🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت87
لباسی که میخواستم بپوشمو توی جعبه گذاشتم.از قبل جو مهمونی هاشون دستم بود.همه دختراشون با تاپ شرت میومدن..رفتم جلو آینه موهامو که ساده شونه کرده بودم و فرق کج بود.لباسمم که لباس مجلسی پوشیده بود و مشکلی نداشت..دستی به صورتم کشیدم که صدای پیامک گوشیم در اومد.رفتم و از روی اپن حال برداشتمش.شماره ناشناس بود.بازش کردم 《پنج دقیقه دیگه اونجام》واا.این کی بود دیگه سریع تایپ کردم
من-اشتباه گرفتین.
چند ثانیه منتظر موندم تا جواب اومد
-《هستی!!》
چشمام گرد شد.این کی بود که اسم منم بلد بود.
من-شما؟!!
من که کسی شمارمو نداشت.شاید باباس.خنگ شدی هستی؟!الان بابات چرا باید پیام بده دارم میام خونه..دوباره صدای گوشی بلند شد
-《احسانم..بدو بیا.من جلوی در منتظرم》
با کف دست زدم تو سرم.چقدر من خل و چلم.چقدر من خنگم.یعنی چجوری واقعا به ذهنم نرسید.سریع رفتم تو لیست گزارشام تا اسمشو سیو کنم.خیله خب حالا چی سیو کنم؟!احسان که یجوریه.شرکت هم سیو کنم مثل شوهرایی که اسم زنشونو منزل سیو میکنن.چطوره عشقم سیو کنم؟!از این فکر زدم زیر خنده.فکر کن احسان عشق من باشه.با لبخند نفس عمیقی کشیدم.آقای رئیس از همه بهتره تازه خیلی هم به احسان میاد.سریع اسمشو سیو کردم.منو ببین اون میگه جلوی درم بعد من نشستم دارم فکر میکنم احسان سیو کنم یا عشقم.سریع وسایلو برداشتم واز خونه زدم بیرون.ماشینش روبه روی در پارک بود.خودشم توی ماشین نشسته بود و سرشو به پشتی صندلیش تکیه داده بود.رفتم جلو وآروم سوار شدم.
من-سلام
احسان-سلام هستی خانم.خوبی؟!
من-مرسی.شما چطورین؟
احسان-ممنون.
اینو گفت و ماشین و روشن کرد.۱ ساعتی توی راه بودیم.تا رسیدیم به یک باغ.هنوز ساعت ۵بود.مهمونی از ۹شروع میشد.ولی من باید کمکشون میکردم تا اونجارو حاضر کنم.از ماشین اومدم پایین.همه در حال تکاپو بودن.نزدیک۱۰ نفر توی باغ بودم و داشتن اونجارو اماده میکردن.
احسان-هستی تو از اینجا برو تو با نیکا مدل هارو آماده کنین.
من-چشم آقا احسان.
وا ویلا.من که نابود میشم اینجا.حتما کلی ازم کار میکشن..کامل رفتم تو و لباسامو یک گوشه گذاشتم تا بعدا بپوشم..۳۰ نفری روی صندلی ها نشسته بودن و بقیه داشتن بالای سرشون آرایششون میکردن.بقیه هم در حال اوکی کردن لباسا و بقیه بودن.آروم رفتم سمت یکی از بچه ها که دستار نیکا بود
من-سلام ساغرجون
ساغر-سلام.خوبی؟!
من-ممنون.ببخشید میشه بگین من چیکار کنم.
ساغر-عزیزم من نمیدونم برو پیش نیکا.
ایییش.باز باید برم پیش اون.ناچار باشه ای گفتم و با چشم دنبالش گشتم تا پیداش کردم.دختره افاده رفته بود روی مبل نشسته بود و قهوه کوفت میکرد
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت88
یک قدم رفتم جلوتر
من-سلام نیکا خانم.
نیم نگاهی بهم انداخت و دوباره مشغول قهوه خوردن شد.کارد میزدی خونم در نمیومد.نفس عمیقی کشیدم.دختره پررو جواب سلامم نداد.هرچی سعی کردم دیدم نمیتونم هیچی نگم
من-ببخشید نیکا خانم تازگیا به خاطر کُهولَت سن گوشاتون سنگین شده؟!
با حرص نگام کرد.آاااخیش جیگرم خنک شد.دیگه خودمو اونجا معطل نکردم.مگه خلم برم خودمو جلوی اوت کوچیک کنم.دور و برم و نگاه کردم که یهو سینا رو دیدم.سریع رفتم سمتش
من-سلام آقا سینا
سینا-سلااااااام هستی خانم گل.
لبخندی زدم.چقدرم که واقعا من گلم.
من-خوبین؟!
سینا-مرسی.شوما خوبی مشتی؟!
ریز خندیدم.وقتی لات حرف میزد خیلی بانمک میشد
من-ممنون...آقا سینا؟!
سینا-بله؟!
من-من الان اینجا چیکار کنم؟!
سینا-تو مسئول اینجایی از من میپرسی چیکار باید بکنی.
لبامو یه طرف صورتم جمع کردم
من-خب نمیدونم دیگه.میخواستم از نیکا خانم بپرسم ولی یه کاری کرد حرصم گرفت دیگه نپرسیدم
سینا-امان از دسته تو.ببین اونو میبینی؟!
با دست به یک طرفی اشاره کرد.رد نگاشو گرفتم که خوردم به غنچه.ااا.این اینجا چیکار میکرد
من-خب؟!
سینا-برو کمک همون.
سرمو تکون دادم و رفتم سمت غنچه
من-سلام غنچه جون
با دیدن لبخند بزرگی روی صورتش نشست
غنچه-سلام عزیزدلم.
من-اومدم کمکت کنم
غنچه-آخ دستت درد نکنه.پس بیا اونور لباسو بگیر ببینم اندازس یا نه
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
* #دخترخانمهای #مجردحتمابخوننن*
# *تلنگر*
🔺توجه داشته باشید؛ متاسفانه پسرهایی که قصد ازدواج ندارند به بهانه ازدواج و به قصد شناخت به دخترها پیشنهاد دوستی میدهند و بعد از رسیدن به خواسته های نامشروع، فرد را رها میکنند!
# *هوشیار_باشید*
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نظر رهبر معظم انقلاب در مورد ریشه مشکلات اقتصادی و سهم دشمن!
زخم را درست بکنید...
مگس روی زخم مینشیند....
مشکلات خودمان را فقط به گردن دشمن نندازیم
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
🔸پنجشنبه ها برای ما روز یادآوری درگذشتگان و خاطرات آنهاست؛
ولی برای آنها روز چشم انتظاری ست، منتظر هدیه هستند...
هدیه به روح پدران و مادران آسمانی و همه عزیزان سفرکرده بخوانیم فاتحه و صلوات و در صورت امکان خیرات🌸🙏
👇👇👇👇
🍎 http://eitaa.com/cognizable_wan
میگویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید.
روزی قافله ای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد تا در شهر به برادرش برساند.
منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد.
چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد و امانتی را می دهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.
چون برادر غار نشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی بیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود.
در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش بازوبندی از طلا را روی بازوی لخت زنی امتحان میکند، دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین میریزد.
چون زرگر این را می بیند میگوید:
ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان و لمس آنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند...
💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
#در_محضر_بزرگان
🌹 رفع گرفتاری 🌹
#آیت_الله_مجتهدی
هر که گرفتاری شدید داشته
باشد روزی هزار مرتبه بگوید:
˝استغفرالله ربی و اتوب الیه˝
آن گرفتاری رفع میشود انشاءالله.✨
📚 صحیفه مهدیه ۱۰۴
🆔👇🏻
🌸 http://eitaa.com/cognizable_wan
#در_محضر_بزرگان
حاجاقادولابے :
برخے که خیلے گناه دارند میگویند :
یعنے خدا من را میبخشد ..؟!
آنها نمیدانند وقتے به این حال میرسند
یعنے اینکه بخشیده میشوند.🌸🍃
🆔👇🏻
🌸 http://eitaa.com/cognizable_wan
دلـــتپاڪــباشــه ❤️
در یڪی از دانشگاه ها
پیرامون #حجاب سخنرانی میڪردم
ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد
حاجاقااااااااااااا
چرا شما حجاب راساختید؟!!!!
*گفتم ؛ حجاب ،بافتهءذهن مانیستحجابرامانساختیم بلڪه درڪتابخدایافتیم*
گفت ؛ حجاب اصلامهم نیست چون ظاهر مهم نیست دلپاڪ باشه ڪافیه
*گفتم؛ آخه چرایه حرفیمیزنیڪهخودت هم قبول نداری؟!!!!*
گفت : دارم
*گفتم : نداری*
گفت : دارم
*گفتم : ثابت میڪنمڪهاین حرفیڪه گفتیخودت قبولنداری* گفت : ثابتڪن
*گفتم : ازدواجڪردی*
گفت : نه
*گفتم : خدایااین خانم ازدواج نڪرده و
اعتقاد دارهظاهرمهم نیست دل پاڪ باشه
پس یهشوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما*
فریاد زد : خدانڪنه
*گفتم : دلش پاڪه*
گفت : غلط ڪردم حاج اقاااااااا😅
*#استاد_قرائتی
http://eitaa.com/cognizable_wan
آرام باش
آنچه برایت پیش می آید
وانچه برایت رقم میخورد
به دست بزرگترین نویسنده عالم ثبت شده است
او که بدون اذنش برگی هم نمی افتد...
#دعا کن
وبا #خدا از آرزوهایت سخن بگو
برآورده شدن آرزو هایت
مستجاب شدن دعایت...فقط یک نگاه خدا را نیاز دارد
امیدوار باش به آینده ای که خدا زودتر از تو آنجاست
اعتماد داشته باش به بخت نیکی که پس از صبرت سرخواهد زد
برای خدا که کاری ندارد
که تو چی میخوای و خواسته ات چقدر بزرگ است
تو بسپار به خدا
تلاش خودت را بکن
وبه این فکر کن که چطوری قرار است برآورده بشود
هر خواسته ای داری از خداوند بخواه
وبه اجابتش مطمئن باش
👇👇👇
❤️http://eitaa.com/cognizable_wan
👆👆👆
یادتون باشه شما بهترین آدم روی زمین باشید باز یک عده هستند که از شما خوششون نمیاد.
یادتون باشه اگر قرار باشه به نظر مردم اهمیت بدید و نظرشون براتون مهم باشه ، مردم شما را هر روز به یک شکل میخوان.
یادتون باشه حرف و خواسته مردم رو شما تاثیر نداشته باشه .
یادتون باشه هر حرفی مردم در مورد شما بزن اون حرف درست نیست شما کار خوب خودت بکن بزار مردم هر چی میخوان بگن.
قرار نیست شما خودتون درگیر حرف و نظر مردم کنی.
🔰🔰👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
#والدین_عزیز
‼️هرگز تصور نکنید کمرویی و خجالتی بودن نشانه ادب و متانت است.
کودک باید بتواند در مواقع لزوم از حق خود دفاع کند.
جواب بدهد،
مخالفت کند،
مبارزه کند...
این كه کودک هميشه حرف گوش كند نشانه سلامتش نیست.
اگر فرزند سالم مي خواهيد انتظار نداشته باشيد از شما حساب ببرد و هميشه حرف گوش كند.
فرزندی تربيت كنيد كه به خاطر عشق و اعتماد به شما با شما همكاری كند.
🌿🌷http://eitaa.com/cognizable_wan
عن مُولانا الصَّادقِ علیه السلام:
إذا کانَتْ عَشِیَّةُ الخَمیِسِ وَلیَلةُ الجُمُعَةِ نَزَلَتْ مَلائِکَةٌ مِن السَّماءِ مَعها أقلامُ الذَّهَبِ وَصُحُفُ الفِضِّةِ، لایَکتُبونَ إلاّ الصَّلاةََ عَلی النَّبِیِّ وَآلِهِ.
حضرت صادق علیه السلام فرمودند:
هنگامی که عصر پنجشنبه و شب جمعه فرا میرسد، فرشتگانی با قلمهایی از طلا و لوحهایی از نقره، از آسمان به سوی زمین می آیند و تا غروبِ روز جمعه هیچ عملی را نمی نویسند جز صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام.
http://eitaa.com/cognizable_wan
"دانستنیهای زیبا"
❤️💫❤️ * #دخترخانمهای #مجردحتمابخوننن* # *تلنگر* 🔺توجه داشته باشید؛ متاسفانه پسرهایی که قصد ازدوا
❤️💫❤️
#همسرانه
*همه بخونن*
✅ توجه داشته باشید پسری که قصدش ازدواج باشد شناخت را در چند جلسه آشنایی به دست می آورد و تصمیم می گیرد؛
کسی که قصد ازدواج دارد از اینکه خانواده اش را در جریان بگذارد نیز ابایی ندارد…
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
#داستان_کوتاه #قابل_تامل
"کشتی" در طوفان شکست و "غرق شد."
فقط "دو مرد" توانستند به سوی جزیره ی کوچک بی آب و علفی شنا کنند و "نجات یابند."
دو نجات یافته دیدند هیچ نمی توانند بکنند، با خود گفتند؛
"بهتر است از خدا کمک بخواهیم."
بنابراین دست به "دعا" شدند و برای این که ببینند دعای کدام بهتر "مستجاب" می شود به گوشه ای از جزیره رفتند...
"نخست،" از خدا "غذا" خواستند؛
فردا "مرد اول،" درختی یافت و "میوه ای" بر آن، آن را خورد.
اما "مرد دوم" چیزی برای خوردن نداشت.
هفته بعد، مرد اول از خدا "همسر و همدم" خواست، فردا کشتی دیگری غرق شد، "زنی" نجات یافت و به مرد رسید.
در سمت دیگر، مرد دوم هیچ کس را نداشت.
مرد اول از خدا "خانه، لباس و غذای بیشتری" خواست، فردا، به صورتی "معجزه آسا،" تمام چیزهایی که خواسته بود به او رسید.
مرد دوم هنوز هیچ نداشت.
دست آخر، مرد اول از خدا "کشتی" خواست تا او همسرش را با خود ببرد.
فردا کشتی ای آمد و در سمت او "لنگر" انداخت، مرد خواست به همراه همسرش از "جزیره" برود و مرد دوم را همانجا "رها" کند..!
پیش خود گفت:
مرد دیگر حتما "شایستگی" نعمت های الهی را ندارد، چرا که درخواستهای او پاسخ داده نشد، پس همینجا بماند بهتر است!
زمان حرکت کشتی، ندایی از او پرسید: «چرا همسفر خود را در جزیره رها می کنی؟»
مرد پاسخ داد: «این همه نعمت هایی که به دست آورده ام همه مال خودم است و خودم درخواست کرده ام. درخواست های همسفرم که پذیرفته نشد. پس چه بهتر که همینجا بماند.»
آن ندا گفت:
اشتباه می کنی!
تو مدیون او هستی...
هنگامی که تنها "خواسته او" را اجابت کردم، این "نعمات" به تو رسید...
مرد با تعجب پرسید:
«مگر او چه خواست که من باید مدیونش باشم؟»
* و آن ندا پاسخ داد:
«از من خواست که تمام دعاهای تو را مستجاب کنم!!..» *
#داستان 👇🌷
http://eitaa.com/cognizable_wan
.
✅ آسانترين روش تهيه سركه انگبين:
✍️ دكتر سيد علي ابوالحبيب:
✍️ يك ليوان آب جوشيده ولرم(برابر با دماي بدن)+ يك قاشق غذاخوري عسل+ يك قاشق غذاخوري سركه را با هم مخلوط و استفاده كنيد
✍️ كساني كه معدشان سرد است و نمي توانند سركه بخورند از مقدار سركه كم كنند و يا به آن دَمكرده نعناع اضافه كنند)(بجاي سركه مي توان از آبليمو يا آبغوره استفاده كرد.
⭕️ لطفا به فرزندان خود بجای آبمیوه های شیمیایی کارخانه ای که مضر هستند سرکه انگبین تهیه نمایید.
.
.
✅ نمک یددار کارخانه ای و فلوراید باعث سرطان و عقیمی جدی می شود.
✍️ حکیم علي عزيزي:
✍️ فلوراید(آب کلردار، خمیردندان و...) عقیم کننده و سرطان زا است.
✍️ نمک یددار کارخانه ای سرطان زا است.
✍️ نمک یددار کارخانه ای باعث عقیمی جدی می شود.
✍️ خوردن دو قاشق نمک یددار کارخانه ای توسط گوسفند باعث سقط بچه اش در عرض 24 ساعت شده و در عرض 72 ساعت خودش می میرد.
.
.
✅ در ترکیبات آدامس های اسانس دار، از شکرهای الکلی(حرام) استفاده می شود
✍️ دکتر حسین روازاده:
✍️ در ترکیبات آدامس های اسانس دار، از شکرهای الکلی(حرام) استفاده می شود. نکته مهم آن است که جویدن مکرر آدامس با حجم زیادی که در کشور به مصرف می رسد، روند خاموشی را در عادت به شکر الکل، بخصوص در کودکان ایجاد خواهد کرد که زمینه ساز وابستگی های نوشیدنی الکلی(مشروبات الكلي) آینده آنان خواهد شد.
.
دیروز یه صحنه دلخراش دیدم اشکم دراومد
گشت ارشاد یه دختره رو بدون روسری و مانتو گرفته بودن
و به طرز وحشتناکی سوار ون کردن
طفلکی دختره هی میخواست یه چیزی بگه نمیذاشتن 😞
آخر سر که ون راه افتاد
با رژ لبش یه جمله رو شیشه ون نوشت:
من بابکم 😖😖😂😂😂😂😂
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
🔴 # *خطای_بزرگ_تحقیر*
💠 یکی از اصول مهم #همسرداری این است که رفتار و گفتار ما باعث #تحقیر همسرمان نشود چرا که عامل مهمی در سرد شدن رابطه زن و شوهر است.
💠 از مصادیق تحقیر همسر، شوخیهای نامناسب مخصوصاً در جمع، #تمسخر او با تغییر صدا و اشاره و یا بیاحترامی کردن به اوست.
💠 این کارها یقیناً #ضربات سنگینی به رابطه شما میزند و در واقع دارید به دست خودتان به همسرتان اجازه میدهید که برای تقابل با شما چنین کاری را انجام دهد.
💠 حتماً برای #اصلاح این رفتار آسیبزننده، از همسرتان عذرخواهی کرده و این رفتار را ترک کنید. اگر او حس کند که شما متوجه ضربه خوردن روح او شدهاید و درصدد اصلاح آن هستید، دلخوری او تبدیل به #کینه و سردی مزمن نخواهد شد.
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
ﻗﺎﺿﯽ : ﺗﻮ ﻣﺘﻬﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺯﻧﺘﻮ ﺑﺎ ﭼﮑﺶ ﮐﺸﺘﯽ!
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺣﻀﺎﺭ : ای نامرد بی شرف!!
ﻗﺎﺿﯽ: ﺗﻮ ﻣﺘﻬﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺯنت رو ﻫﻢ ﺑﺎ ﭼﮑﺶ ﮐﺸﺘﯽ!
ﻫﻤﻮﻥ قبلی: ای عوضی!
ﻗﺎﺿﯽ: ﺁﻗﺎ ﺟﺎﻥ ﺗﻮ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺶ ﻓﺤﺶ ﻣﯿﺪﯼ؟؟!
ﻃﺮﻑ: ﻗﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ همسایه شونم ﻫﺴﺘﻢ، 2 ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ ﭼﮑﺶ ﺩﺍﺭﯼ؟ نامرد میگه نه😐😂😂😂
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت89
ساعت۸ بود و کارا تموم شده بود.همه چیز عالی پیش رفته بود.لباس مدل ها محشر بود.خودشونم که با اون گریم های زیبا فوق العاده شده بودن.من که کیف میکردم.وقت شروع مهمونی بود سریع رفتم توی اتاق و لباسمو عوض کردم.لباسم مجلسی اما پوشیده بود.روی لباس تا کمر طرح های لونه زنبوری مانند داشت از کمر به پایین دامن راسته افتاده بود.و روی دامنم یک پارچه حریر بود.مدل آستینامو دوست داشتم تا وسطای دست چسب بودن یهو باز میشدن تا مچ دست مدلش قشنگ بود رنگ جیگری شم به پوست نسبتا سبزه من می اومد.دست از نگاه کردن خودم توی آیینه برداشتمو شالمو از سرم در آوردم.توی مهمونی مطمئنا دخترا با وضع داغونی بودن پس سرلخت بودن من جلب توجه نمیکرد.از در اومدم بیرون که احسان و دیدم دستاشو توی جیب شلوارش کرده بود و داشت با غنچه حرف میزد.وااای خدای من چقدر امشب غنچه خواستنی شده بود.یک لحظه با دیدنش دهنم باز موند.به معنای واقعی کلمه عالی شده بود.لباسش دقیقا همرنگ چشماش بود.سبزه سبز.لباس بلندی تا مچ پا تنش بود.لباس راسته بود نه تنگ بود نه گشاد.آستین هاشم حریر بودن که دستای سفیدش با کمی دقت دیده میشد.موهای کوتاه مشکی رنگشم به حالت ساده ای گذاشته بود.آرایشه خیلی کمرنگی هم به صورتش داشت.دختر تو واقعا خوشگلی.
http://eitaa.com/cognizable_wan