونم ...
بلند شدم دستش رو گرفتم و گفتم: می خوای ببرمت یه جای خوب؟
✍ادامــــــه دارد ....
http://eitaa.com/cognizable_wan
#قسمت شصت و سوم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵پسر قشنگ
دستش رو گرفتم و بردم سوار ماشینش کردم ... تمام روز رو دنبال یه خانه سالمندان گشتم ...
یه جای مناسب و خوب که از پس قیمت و هزینه هاش بربیام ...
بالاخره پذیرشش رو گرفتم و بستریش کردم ... با خوشحالی، 10 دلاریش رو دستش گرفته بود و به همه نشون می داد ...
اینو پسر قشنگ بهم داده ... پسر قشنگ بهم داده ...
دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم و اونجا بایستم ... زدم بیرون ... سوار ماشین که شدم از شدت ناراحتی دندون هام روی هم صدا می داد ...
- تمام عمرت یه بار هم بهم نگفتی پسرم ... یه بار با محبت صدام نکردی ...
حالا که ... بهم میگی پسر قشنگ ...
نماز مغرب رسیدم مسجد ... اومدم سوئیچ رو پس بدم که حسنا من رو دید ... با خوشحالی دوید سمتم
... خیلی کلافه بودم ...
یهو حواسم جمع شد ... خدایا! پولی رو که به خانه سالمندان دادم پولی بود که می خواستم باهاش حسنا رو ماه عسل ببرم ...
نفسم بند اومد ... حسنا با خوشحالی از روزش برام تعریف می کرد ... دانشگاه و اتفاقاتی که براش افتاده بود ... منم ناخودآگاه، روز اون رو با روز خودم مقایسه می کردم ... و مونده بودم چی بهش بگم ... چطور بگم چه بلایی سر پول هام اومده؟ ...
چاره ای نبود ... توکل کردم و گفتم ...
✍ادامــــــه دارد ....
#قسمت شصت و چهارم
🔵خدای رحمان من
. - حسنا! منم امروز یه کاری کردم. می دونم حق نداشتم یه طرفه تصمیم بگیرم ... قدرت توضیح دادنش رو هم ندارم ... اما، تمام پولی رو که برای ماه عسل گذاشته بودم ... دیگه ندارمش ...
به زحمت آب دهنم رو قورت دادم ... . خنده اش گرفت ... شوخی می کنی؟ ... یه کم که بهم نگاه کرد، خنده اش کور شد ... شوخی نمی کنی ... .
- چرا استنلی؟ ... چی شد که همه اش رو خرج کردی؟ . . ملتمسانه بهش نگاه می کردم ... سرم رو پایین انداختم و گفتم: حسنا، یه قولی بهم بده ...
هیچ وقت سوالی نکن که مجبور بشم بهت دروغ بگم ... . . مکث عمیقی کرد ... شنیدنش سخت تره یا گفتنش؟ .
- برای من گفتنش ... خیلی سخته ... اما نمی دونم شنیدنش چقدر سخته ... . .
بدجور بغض گلوش رو گرفته بود ... پس تو هم بهم یه قولی بده ... هرگز کاری نکن که مجبور بشی به خاطرش دروغ بگی ... کاری که شنیدنش از گفتنش سخت تر باشه ... .
به زحمت بغضش رو قورت داد ... با چشم هایی که برای گریه کردن منتظر یه پخ بود، خندید و گفت: فعلا به هیچ کسی نمیگیم ماه عسل جایی نمیریم ... تا بعد خدا بزرگه... . .
اون شب تا صبح توی مسجد موندم ... توی تاریکی نشسته بودم ... . .
- خدایا! من به حرفت گوش کردم ... خیلی سخت و دردناک بود ... اما از کاری که کردم پشیمون نیستم ... کمترین کاری بود که در ازای رحمت و لطفت نسبت به خودم، می تونستم انجام بدم ... اما نمی دونم چرا دلم شکسته ... خدایا! من رو ببخش که اطاعت دستورت بر من سخت شده بود ... به قلب من قدرت بده و از رحمت بی کرانت به حسنا بده و یاریش کن ... به ما کمک کن تا من رو ببخشه ... و به قلبش آرامش بده ...
✍ادامــــــه دارد ....
http://eitaa.com/cognizable_wan
💞💍⭐️
💍⭐️
⭐️
#آقای_خونه_باید_بدونه
#آقا_به_خانمت_کمک_کن
😇 این همه ثواب باور نکردنیه 😇
❣روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شاهدپاک کردن عدس توسط امام علی وخدمت ایشان درمنزل بودند،
سپس به ایشان فرمودند:
💖یاعلی هیچ مردی نیست که درخانه کمک همسرش کند مگربه اندازه هر مویی که در بدن اوست عبادت یک سال را که روزها روزه وشب ها نماز شب بخواندخداوندبه او عطامیکند.
💖وثواب صبرانبیاءصابرکه داوود و یعقوب وعیسی باشدبه او داده میشود.
💖ونام اودردفتر شهدا ثبت میشود
ودر هر روز و شبی ثواب هزارشهیدبرای اوثبت میشود.
💖به ازای هرقدمی ثواب حج وعمره مقبوله به اومیدهند.
💖خداوندبه عدد رگی که دربدن اوست شهری دربهشت به اوعطامیکند.
💚یاعلی یک ساعت خدمت به همسر بهتراست از:
🌷هزارسال عبادت
🌷هزارحج
🌷هزارعمره
🌷هزارمرتبه جهاددررکاب پیامبران اولواالعظم
🌷هزارنمازجمعه
🌷هزارعیادت مریض
🌷هزارتشییع جنازه
🌷هزاردینارصدقه
🌷سیرکردن هزارگرسنه
🌷آزادی هزاربنده
🌷پوشانیدن هزاربرهنه
🌷عطای هزاراسب جنگی
🌷صدقه هزارشترسرخ موبهتراست ازقرائت تورات وانجیل وزبوروقرآن
💛یاعلی خدمت به عیال درخانه کفاره گناهان کبیره وخاموشی غضب خداست
❣یاعلی خدمت عیال نمی کندمگرصدیق یا شهیدیا مردی که خداوند خیردنیا وآخرت رابرای اوکنارگذاشته است.
✍مستدرک الوسائل ج۱۳، ص۴۸
💖💖💖💖💖💖💖
http://eitaa.com/cognizable_wan
درمان شب ادراری کودکان :
روغن مالی شکم و زیر شکم و مثانه با روغن کنجد و نیز خوردن غذاهای گرم
🍎🍏http://eitaa.com/cognizable_wan
#حدیث
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله):
💠 یا «مَنْ کانَ عِنْدَهُ صَبِىٌّ فَلْیَتَصابَ لَهُ»،
☘ هر کس با کودک سر و کار دارد ، با او کودکانه رفتار کند.
[وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۴۸۶]
↩️ هر کسی که هستیم و هر مقامی که داریم، باید با بچه کوچک بچگی کنیم و با او #بازی کنیم.
❌ امروزه پدر و مادرها حوصله بازی با بچه را ندارند. فکر می کنند اگر برای بچه شان تبلت، موبایل یا لپ تاپ بخرند فرزندشان از بازی اشباع میشود.
⚠️ این بازیهای مجازی کجا جای بازی با پدر و مادر را می گیرد؟
✅ بازی با بچه اصلا هزینه ای ندارد. مثلا به بچه یک دکمه بدهیم تا آن را نخ کند، با این بازی تمرکزش هم زیاد می شود.
❌ الان پدر و مادر شبکه پویا را می زنند تا بچه صبح تا شب کارتون ببیند. با اینطور چیزها بچه شاد نمی شود. باید با بچه بازی کنیم.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا اخرش ببین غش میکنی😂😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین روش استفاده از فرغون و...😂😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازم بگین دخترا بلد نیستن😳😳😳
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قضیه ملاقات سید عبدالکریم کفاش با امام زمان..
فوق العاده آموزنده😊👌
🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
◾️چوپان گله گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آنرا بست. چون گرگهای گرسنه سر رسیدند، درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدند. برگشتند تا نقشهای برای آزادیِگوسفندان از آغل پیدا کنند.
◽️سرانجام گرگها به این نتیجه رسیدند که راهِچاره، برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند.گرگها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند.
◾️گوسفندان هم وقتی صدای گرگها را شنیدند که بهخاطر آزادی آنها چقدر محزون زوزه میکشند، احساس هویت کردند و با آنان همصدا شدند.
◽️با تشویق گرگها آنقدر خود را به در و دیوار زدند تا بالاخره راهی باز شد و همگی با سرعت تمام به صحرا گریختند و از آزادیشان شروع به لذت بردن کردند
◾️گوسفندان به صحرا گریختند وگرگها پشت سرشان دویدند. چوپان صدا میزد و گاهی فریاد میکشید و گاهی عصایش را پرتاب میکرد تا بلکه جلویشان را بگیرد. اما هیچ فایده ای نه از فریاد و نه از عصا دستگیرش نشد.
◽️گرگها گوسفندان را در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند. آن شب، شبی تاریک برای گوسفندان آزاده بود و شبی اشتهاآور برای گرگهای به کمین نشسته...!!!!😰
#حکایت
Join👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
ی سلامی هم بکنیم به اون پسری که همش پست شکست عشقی😢 و مرگ😵 و میر میزاره
سلام 👋جنازه👻.
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
اقا یه سوال بد جوری ذهنمو درگیر کرده مگه ما وقتی میریم حموم تمیز نمیشیم؟؟!؟؟ . . .
پس چرا حوله بعد از یه مدت کثیف میشه🤔🤔🤔🤔🤔
یکی جواب بده دارم داغون میشم☹️☹️
😆😆
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
با دو دسته✌️ از آدما هیچ وقت بحث نکن..
یکی کسایی که شبکه چهار4⃣😳🤦♂🤦♂🤦♂
نگاه میکنن یکی کسایی که شلوار پارچه ای👖 رو با کتونی👟 میپوشن.!!🤦♂🤦♂🤦♂ . . .
اینا هیچی برا از دست دادن ندارن😆😆😆🤣🤣🤣
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﭘﺴﺮﺍ ﻓﺮﻕ ﺭﻧﮕﻬﺎﯼ :
ﺯﺭﺷﮑﯽ 🔴
ﺟﯿﮕﺮﯼ🔴
ﺩﻭﻧﻪ ﺍﻧﺎﺭﯼ🔴
ﻻﮎ ﻧﺎﺧﻮﻧﯽ🔴
ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺭﻧﮕﺎ ﻧﮕﻦ ﻗﺮﻣﺰ 🔴…
ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺭﮎ ﺩﻭﺑﻞ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺭﻭ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﻨﻦ😂 . . . . . . .
ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﭼﻘﺪ ﻫﻮﺍﺗﻮﻧﻮ ﺩﺍﺭﻡ...
ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﻫﻤﺶ ﻗﺮﻣﺰﻩ ﻫﺎ...😆😆
🤣🤣
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
*📚 دانستنیها*
*خربزه پیش از غذا* ، شکم را کاملاً میشوید و بیماری را از ریشه میکَند.
*📚 دانستنیها*
مگس و پشه روی گل آفتابگردان نمی نشینند.
*📚 دانستنیها*
افرادی که آب یخ می خورند بیشتر عصبانی می شوند
با کاهش مصرف آب یخ به سلامت کبد و اعصاب خود کمک کنید.
*📚 دانستنیها*
وجود رگه های سفيد در برخی گوجه فرنگی های موجود در بازار نشانه نيترات و باقی مانده سموم كودهاست كه باعث سرطان میشود.
*📚 دانستنیها*
سالم ترین دندان ها را اعراب عربستان دارند زیرا آن ها به جای مسواک های پلاستیکی ازچوب درخت مسواک برای تمیزکردن دندان ها استفاده می کنند.
*📖 سلامتی*
لیمو ترش محصولی معجزه گر در نابودی سلول های سرطانی است و 10000 بار قویتر از شیمی درمانی عمل می کند.
*📖 سلامتی*
در موز یک ماده شیمیایی وجود دارد که می تواند شخص را خوشحال کند عملکرد این ماده شبیه به داروهای ضد افسردگی است.
*📖 سلامتی*
خوردن روزانه ۴۲گرم بادام باعث لاغر شدن پاها آب شدن چربی دور شکم وباریک شدن کمر میشود.
*📖 سلامتی*
اگر برگ های آفتابگردان را آتش بزنید، همه حشرات، موش و قورباغه از محل فرار می کنند.
*📖 سلامتی*
آلبالو تصفیه کننده خون و ضد التهاب وضد دردهای بدن،آرامش اعصاب و سلاحی در برابر سرطان می باشد.
*📖 سلامتی*
خوردن کمی نمک قبل از غذا باعث درمان هفتاد درد از جمله دندان درد ،دل درد ،گلو درد و پیسی میشود.
*📖 سلامتی*
برای فراموش کردن آهنگی که در ذهنتان گیر کرده آدامس بجوید.
سلامتی
انجیر برای آنهایی که قند خونشان پایین می آید و یک دفعه احساس ضعف می کنند مناسب است، زیرا قند آن به سرعت در روده کوچک جذب می شود.
*📖 سلامتی*
هنگام سردرد بجای مصرف و اعتیاد به آسپرین و سایر داروهای شیمیایی، روزانه 10 تا 20 گیلاس بخورید! چرا که سالم و موثر است!
*📖 سلامتی*
یکی از عوامل بسیار مهم بی خوابی استفاده بیش از حد از قند و شکر می باشد.
*📖 سلامتی*
اندازه پا در صبح و شب فرق می کند صبح ها کفش نخرید!
در پایان روز پا به بزرگترین اندازه خود میرسد برای همین برای خرید یک کفش مناسب، ساعات اولیه صبح را انتخاب نکنید.
*📚دانستنیها*
پروتئین موجود در تخم مرغ باعث سوختن چربی های شکمی میشود.
*📚دانستنیها*
گاز موجود در نوشابه، سبب پوکی استخوان و اسید فسفریک آن، موجب
نرمی استخوان میشود یک عدد نوشابه
به اندازه شش بشقاب برنج چاق کننده است.
*📚دانستنیها*
زانو درد دارید؟
پای مرغ بخورید ، پای مرغ سرشار از مواد عالی غضروف ساز میباشد.
🎙🎙🎙🎙
*توجه توجه*
درمان قطعی مرض قند
توسط یک طبیب در بلوچستان درمان قطعی مرض قند پیدا شده
کسانی که مرض قند دارند با خوردن این داروی گیاهی ساده مرض قند خود را به حد نرمال برسانید
ما برای رضایت خدا این دارو را به همه مردم اعلام میکنیم تا کسانی که مبتلا به مرض قند هستند ان شا الله سلامتی حاصل فرمایند
خب الان *معرفی دارو و طرز استفاده آن؛*
*(برگ) میوه انبه را خشک کنید و آسیاب کنید و در دو وعده صبح و شب با آب بخورید*
سبحان الله کی باورش میشه؟ به همین سادگی مرض قند را کاهش دهید
*این درمان قطعی و صددرصدی بوده و بااطمینان خاطر انجام دهید.*
لطفا این پیام را به همه مردم اعلام کنید تا در این کار انسان دوستانه شریک باشید و کسانی که از آمپول انسولین رنج میبرند نجات یابند.
👇🔻
http://eitaa.com/cognizable_wan
#قسمت شصت و پنجم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵ماشاء الله
نمی دونستم چطور باید رفتار کنم ...
رفتار مسلمان ها رو با همسران شون دیده بودم اما اینو هم یاد گرفته بودم که بین بیرون و داخل از منزل فرقی هست ...
اون اولین خانواده من بود ... کسی که با تمام وجود می خواستم تا ابد با من باشه ... خیلی می ترسیدم ... نکنه حرفی بزنم یا کاری بکنم که محبتش رو از دست بدم ...
بالاخره مراسم شروع شد ... بچه ها کل مسجد و فضای سبز جلوش رو چراغونی کردن ... چند نفر هم به عنوان هدیه، گل آرایی کرده بودند ... هر کسی یه گوشه ای از کار رو گرفته بود ... . . عروس با لباس سفیدش وارد مسجد شد ... کنارم نشست... و خوندن خطبه شروع شد ... .
همه میومدن سمتم ... تبریک می گفتن و مصافحه می کردن ... هرگز احساس اون لحظاتم رو فراموش نمی کنم ... بودن در کنار افرادی که شاید هیچ کدوم خانواده من نبودند اما واقعا برادران من بودند ... حتی اگر در پس این دنیا، دنیایی نبود ... حتی اگر بهشتی وجود نداشت ... قطعا اونجا بهشت بود و من در میان بهشت زندگی می کردم ... . .
دورم که کمی خلوت شد، حاجی بهم نزدیک شد... دست کرد توی جیبش و یه پاکت در آورد ... داد دستم و گفت: شرمنده که به اندازه سخاوتت نبود ... پیشانیم رو بوسید و گفت ... ماشاء الله ... . .
گیج می خوردم ... دست کردم توی پاکت ... دو تا بلیط هواپیما و رسید رزرو یک هفته ای هتل بود ... .
#داستان_واقعی_فرار_ازجهنم
✍ادامــــــه دارد ....
http://eitaa.com/cognizable_wan
#قسمت شصت و ششم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵تو رحمت خدایی
اولین صبح زندگی مشترک مون ... بعد از نماز صبح، رفته بود توی آشپزخونه و داشت با وجد و ذوق خاصی صبحانه آماده می کرد ...
گل های تازه ای رو که از دیشب مونده بود رو با سلیقه مرتب می کرد و توی گلدون می گذاشت ...
من ایستاده بودم و نگاهش می کردم ... حس داشتن خانواده ... همسری که دوستم داشت ... مهم نبود اون صبحانه چی بود، مهم نبود اون گل ها زیبا می شدن یا نه ... چه چیزی از محبت و اشتیاق اون باارزش تر بود ...
بهش نگاه می کردم ... رنجی که تمام این سال ها کشیده بودم هنوز جلوی چشم هام بود ... حسنا و عشقش هدیه خدا به من بود ... بیشتر انسان هایی که زندگی هایی عادی داشتند، قدرت دیدن و درک این نعمت ها رو نداشتند اما من، خیلی خوب می فهمیدم و حس می کردم ...
من رو که دید با خوشحالی سمتم دوید و دستم رو گرفت ... چه به موقع پاشدی. یه صبحانه عالی درست کردم ...
صندلی رو برام عقب کشید ... با اشتیاق خاصی غذاها رو جلوی من میزاشت ... با خنده گفت: فقط مواظب انگشت هات باش ... من هنوز بخیه زدن یاد نگرفتم ...
با اولین لقمه غذا، ناخودآگاه ... اشک از چشمم پایین اومد... بیش از 30 سال از زندگی من می گذشت ... و من برای اولین بار، طعم خالص عشق رو احساس می کردم ...
حسنا با تعجب و نگرانی به من نگاه می کرد ... استنلی چی شده؟ ... چه اتفاقی افتاد؟ ... من کاری کردم؟ ... سعی می کردم خودم رو کنترل کنم اما فایده نداشت ... احساس و اشک ها به اختیار من نبودن ...
با چشم های خیس از بهش نگاه می کردم ... به زحمت برای چند لحظه خودم رو کنترل کردم ... .
حسنا، تا امروز ... هرگز... تا این حد ... لطف و رحمت خدا رو حس نکرده بودم ... تمام زندگیم ... این زندگی ... تو رحمت خدایی حسنا ...
دیگه نتونستم ادامه بدم ... حسنا هم گریه اش گرفته بود... بلند شد و سر من رو توی بغلش گرفت ... دیگه اختیاری برای کنترل اشک هام نداشتم ...
✍ادامــــــه دارد ....
http://eitaa.com/cognizable_wan
#قسمت آخر داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵خوشبخت ترین مرد دنیا
قصد داشتم برم دانشگاه ... با جدیت کار می کردم تا بتونم از پس هزینه ها و مخارج دانشگاه بربیام که خدا اولین فرزندم رو به من داد ...
من تجربه پدر داشتن رو نداشتم ... مادر سالم و خوبی هم نداشتم ... برای همین خیلی از بچه دار شدن می ترسیدم ... . اما امروز خوشحال و شاکرم ... و خدا رو به خاطر وجود هر سه فرزندم شکر می کنم ...
من نتونستم برم دانشگاه چون مجبور بودم پول اجاره خونه و مکانیکی، خرج بچه ها، قبض ها و رسیدها، پول بیمه و ... بدم ...
مجبورم برای تحصیل بچه ها و دانشگاه شون از الان، پول کنار بگذارم ... چون دوست دارم بچه هام درس بخونن و زندگی خوبی برای خودشون بسازن ...
زندگی و داشتن یک مسئولیت بزرگ به عنوان مرد خانواده و یک پدر واقعا سخته ... اما من آرامم ... قلب و روح من با وجود همه این فراز و نشیب ها در آرامشه ...
من و همسرم، هر دو کار می کنیم ... و با هم از بچه ها مراقبت می کنیم ... وقتی همسرم از سر کار برمی گرده ... با وجود خستگی، میره سراغ بچه ها ... برای اونها وقت می گذاره و با اونها بازی می کنه ...
من به جای لم دادن روی مبل و تلوزیون دیدن ... می ایستم و ساعت ها به اونها نگاه می کنم ... و بعد از خودم می پرسم: استنلی، آیا توی این دنیا کسی هست که از تو خوشبخت تر باشه؟ ...
و من این جواب منه ... نه ... هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست ... . . اتحاد، عدالت، خودباوری ... من خودم رو باور کردم و با خدای خودم متحد شدم تا در راه برآورده کردن عدالت حقیقی و اسلام قدم بردارم ... و باور دارم هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست .
#پایان
http://eitaa.com/cognizable_wan
#آیت_الله_مجتهدی
اولین عملی که باعـث خـوب شـدن کار و بار انسان میشود ، راضی نگه داشتن پدر و #مادر است و دومیـن عمـل ، نماز اول وقت
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
برڪَـــذرے ،
درنڪَــــرے ،
جــز دل خوبان نبـرے...
سر مڪش اے دل
ڪـه از او
هر چه ڪــنی جان نبرے ...
#مــولانـا
http://eitaa.com/cognizable_wan
💞✨
✨
#همسرانه
وابستگی زن تا حدودی به همسرش لازم است تا اقتدار مرد حفظ شود، ولی زمانی که این وابستگی جنبه افراطی داشته باشد، باعث کمرنگ شدن روابط میان آنها خواهد شد.
❣http://eitaa.com/cognizable_wan
#فرزند_پروری
✍ #مدیریت_تلگرام_بازی در #نوجوانی
شاید شما جز آن دسته والدینی باشید که از گشت و گذار تلگرامی فرزند نوجوانتان به ستوه آمده باشید. البته همه درک می کنند که برای یک نوجوان خیلی مهم است با بقیه دوستانش دائما در تماس بوده و با آنها نزدیک باشد، اما این حقیقت را نادیده نگیرید که تا وقتی نوجوانها به 18 سالگی نرسیده اند، مسئولیت مستقیم زندگیشان با شماست و احتمالاً او هم مثل بیشتر نوجوانان دیگر نمیتواند همیشه بهترین تصمیم را بگیرد👇
🔹 با نوجوانتان یک گفتگوی جدی ترتیب دهید و در مورد آداب پیام دادن، میزان آن، محتوای مطالب ارسالی و غیره... صحبت کرده و حد و مرزهای روشنی را مشخص کنید.
🔹 لیستی از اشتباهات و خطاها که از طریق فضای تلگرام انجام میشود را مشخص کنید و با نوجوانتان مرور کنید.
🔹 برای نوجوانتان مشخص کنید که در هر ماه چه میزان مجاز است تا از تلفن همراه و اینترنت استفاده کند.
🔹 اگر در طی یک ماه ملاحظه کردید که هزینه قبض تلفن همراه و مصرف اینترنت فرزندتان بیش از حد معمول شده است، حتماً علت آن را بررسی کنید.
🔹 رفتارهای اجتماعی مثبت نوجوانان، ارتباطات حضوری مفید آنان با هم، فعالیتهای دسته جمعی، استفاده بهینه از تلفن همراه و... را تقویت کنید تا از شدت رفتارهای منفی آنها کاسته شود.
🌿🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرانه
"تکنیک «سکوت»!!!"
🔹 گاهی اوقات سکوت بهترین پاسخ است. همیشه قرار نیست در مقابل هم جبهه بگیریم و جدل کنیم.
🔸 قرار نیست هر وقت هر اتفاقی افتاد تلاش کنم تا نشان بدهم حق با من است! گاهی باید سکوت کنم تا به آرامش برسم و بعدا منطقی صحبت کنم!
✅ سکوت به موقع، به شما محبوبیت خواهد بخشید.
💓http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا کارش عالیه😂😂😂
👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan