زنی حس کرد شوهرش میخواد زن دوم اختیار کند
یک روز صبح چهار تخم مرغ آب پز کرد و آنها را به رنگهای مختلف رنگ آمیزی کرده و
جلوی شوهرش گذاشت
شوهره جویای مسئله شد
زن بهش گفت بعد از اینکه تخم مرغها را خوردی متوجه میشی
مرد هر چهار تخم مرغ رو خورد
زن بهش گفت متوجه شدی که مزه همشون یکی هست ، زنها هم همینطورند و فقط شکلِ شان متفاوت است
مرد کمی فکر کرد و گفت :
ولی من یه کشفی کردم
زن گفت چه کشفی؟
مرد گفت :
فهمیدم که یه مرد با چهار تا تخم مرغ بهتر سیر میشود
مراسم هفتم و چهلم آن مرحوم به دلیل کرونا برگزار نمیشود🤣🤣🤣
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*برای رام کردن کج خلقی فرزندتان*👇
1. توجهی نکنید: وقتی که کودک شما بدخلقی می کند احساسات بر عقلش سلطه دارد بنابراین کاملا ندیده اش بگیرید، صبر کنید، بعد به آرامی درباره موضوع صحبت کنید.
2. او را منحرف کنید: بعضی اوقات لازم است که توجه کودک را به چیز دیگری منحرف کنید. اگر او در مغازه اسباب بازی فروشی توقف کرد بگویید فکر کنم قدری نوشیدنی خنک نیاز داریم با من بیا بگو کدام را بخریم!
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹
کاش زندگی جاده یک طرفه و بدون دوربرگردان نبود!
یک راهی بود که امکان بازگشت به چند سال پیش را داشتیم!
باز میگشتیم به دوران کودکی و بی دغدغهمان!
به دورانی که از شنبه تا پنجشنبه را به شوق روز جمعه میگذراندیم تا شبِ جمعه در خانهی مادربزرگ با عموها و عمهها دور هم جمع شویم!
به دورانی که وقتی زمستان می آمد دست به دعا میشدیم که شب،آنقدر برف ببارد فردایاش مدرسهمان تعطیل شود!
به دورانی که ۳ماه مانده به عید نوروز شروع میکردیم برای شمردن روزها بالای تخته سیاه مدرسه!
و هر روز که یک عدد قلم میخورد و کمتر میشد،به شوق ما اضافه میشد!
دورانی که با خریدن لباس نو برای عید از شادی در پوست خود نمیگنجیدیم!
زمانی که تنها غممان مُردن ماهی قرمز رنگ و زرد شدن سبزه هفتسین بود...
کاش میماندیم در همان دوران و با همان چیزهای ساده و کوچک شاد بودیم !
کاش با بزرگتر شدنمان غمهایمان بزرگ نمیشدند!
کاش،هیچوقت کاشها به سمت زبانمان هجوم نمیآوردند...
#شقایق_انتظام
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🏖سرزنش و سرکوفت آفت زندگی اند.
یکی از رفتارهای مخربی که اثرات زیانآور و جبرانناپذیری بر روابط بین همسران جوان به خصوص در دوران عقد داره سرزنش و تحقیر و خرد کردن شخصیت یکدیگره
▪️"صد بار گفتم این کار رو نکن!"
▪️" گوش نکردی حالا بکش!"
▪️"تو همینی دیگه!"
▪️" میدونستم این جوری میشه..." "بفرما اینم نتیجهی هنر جنابعالی!"
اگر همهی ما میتونستیم گاهی خودمون را به جای طرف مقابلمون بذاریم
شاید خیلی از مشکلات و مسائل لاینحل زندگی هرگز اتفاق نمیافتاد.
سرزنش و سرکوفت زدن به یکدیگر خصوصاً در دوران عقد و نامزدی یکی از بزرگترین آفتهای زندگی زناشویی به شمار میرود.
❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
🏖مشکل از کجا آب میخوره؟
گاهی اوقات فکر میکنید همسرتون خیلی بهتون ایراد میگیره و دائم غُر میزنه.
براتون یه مثال می زنم که بهتر متوجه بشید.
👈 فرض کنید همسرتون از پیاز های سرخ کرده درشت داخل غذا بدش میاد، و این مورد را سالهای قبل و در دوران نامزدی به شما گفته،حالا بازم تو غذای شما این مورد پیدا میشه و شروع به غرغر کردن میکنه،که این چه غذای که تو درست کردی.
شما پیش خودتون فکر میکنید که همسرتون غرغرو و قدرنشناسه.
اما این طور نیست
باید موضوع از زاویه دیگه دیده بشه،درسته که شما ساعتها زحمت کشیدید و برای خودتون و شوهرتون غذا درست کردید اما این پایان ماجرا نیست.
غُر زدن همسرتون به خاطر طعم غذا نیست،بلکه به خاطر شنیده نشدن حرفشه.
همسرتون از شما انتظار داره که با یه بار گفتن حرفش شنیده بشه، اهمیت داده بشه و به صورت کلی مشکلات حل بشه اما این که موضوعی که اونا آزار میده بارها و بارها گفته بشه و آب از آب تکون نخوره، برای اون گرون تموم میشه و واقعا قابل بخشش نیست.
خودتونم اگه...
❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
http://eitaa.com/cognizable_wan
فرزندپروری
🍀🌹🌹🍀🍀🌹🍀🌹
تو خوبی!
تا هجده سالگی روزی پنجاه بار به جا و به موقع به فرزندتون #بگویید "تو خوبی" ولی #نگویید تو باهوشی، تو خوشگلی، تو زرنگی، فقط" بگویید تو خوبی".
روزی یکبار بهش بگویید "نمی دونم" تا بفهمه ندونستن بد نیست و حداقل هفته ای یکبار" ازش معذرت بخواید" تا بدونه تنها او نیست که کار اشتباه میکنه.
گفتن تو زیبایی باهوشی زرنگی به کودک اشتباه نیست تاثیر بد هم نداره اما اون تاثیر مد نظر که کودک به این نتیجه برسه “من خوبم” و دنیا جای خوبیه رو نداره.
وقتی بهش میگیم زرنگ باهوش خوشگل و او به مدرسه میره و به نحوی یا به خاطر دیدن افراد بهتر و زرنگ تر از خودش یا وقتی احساس حماقت میکنه از نفهمیدن یک مطلب، به این نتیجه میرسه که این حرفها در مورد من خیلی هم درست نیست!
وقتی انسان به این نتیجه برسه که "من خوبم"، از خودش خوب مراقبت میکنه، مهرطلب، عزت طلب یا خودخواه نمیشه، آدمها رو دوست داره و دنیا رو جای خوبی میبینه ، به خودش و در نتیجه به دیگران احترام میذاره و در زندگیش تصمیمات درست میگیره.
در حالی که بسیاری از زیبارویان که کاملا به زیباییشون واقف بودن تنها به خاطر اون حس که من بد هستم زندگیشون رو با خودکشی یا مواد مخدر یا الکل به باد دادند.
🍁🌿🍁🌿🍁🌿🍁🌿
http://eitaa.com/cognizable_wan
#زمان درستی را برای حل اختلافات انتخاب کنید
زمانی که برای حل #اختلافات به سراغ همسرتان میروید، در #واکنشهای هردوی شما تاثیر بسزایی دارد.
#تلاش کنید گفت و گو و #مذاکره را به زمانی موکول کنید که هردویتان از نظر شدت عصبانیت به وضعیت باثباتی برسید.
ممکن است زمانی که همسرتان از کوره در رفته و خشم زیادی را از خود نشان میدهد، هرگونه تلاشی ناکام بماند و شما احساس کنید شکست خوردهاید یا غرورتان جریحه دار شده است.
#در_خانه_شادبمانیم🏕
#اختلاف
http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرداری
سه چیز، زن را قلبا شاد می کند :
۱- وقتی مورد احترام همه باشد ۲- وقتی اولین بار مادر شود. ۳- وقتی از لحاظ مالی تامین باشد.
سه چیز زن را به گریه می اندازد :
۱- حرفی که احساسش را جریحه دار کند. ۲- از دست دادن کسیکه دوست دارد. ۳- مرور خاطرات خوبی که از دست داده.
سه چیز که زن به آنها نیاز دارد :
۱- احترام ۲- تایید شدن، ۳- زمان برای رسیدگی به ظاهرش.
سه چیز که زن را نابود میکند :
۱- تعریف و تمجید همسرش، از زنی دیگر
۲- مبهم بودن آینده اش
۳- ازدست دادن پدر و مادر، همسرو فرزندش...
سه چیز که زن به آنها افتخار می کند:
۱- عاطفه اش ۲- اصل و نصبش.
۳- نجابتش
سه چیز که زن را وادار می کند از زندگی شما، برود :
۱- خیانت ۲- عیب جویی از او. ۳- عدم احساس امنیت
و فقط یک چیز راز یک زن را فاش می کند نگاهش...
http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرداری
#سیاست همسرداری
وقتی همسرتان مرتکب اشتباهی می شود
❗️نباید تمام نکات مثبت و خوبی های گذشته ی او را نادیده بگیرید،
💢 نمره هیچ کس در هیچ امتحانی با یک اشتباه صفر نمی شود!
❌احساسی برخورد نکنید ...
🔵شاید گذشت کردن اول از همه به نفع خود شما باشد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
#سخنی_با_والدین
#مجازی
📵نوجوان هایی غرق در رابطههای مجازی میشوند که رابطههای واقعی آنها سر جای خود نیست یا به قدرتمندی قبل نیست.
سرزنش ها، تحقیرها، تمسخرها حتی غیرعمدی هم حالت دافعه و طرد کنندگی دارند و باعث میشوند نوجوان احساس کند در دنیای اطرافیانش حس خوشی وجود ندارد ولی در دنیای مجازی هر آنچه میخواهد بدون هیچ دردسر و مشکلی یافت میشود.
✅ یک رابطه خوب با نوجوان داشتن یعنی اینکه وقتی پدر شب از سر کار میآید، گل وقتش را برای نوجوان میگذارد. آیا ممکن است این نوجوان به پدر و خواستههای او بیتفاوت باشد؟
⭕️در مقابل، پدری که در طول روز نبوده و شب هم که هست روی مبل جلوی تلویزیون مینشیند و همزمان با موبایل هم مشغول است و توجیه هم میکند که من باید در جریان مسائل روز باشم و خستگی در میکنم، در این مورد نوجوان با چه کسی رابطه برقرار کند؟
نوجوانی که ممکن است در طول روز با مادر تنشهایی هم پیدا کرده و الان پشتیبان ارتباطی ندارد، پشتیبانی که روزها کار داشته و شبها مشغول خود و موبایل خود و خواسته های خود است.
❗️اینجاست که نوجوان هم میگوید چرا من سراغ خواسته های خود نروم. اگر این خودخواهی است چرا پدر خودخواه است؛ اگر نیست چرا من نروم؟
یا در جایی که مادر وقتی میتواند به راحتی خیلی از حرفها را با نوجوانش در میان بگذارد یا حرفهای او را بشنود و صندوقدار اسرار او باشد و این کار را به هزار بهانه انجام نمیدهد، نوجوان هم ارتباط خوب را در جای دیگر جستجو میکند.
📌کم کاری های خودمان را با این جملات که فضای مجازی نوجوان را شیفته خود کرده توجیه نکنیم.
در بسیاری موارد، مشکل از طرف ماست.
💢 #فرزندپروری💢
❤️http://eitaa.com/cognizable_wan
پنج قانون معنوی🍃🌻
"خوشبختی":
قلبتان را از
"نفرت" پاک کنید...
ذهنتان را از
"نگرانی ها" دور کنید...
به خداوند "توکل کنید"
"بخشنده" باشید
از "ندای دلتان"
پیروی کنید....🍃🌻
❇️ به ما بپیوندید👇👇🔻
http://eitaa.com/cognizable_wan
#رمان_قهوه_چی_عاشق☕
#قسمت_اول
داستانی که در آن چهل شب بر من گذشت، داستان درهاي بسته است ،داستان کوچه ای بن بست ،اما میدانی،گاهی پشت کوچه هاي بن بست ،خیابانی است بی انتها که تو از آن بی خبري من یاد گرفته ام که به آن خیابان پرتردد و زیبا فکر کنم ،نه دیواري که راه مرا سد کرده.
داستان زندگی من از محبوبه شروع شد، دختري که در همسایگی ما زندگی می کرد، و پدرش از تجار نجف بود، من و محبوبه از کودکی باهم ،هم بازي بودیم ،راستش آن زمان فکرش را هم نمی کردم که روزي عاشق محبوبه شوم
. همیشه با هم دعوا داشتیم یادم است که یکبار النگویش را شکستم ،همان النگویی که پدرش از سفر هند برایش آورده بود، پدرش چنان چشم غره اي به من رفت که من و دختر
همسایه مان آتیه فرار را بر قرار ترجیح دادیم.
بالاخره کودکی دنیای خودش را دارد.
اما عاشقی....
راستش من اصلا" عشق را نمیفهمیدم ولی چشم هاي عسلی او خوب مرا عاشق کرد، آن زمان مثل همیشه پشت بام خانه می نشستم و به بهانه خوردن قهوه به سه خانه آنورتر خیره می شدم، دقیقا" زیر درخت بید روي آن نیمکت چوبی، آنجا پاتوق محبوبه بود.
آنقدر زیرچشمی نگاهش می کردم تا ببینم او هم به من نگاه می کند یا نه!؟ حدس من درست بود، او بیشتر از آنکه کتاب بخواند، حواسش به من بود.
اصلا" محبوبه باعث شد معتاد قهوه شوم.
و قرار عاشقی ما شد غروب آفتاب. او زیر شاخه هاي چتر گونه بید و من زیر سقف آسمان.
گاهی قهوه نداشتم و با آب خالی به پشت بام می رفتم، خوب می دانستم که نباید این قرار عاشقی به هم بریزد، من یک سال بدون غیبت بر قرار عاشقی حاضر شدم، اما دیگر محبوبه اي نبود، سه روز ندیدنش قلبم را جریحه دار کرده بود، اما چه میشد کرد؟
تا بوده همین بوده و تا هست همین است. که عاشق در بی خبری و بی قراري و انتظار بمیرد و دم نزند.
نویسنده ؛ عاطف گیلانی
این داستان ادامه دارد.........
http://eitaa.com/cognizable_wan
#رمان_قهوه_چی_عاشق ☕
#قسمت_دوم
شب سوم هم گذشت و صبح فرا رسید. صبح آن روز از خواب بلند شدم و به دیوارکاه گلی تکیه دادم.سرم را روي زانوانم گذاشتم و فکرم به هر سو رفت. آیا به سفر رفته یا نه؟ می آید یا نمی آید؟ سفرش چقدر طول می کشد؟ و شاید اصلا" با من قهر کرده؟ شاید هم در خانه نشسته و دیگر غروب آفتاب را دوست ندارد.
با خودم می گفتم: اي کاش این شاید ها باید بود، تا کمی خیالم راحت شود.
توي، همین فکرها بودم که برادر بزرگترم قارون مثل اجل معلق بالای سرم حاضر شد.
- دوباره به آن فکر می کنی؟
- صبح به خیر.
- صبح، شب، غروب، ظهر، تمام کن این بازیهاي کودکانه را محمد.
- کاش تمام شدنی بود!
- بگو نمی خواهم تمامش کنم، بگو مدتهاست کارم شده قهوه خوردن و روي بام نشستن.
- کارم شده روي بام نشستن، خوب است؟
- همیشه همینطور بودی، لجوج و خودسر
گفتم؛ توهم همینطور.
و سرم را از فرط بی حوصلگی به زیر انداختم ،قارون کمی نزدیکتر آمد، دستش را روي دستم گذاشت و گفت:
- به خاطر خودت می گویم، فکر کردن به آن خانواده برایت نان و آب نمی شود.
- تا عاشق نشوي، درد مرا نمی فهمی.
برای اینکه به چشم هایش نگاه کنم ، با دست چانه ام را گرفت و صورتم را بالا آورد و گفت ؛
- بهانه جویی را کنار بگذار پسر، اگر قرار بود قبولت کنند، در همان سه باري که خواستگاري رفتیم قبول می کردند.
از جایم بلند شدم، به سمت پنجره اتاق رفتم و از پنجره چوبی به بیرون نگاه کردم، راستش
حرف زدن و توي صورت قارون نگاه کردن برایم سخت بود. قارون ادامه داد:
- چرا دیگر نجاري نمی آیی؟ فقط به پشت بام می روي، چرا تو عوض شدي محمد؟ بهانه جویی نکن پسر.
لب و لوچه کج کردم و گفتم ؛
- حرفهایت تکراري است قارون، خودت بهتر می دانی که پدرش موافقت نکرده، وگرنه محبوبه که مرا دوست دارد.
-ما محتاج نان شبیم، و آنها غذاي شبشان به همه زندگی ما می ارزد، آري پدرش بیهوده نمی گوید، ما فقیریم محمد، فق..........یر، چگونه یک تاجر میتواند دخترش را به فقیر بدهد؟
حرف هاي قارون تازگی نداشت، دوست داشت مثل آدم هاي عاقل و دنیا دیده حرف بزند، از پنجره اتاق ، به کوچه باغ روبرو نگاه میکردم، کوچه باغی که به نخیله ختم می شد، گوشم پر بود از این حرف ها، بعد از لحظه اي گفتم:
- اشتباه می کنی، فقیر کسی است که درهم و دینار را از عشق تشخیص.... محبوبه.
- چه گفتی؟!
ناگهان محبوبه را دیدم که از کوچه باغ روبرو رد شد.
در دلم گفتم ؛کدام سفري سه روزه تمام می شود!
نویسنده؛ عاطف گیلانی
این داستان ادامه دارد.......
http://eitaa.com/cognizable_wan